بریده‌های کتاب ویلت
کتاب ویلت اثر شارلوت برونته

کتاب ویلت

و باز با خود گفتم: «چطور می‌خواهد در این دنیا سرکند؟ چطور می‌خواهد با زندگی دست و پنجه نرم کند؟ چطور می‌خواهد ضربه‌ها و حادثه‌ها را تحمل کند؟ چطور می‌خواهد حقارت‌ها و نومیدی‌هایی را تحمل کند که هم از توی کتاب‌ها و هم به حکم عقل می‌دانم که در کمین همه‌ی انسان‌های فانی است؟» روز بعد پالینا رفت. موقع خداحافظی مثل برگ درخت می‌لرزید؛ اما سعی می‌کرد خودش را مهار کند.
S.s
به او گفتم که میان ما و خداوند این‌همه موانع و تشریفات وجود ندارد.
Pariya
جروبحث کردن به قصد پیروز شدن صورت می‌گیرد؛ اما من فقط مقابله‌ی منطقی می‌کردم
Pariya
فهمیده بودم که آزردن و ناراحت کردن و شکستن دل او چه درد جانکاهی به دل خودم می‌انداخت.
Pariya
این کشاکش با طبع و ذات، این کشاکش با میل نیرومند ته دل، شاید بی‌ثمر و بیهوده بنماید؛ اما فرجامش خوش است. هرقدر هم کم، به کارها و رفتارها حالتی می‌بخشد که آن را عقل می‌پسندد؛ اما احساس شاید خیلی‌وقت‌ها نپسندد. به هرحال، در روال عادی زندگی تفاوت‌هایی پدید می‌آورد و می‌گذارد که زندگی در ظاهر بسامان‌تر شود، متعادل‌تر و آرام‌تر، چون همه‌ی نگاه‌ها به همین ظاهر زندگی دوخته می‌شود. در باطن چه می‌گذرد؟ بهتر است واگذاریم به خدا. آدمیزاد، بشر مثل تو، ضعیف مثل تو، ناتوان از قضاوت درباره‌ی تو، بعید است به باطن تو راهی داشته باشد. این را بگذار به خالق... رازهای آن وجودی را که او به تو بخشیده به خود او بنمایان... از او بپرس که چگونه باید درد و رنجی را تاب آورد که خودش مقرر کرده... در پیشگاهش زانو بزن و با ایمان کامل از او طلب نور کن در تاریکی، قدرت در ضعف رقت‌بار، صبوری در نیاز بی‌امان.
Pariya
نمی‌دانم که از بدبختی‌ام بیشترین بهره را برده‌ام یا نه. بدبختی و فلاکت باعث می‌شود جان‌های مهربان و خیرخواه تزکیه بیابند و پارسایی پیشه کنند؛ اما ارواح سرسخت و شرور به دیو بدل شود؛ اما من، من فقط زنی بوده‌ام اندوه‌زده و خودخواه
Pariya
«انگار در چنین دوره‌هایی دنیای ما عنان می‌گسلد و آشوب می‌شود. انسان‌های ضعیف‌تر در بخار سرکشی که از تنوره‌های داغ آتشفشان برمی‌خیزد جان می‌دهند.»
Pariya
اما تقدیر فرمان دیگری صادر کرده بود. انگار می‌بایست کاری بکنم. می‌بایست برانگیخته شوم، به حرکت درآیم، مهمیزم زده شود، به تکاپو وادار شوم. خورجین کوچک احساس‌های بشری‌ام که چون مرواریدی اصل به آن ارج می‌گذاشتم، می‌بایست از میان انگشت‌هایم بلغزد و چون دانه‌ی تگرگ ذوب شود. کار ناقابلم می‌بایست از شانه‌های خرسندم برداشته شود. خواسته بود با سرنوشت کنار بیایم و بسازم. خواسته بودم به یک عمر خلوت و کم‌دردی تسلیم شوم تا از دردهایی بزرگ‌تر بگریزم؛ اما سرنوشت به این آسانی آرام نمی‌گرفت. مشیت خداوندی هم این انفعال بی‌دردسر و این آسایش بزدلانه را بر من روانمی‌دانست.
Pariya
در قصیه‌ی دوست داشتن و دوست نداشتن، ما باید با همه دوست باشیم؛ اما نباید کسی را به عرش ببریم.»
Pariya
ابلهانه است اگر خیال کنیم کسی کامل است و عیب و نقصی ندارد.
Pariya

حجم

۵۸۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۶۷۲ صفحه

حجم

۵۸۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۶۷۲ صفحه

قیمت:
۱۳۶,۰۰۰
تومان