بریدههایی از کتاب مسخ
۳٫۶
(۴۸۸)
«من گرسنهام؛ اما اشتها برای خوردن این جور چیزها ندارم. چقدر آقایان چیز میخورند! در این مدت من فقط باید بمیرم!»
AmirTanazzoh
عموماً در چنین مواردی نگاه خود را به پنجره میدوخت تا از آن درس تشویق و امیدواری بگیرد. اما در این روز، کوچه جوابی به او نمیداد
mahsan_salehi
مطلب اینجاست که آدم همیشه تصور میکند که در مقابل ناخوشی استقامت خواهد کرد و بستری نمیشود
کاربر ۱۲۶۶۷۴۸
«هیچ چیز آن قدر خرفکننده نیست که آدم همیشه به این زودی بلند بشود. انسان احتیاج به خواب دارد.
Mohi:/
اما حقیقتاً مایل بود این اتاق گرم، که از لحاظ آسایش با اثاثیهی خانوادگی آراسته شده بود، به یک غار تبدیل گردد و به طور کامل و سریعی بشریت گذشتهی او فراموش بشود؛
shabnam
این اقدام بیشتر در اثر خشم او بود تا در نتیجهی یک تصمیم قطعی؛
arsalan
«هیچ چیز آن قدر خرفکننده نیست که آدم همیشه به این زودی بلند بشود. انسان احتیاج به خواب دارد.
شیوا
تصمیم نومیدانه هرگز ارزش تأمل متین و منطقی را ندارد. عموماً در چنین مواردی نگاه خود را به پنجره میدوخت تا از آن درس تشویق و امیدواری بگیرد. اما در این روز، کوچه جوابی به او نمیداد. ابر انبوه هیچگونه مژدهای در بر نداشت.
esrafil aslani
آدم همیشه تصور میکند که در مقابل ناخوشی استقامت خواهد کرد و بستری نمیشود
حسن
بعد سعی کرد قفل در را با دهنش باز کند. اما چطور کلید را بگیرد؟ اگر دارای دندان حقیقی نبود، در عوض آروارههای بسیار قوی داشت و بالاخره با تحمل دردی که در اثر این کار تولید میشد، موفق شد که کلید را تکان بدهد. از لبهایش مایع قهوهای رنگی روان بود که روی قفل میریخت و بعد روی قالیچه میچکید. معاون در اتاق مجاور گفت:
elham1395
حجم
۰
تعداد صفحهها
۷۱ صفحه
حجم
۰
تعداد صفحهها
۷۱ صفحه