بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سه قطره خون | صفحه ۱۱ | طاقچه
کتاب سه قطره خون اثر صادق هدایت

بریده‌هایی از کتاب سه قطره خون

نویسنده:صادق هدایت
انتشارات:طاقچه
امتیاز:
۴.۳از ۲۳۷ رأی
۴٫۳
(۲۳۷)
«نفس اژدرهاست او کی مرده است از غم بی‌آلتی افسرده است»
آرین
هیچ حقیقتی خارج از وجود خودمان نیست.
Mohi:/
دریغا كه بار دگر شام شد سراپای گیتی سیه‌فام شد همه خلق را گاه آرام شد مگر من، كه رنج و غمم شد فزون‌ جهان را نباشد خوشی در مزاج به جز مرگ نبود غمم را علاج ولیكن در آن گوشه در پای كاج چكیده‌ست بر خاك سه قطره خون
mahdi_ch_h
می‌گوید كه هر كاری، به خصوص پیغمبری، بسته به بخت و طالع است. هر كسی پیشانی‌اش بلند باشد، اگر چیزی هم بارش نباشد، كارش می‌گیرد و اگر علامه‌ی دهر باشد و پیشانی نداشته باشد، به روز او می‌افتد.
mahdi_ch_h
اگر يك روز او را نمي‌ديدم، مثل اين بود كه چيزي گم كرده باشم.گاهي روزها از بس كه به او نگاه مي‌كردم، بلند مي‌شد و لنگه در پنجره‌اش را مي‌بست.
Mohi:/
از پشت شیشه‌ی پنجره تكه‌های برف مرتب آهسته و بی‌اعتنا مانند این بود كه به آهنگ موسیقی مرموزی در هوا می‌رقصیدند و روی لبه‌ی شیروانی فرود می‌آمدند.
mah
زندگی یك زندان است، زندان‌های گوناگون، ولی بعضی‌ها به دیوار زندان صورت می‌كشند و با آن خودشان را سرگرم می‌‌كنند. بعضی‌ها می‌خواهند فرار بكنند، دستشان را بیهوده زخم می‌كنند و بعضی‌ها هم ماتم می‌‌گیرند، ولی اصل كار این است كه باید خودمان را گول بزنیم. همیشه باید خودمان را گول بزنیم، ولی وقتی می‌آید كه آدم از گول‌زدن خودش هم خسته می‌شود
Raheleh Rezaei
میرزا یدالله گفت: «هر كسی را نگاه بكنی یك بدبختی دارد. لپ كلام آن است كه مردم باید آدم بشوند، باسواد بشوند. آخر تا آن‌ها خر هستند ما هم سوارشان می‌شویم. یك وقت بود خودم بالای منبر می‌گفتم: هر كس یك سفر به عتبات برود آمرزیده می‌شود و جایش در بهشت خواهد بود!»
Raheleh Rezaei
آمیرزا یدالله عینكش را جابه‌جا كرد. با تفنن چپق می‌كشید. ریش جوگندمی‌اش را خاراند و گفت: «اصلاً خیر و بركت از همه چیزها رفته!» شهباز سرش را از روی تصدیق تكان داد و گفت: «قربان دهنت. انگار دوره‌ی آخر زمان است. رسم زمانه برگشته. خدا قسمت بكند بیست و پنج سال پیش در خراسان مجاور بودم. روغنی یك من دو عباسی بود! تخم مرغ می‌دادند ده تا صد دینار. نان سنگگ می‌خریدیم به بلندی یك آدم. كی غصه‌ی بی‌پولی داشت؟ خدا بیامرزد پدرم را یك الاغ بندری خریده بود. با هم دو تركه سوار می‌شدیم.
Raheleh Rezaei
دنیا دمدمی است. دو روز دیگر ماها خاک می‌شویم. چرا سر حرف‌های پوچ وقتمان را تلف بکنیم؟ چیزی که می‌ماند همان خوشی است، وقت را باید غنیمت شمرد. باقی‌اش پوچ است و بعد افسوس دارد.
Raheleh Rezaei

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۱۱

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۱۱

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه