بریدههایی از کتاب ویلت
۳٫۶
(۸۸)
دوشیزه مارچمنت را توی تختش گذاشته بودم و داشتم کنار بخاری خیاطی میکردم. باد پشت پنجرهها زوزه میکشید. تمام روز زوزه کشیده بود؛ اما با تاریکتر شدن هوا زوزهی باد لحن دیگری پیدا کرده بود، تیز و شکافنده شده بود، به گوش آدمی رسوخ میکرد، مینالید، زاری میکرد، ضجه میزد و با هر وزش خود آهنگ حزن سرمیداد.
با خاطری آشفته گفتم: «آه، ساکت! بس کن!» وسایل خیاطیام را گذاشتم کنار و سعی کردم این نالهی مرموز و جانشکاف را نشنوم؛
الي
میدانم که با درد به زندان خود بازمیگشت، بیمیل و بیرغبت، با نالهی بلند و رعشهی دراز. زوج جداشدهی روح و جسم دشوار به هم وصل میشدند. به پیشواز یکدیگر میرفتند، نه با آغوش باز، بلکه با کشمکشی آزارنده.
Ebrahimi
تنهایی و ماه تابستانی زیر گوشم میگفتند: «کمی بیشتر با ما بمان. ببین همهچیز چقدر آرام است. یک ربع دیگر هم که بمانی متوجه غیبتت نمیشوند. گرما و جنبوجوش روز خستهات کرده. حالا از این دقایق گرانبها لذت ببر.»
nedatr
صدهابار روبه آسمان دعا میکنیم و پاسخی نمیگیریم؛ اما ناگهان، در لحظهای که انتظارش را نداریم، هدیهای طلایی به دامانمان میافتد، میوهای رسیده و آبدار.
fatemeh.76
به نظر من عدهای اینگونه به دنیا میآیند، اینگونه بزرگ میشوند و پرورش مییابند، اینگونه هم از گهوارهای گرم و نرم به گوری آرام و دور میروند؛ یعنی هیچ درد و جانفرسایی نصیبشان نمیشود و هیچ طوفان تیره و تاری هم مانع سفرشان نمیشود. خیلی وقتها هم این عده آدمهای نازپرورده و خودخواهی نیستند. فقط ذاتشان متفاوت و خوشاقبال و مهرآمیز است... مردان و زنانی خوشخو از خیر و محبت، حاملان مهربان مهربانیهای خدا.
شراره
خوشبختی سیبزمینی نیست که آدم توی خاک بکارد و کود بدهد و پرورش بدهد. خوشبختی نور باشکوهی است که از آسمان به پایین میتابد و ما را در خود میگیرد. شهدی است آسمانی که جان آدمی، در بامدادی تابستانی، چکیدن قطرههایش را از گل جاودانه و میوهی زرین بهشت بر خودش حس میکند.
شراره
این کشاکش با طبع و ذات، این کشاکش با میل نیرومند ته دل، شاید بیثمر و بیهوده بنماید؛ اما فرجامش خوش است. هرقدر هم کم، به کارها و رفتارها حالتی میبخشد که آن را عقل میپسندد؛ اما احساس شاید خیلیوقتها نپسندد. به هرحال، در روال عادی زندگی تفاوتهایی پدید میآورد و میگذارد که زندگی در ظاهر بسامانتر شود، متعادلتر و آرامتر، چون همهی نگاهها به همین ظاهر زندگی دوخته میشود.
شراره
عصای جادویی یا پیامبرانهی موسی به اشارهای مهار از دریای شکافته برمیداشت و آبهای ایستاده را بههم میآمیخت و آبشارِ دیوارههای سرنگونشدهی دریا کل آن قشون سنگین را در خود غرق میکرد.
خامنه ای رهبرم💗
آن یگانه فرشتهای که شرقیان او را عزرائیل مینامند، به دیدار چه بسیار جانهای سست و سوگوار رفته است... کرورکرور.
خامنه ای رهبرم💗
یکی از اینها درخت گلابی کهنسالی بود که انگار عمر نوح داشت.
خامنه ای رهبرم💗
حجم
۵۸۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۶۷۲ صفحه
حجم
۵۸۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۶۷۲ صفحه
قیمت:
۱۳۶,۰۰۰
تومان