بریدههایی از کتاب کامی از نام (جلد اول)
۴٫۴
(۲۵)
. شعشعۀ جلوۀ ذات دیگر مجالی نمیگذارد، یعنی مقام فناء فیالله است. البته باید دقت کرد که در تجلی ذات، ذات مقدس خودش ظهور پیدا نمیکند، این یک تجلی خاصی است که به آن تجلی، تجلی ذات میگویند. وقتی بر عارف تجلی ذات شد، همهچیز در نظر او رنگ میبازد و تنزیه مطلق به او دست میدهد و باید خودش هم از وسط رخت بر بندد و برود. لذا در راه فنا خیلیها اینجا گیر میکنند و این گیر بزرگی است حتی اگر همهچیز را نفی کرده باشند اما نفی خود خیلی سنگین است و اکثراً نمیتوانند این را نفی کنند و به خدا پناهنده میشوند که خدایا، از جلو چشم و دید ما این کوه سنگین و سیاه را بردار
mb
خلاصه اینکه عالم و علم از هم جدا شده است تا در عالَم قابل تفهیم باشد و در مورد قدرت هم اینگونه است. چرا؟ برای اینکه قابل بیان و ظهور باشد، یعنی قابل خلق و قابل پیدایش باشد. ذاتی که علمش و ذاتش و قدرتش و جمیع صفاتش با هم وحدت دارد در عالم قابل ظهور نیست.
mb
صفات ذات هم در مرتبۀ ذات دو چیز جدا به نام ذات و صفت نیست بلکه یک حقیقت است، فقط در وقت بیان به صورت ذات و صفت بیان میشود چون برای قابل بیان شدن مطلب را دارای مقدمه و مؤخره میکنیم. حالا این نه تنها در بیان ما بلکه در عالم بیان اینگونه میشود که ذات و صفت از هم جدا میشود یعنی وقتی خدا بخواهد ذات مقدس خود را نشان بدهد و اظهار و جلوه کند قهراً باید اینگونه به صورت ذات و صفت در بیرون جلوه کند، یعنی جلوههای خدا به صورت تجلیات ذات و صفت است
mb
اسم یا شدیدالمحال جزء صفات فعل خدا است و جزء صفات ذات نمیباشد.
mb
«یا مَن لا شَریک لَهُ وَ لا وَزیر» یعنی شریک و وزیری ندارد. شریک و وزیر از چیزهای همسنخ است و قابل جذب است اما خداوند وزیر و شریک ندارد، از آن طرف ضدّ و ندّ هم ندارد و چون من لا ضِدَّ لَه است کسی که ضد ندارد قهراً شریک هم ندارد. چون اگر در چیزی ضدیتی ولو اندک نباشد جدایی و دوئیت در آن پیدا نمیشود. این دو وصف «لا ضِدَّ لَه و لا شَریک لَهُ» یعنی شریک ندارد برای اینکه ضد ندارد و ضد ندارد برای اینکه شریک ندارد.
mb
معنای تولی و تبری در ذات پروردگار
این حکم را تا به اصلالوجود بالا میآوریم که وجود مقدس حضرت پروردگار جل و علا است. آنجا هم همین قاعده جاری است منتها ذات الهی لا ضِدَّ لَه است و برای آن ذات وسیع و بیانتها ضدی فرض نمیشود تا آن را دفع کند و الا آن مرتبه هم این خاصیت را دارد. لا ضِدَّ لَه است که «کلما فرضته ثانیاً و ثالثاً و رابعاً و الف مرۀ فهو هو» یعنی اگر شما وجود بینهایت را دو، سه، پنج و إلی غیر النهایۀ فرض کنید، فقط در فکر و فرضتان این تعدد را دارید و الا در حقیقت یکی بیشتر نیست. وجود بینهایت محلی برای غیر باقی نمیگذارد تا بخواهد آن غیر را دفع یا جذب بکند. نهایتاً معنایش این است که آنچه که جذبکردنی بوده است را خود دارد و همه از اوست و آنچه هم دفعکردنی است عدم مطلق است و اصلاً در حریم هستی راه ندارد. لذا یکی از اسماء خداوند تبارک و تعالی «یا من لا ضِدَّ لَهُ وَ لا نِدَّ لَه» است
mb
اگر چیزی نسبت به چیزی دوستی دارد نشان وجود سنخیتی با آن است و اگر بیزاری دارد و خود را تبرئه میکند نشانِ نداشتنِ سنخیت است. لذا میفرماید تولی و دوستی با دوستان خدا علامت صحت این است که این انسان از این دسته و گروه است و با آنها سنخیت دارد. تبری هم در حقیقت تأکید تولی است که او از اعداء کسی یا چیزی که تولایش را دارد بیزاری دارد و خود را تبرئه و جدا میکند. این دو خاصیت از خواص اعتباری نبوده و وجودی است چون بعضی از خاصیتها در موجود اعتباری و بعضی وجودی است. جاذبه و دافعه از جملۀ آن خاصیتهای اصلی است که موجود با آن موجوداتی که سنخیت دارد جاذبه دارد و با موجوداتی که سنخیت ندارد دافعه دارد.
