بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بچه مردم | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بچه مردم

بریده‌هایی از کتاب بچه مردم

۳٫۷
(۱۱۲۵)
همهٔ شیرین زبانی‌های بچه‌ام یادم آمد. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم. و جلوی همهٔ در و همسایه‌ها زار زار گریه کردم. اما چه قدر بد بود! خودم شنیدم یکی‌شان زیر لب گفت: «گریه هم می‌کنه! خجالت نمی‌کشه...» باز هم مادرم به دادم رسید. خیلی دلداریم داد. خوب راست هم می‌گفت، من که اول جوانیم است، چرا برای یک بچه این قدر غصه بخورم؟ آن هم وقتی شوهرم مرا با بچه قبول نمی‌کند. حال خیلی وقت دارم که هی بنشینم و سه تا و چهارتا بزایم. درست است که بچهٔ اولم بود و نمی‌باید این کار را می‌کردم... ولی خوب، حال که کار از کار گذشته است. حالا که دیگر فکرکردن ندارد. من خودم که آزار نداشتم بلند شوم بروم و این کار را بکنم. شوهرم بود که اصرار می‌کرد. راست هم می‌گفت. نمی‌خواست پس‌افتادهٔ یک نره خر دیگر را سر سفره‌اش ببیند.
علی نورا

حجم

۹٫۲ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۶ صفحه

حجم

۹٫۲ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۶ صفحه

قیمت:
رایگان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد