بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مسخ | طاقچه
کتاب مسخ اثر صادق هدایت

بریده‌هایی از کتاب مسخ

انتشارات:طاقچه
امتیاز:
۳.۶از ۴۸۸ رأی
۳٫۶
(۴۸۸)
آرامش کامل، زندگی عادی را به او بازگرداند.
آســا [گیومه اسبق]
صبح وقتی که درها بسته بود، همه‌ی اهل خانه می‌خواستند به اتاقش هجوم بیاورند و حالا که درها باز بود کسی نمی‌آمد او را ببیند؛ حتی کلیدها را از پشت به در گذاشته بودند!
shabnam
دختر پیش از آن‌ها بلند شد تا خمیازه بکشد و خستگی بدن جوانش را در بکند. به نظرشان آمد که حرکت دخترشان آرزوهای تازه‌ی آن‌ها تأیید می‌شود و نیت خیر ایشان را تشویق می‌کند.
نیلوفر🍀
یک روز صبح، همین که گره‌گوار سامسا از خواب آشفته‌ای پرید، در رختخواب خود به حشره‌‌ی تمام عیار عجیبی مبدل شده بود.
helya.B
فکر کرد: «کاش دوباره کمی می‌خوابیدم تا همه‌ی این مزخرفات را فراموش بکنم!»
Ayda
خواهر تکرار کرد: «باید او را از سر خودمان باز بکنیم!»
{بانو راد}
طرف غروب از خواب سنگینی که مانند مرگ بود بیدار شد
Atf
بسیار آهسته سرفه کرد، چون می‌ترسید که سرفه‌اش مثل سرفه‌ی انسان صدا نکند و جرأت نداشت که با قوه‌ی ادراک خود قضاوت کند
elham1395
هر لحظه دیدن قیافه‌های تازه مردمی که انسان دیگر نخواهد دید و محال است که با آن‌ها طرح دوستی بریزد!
Gisoo
او جانوری نبود؟ این موسیقی او را بی‌اندازه متأثر کرد. حس می‌کرد که راه تازه‌ای جلویش باز شده و او را به سوی خوراک ناشناسی که به‌شدت آرزویش را داشت راهنمایی می‌نمود.
sajiw

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۷۱ صفحه

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۷۱ صفحه

صفحه قبل
۱
۲
...
۵صفحه بعد