mb
ممکن نیست موجودی باشد و این دو را نداشته باشد مگر اینکه آن موجود از بین برود یا شکلش عوض بشود که عوض شدن شکل و ماهیت هم، همان از بین رفتن موجود قبلی است و از دست دادن آن جاذبه و دافعۀ اول، علامت این است که آن چیز عوض شده است.
mb
تولی و تبری در مراتب هستی
هر موجودی دارای دو بعد جاذبه و دافعه است، یعنی هر چیزی که با آن موجود سازش دارد را میگیرد و جذب میکند و هر چیزی که سازش ندارد را دفع میکند و این خاصیت موجود است. جمادات هم که اقل موجودات هستند این خاصیت را به صورت ضعیف دارند. اصل این مطلب به خاطر سنخیت است، سنخیت دلیل انضمام و غیر سنخیت دلیل دفع است.
mb
در لغت عرب محال به معنای مماحله کردن، مکائده کردن و کید کردن برای اعدا است و وقتی که کید کنند این لغت را به کار میبرند و «مَحَل بفلان» یعنی با فلانی کید کرد و او را در معرض هلاک قرار داد. میفرماید که محال از کلمه حیل است و محال بر وزن کتاب به معنی کید کردن و اجرا کردن امر به حیل و تدبیر و مکر و قدرت و جدال و عذاب و عقاب و عداوت است.
mb
شرح اسم یا مَن هُوَ شَدیدُ المِحال
mb
معروف است در ماجرایی از حضرت پرسیدند دوستان شما برای توسل چگونه شما را صدا بزنند؟ آقا، این تنها وسیلۀ إلیالله امروز، فرموده باشند که بگویید:
«یا محمد و یا علی و یا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنی و لاتهلکنی»
شخص مخاطب دید که با ادبیات معمول مطابق نیست. خودشان فرمودهاند که ما اهلبیت فصیح هستیم و غلط حرف نمیزنیم، آقا قاعدتاً باید بفرمایند أدرکونی، آقا در جواب فرموده باشند این سه اسم بزرگ را که آوردید از باب تیمن و تبرک بود که یعنی راه روشن شود ولی آن کسی که امروز کمک میکند فقط من هستم.
mb
چون تو گفتی اقربالوسایل را پیدا کنید. والله و بالله اهلبیت (ع) اقربالوسایل هستند.
mb
مایی که ناقص هستیم، نمیتوانیم بیوسیله از او بگیریم و این هم از ضعف خود ماست لذا قرآن میگوید: (وَ ابتَغُوا إلَیهِ الوَسیلَۀَ) به درگاه خدا وسیله بجویید منتها خدا یک سفارش دیگر هم میکند که همهچیز در این سفارش است: (أیهُم أقرَب) سعی کنید وسیلۀ نزدیکتر به درگاه ما را بجویید و الا هر کسی یک وسیلهای دارد. در دعای ماه مبارک رمضان هم میخوانیم: «قَرِّب وَسیلَتی إلَیک مِن بَینِ الوَسائِل» کسی نمیتواند بیوسیله بگیرد. مولای من، هرکسی به وسیلهای به تو راه دارد که اگر نداشت هیچچیزی هم به او نمیرسید اما من یک تقاضا دارم که مولای من، وسیلۀ مرا اقربالوسایل قرار بده. در زیارت جامعۀ کبیره میخوانیم:
«اللَّهُمَّ إنِّی لَو وَجَدتُ شُفَعاءَ أقرَبَ إلَیک مِن مُحَمَّدٍ وَ أهلِ بَیتِهِ الأخیارِ الأئِمَّۀِ الأبرارِ لَجَعَلتُهُم شُفَعائی»
«خدایا، اگر وسیله و شفیعی نزدیکتر از اهلبیت (ع) پیدا میکردیم آنها را شفیع قرار میدادیم.»
mb
کجا میروید؟ چرا عوضی میبینید؟ شرکی در عالم نیست. از هرکسی و هرچیزی که استعانت بجویی مستعان علیالاطلاق خداست کما اینکه هرکس هرچه را ستایش کند خدا را ستایش کرده است چراکه همهچیز اسمالله است. این محور اولیاء بلندپایۀ خدا است که خلق را به این محور دعوت میکنند و میگویند که هوشیار باشید که از هرکه طلب میکنید در اصل از خدا طلب میکنید و نتیجتاً از هرکسی استعانت میجویید در اصل از خدا استعانت میجویید منتها صاحبخانه را نمیشناسید. هرکسی از غیرخدا استعانت نجوید، موحد میشود همین
mb
در عالم همهچیز مظاهر و تجلی اسماءالله است
در عالم شرک نیست بلکه مشکل از مشرک است
در عالم شرک نیست بلکه مشکل از مشرک است
مسلمان گر بدانستی که بت چیست
بدانستی که دین در بتپرستی است
میخواهد بگوید اگر بدانی که این بت مظهر اسمی از اسماءالله است، این بتپرستی نیست ولی همین «اگر» است که کافر هرگز آن را نمیداند. اگر ما و شما میدانستیم این دستی که یک عمر کمکمان کرده چیست به بازوی خودمان مشرک نمیشدیم، فریاد (إنَّما أوتیتُهُ عَلی عِلمٍ عِندی) سر نمیدادیم. وقتی به یک شخص تاریک گفته میشود خدا را شکر کن و از آنچه که خدا به تو داده انفاق کن، میگوید مگر خدا داده؟! خودم زحمت و نقشه کشیدم و تدبیر کردم. باید در جواب گفت که تدبیر، نقشه و بازویت و امثال اینها اسم و مظاهری از اسماءالله است
mb
امام باقر (ع) فرمودند: «لِلنَّوَاۀِ إنَّها حَصاۀٌ وَ لِلحَصاۀِ إنَّها نَواۀ ثُمَّ دانَ بِه» یعنی شرک آن است که چیزی را عوضی بگیری که در واقع آن نباشد. اینگونه نیست چیزی در عالم غیرخدا باشد و مشرک به جای آمدن به در خانۀ خدا به سوی غیرخدا برود. در عالم چیزی غیر از خدا نیست اما مشرک به چیزی که جلوه و مظهر اسم خداست میگوید چیز دیگر است.
mb
خدا مستعان علیالاطلاق است یعنی شما در عالم از هرچه و از هر کس کمک بگیرید، بفهمید یا نفهمید از خدا کمک خواستهاید و هرکسی شما را کمک کند، بفهمید یا نفهمید در اصل خدا کمک کرده است و فرق مؤمن و کافر این است که مؤمن صاحبخانه و صاحب سفره را میشناسد اما کافر نمیشناسد. کافر این ایادی و اسباب وسط را میشناسد و در اسباب گم است
mb
به امام (ع) عرض کرد: خدا فرموده مرا بخوانید تا شما را استجابت کنم، ما میخوانیم ولی استجابت نمیکند؟ حضرت فرمودند: مگر این آیه را نخواندی که خداوند فرمود:
(وَ أوفوا بِعَهدی أوفِ بِعَهدِکم)
«به عهد من وفا کنید تا به عهد شما وفا کنم.»
چرا به این عهد که با خدا بود که( أ لَم أعهَد إلَیکم یا بَنی آدَمَ أن لا تَعبُدوا الشَّیطانَ إنَّهُ لَکم عَدُوّ مُبینٌ * وَ أنِ اعبُدونی هذا صِراطٌ مُستَقیمٌ) عمل نکردید بعد توقع دارید خدا به عهد خود عمل کند
mb
شرط استجابت استعانت
لسان قشریترین بُعد ما است. اول لسان گفتار، بعد لسان حال و بعد لسان استعداد است. اگر این سه لسان با هم تطبیق کرد دعا مستجاب است
mb
حجم
۲۵۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
حجم
۲۵۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان