بریدههایی از کتاب بیست کهن الگوی پیرنگ
۳٫۸
(۴۸)
قانونی هست که میگوید «تا آنجایی که امکان دارد داستان را دیر شروع کنید (از نقطهای که اوضاع در آستانهی تغییر قرار دارد) .» این یکی از بهترین قوانینی است که باید به خاطر سپرد.
shahabkgh
شخصیت اصلی داستانت را جایی بین بد و بدتر قرار بده، منبع درستِ تنش در داستان شکل خواهد گرفت.
shahabkgh
هیچ موضوعی نمیتواند یکنواخت و خستهکننده باشد. / فقط نویسندهها میتوانند ملالآور باشند.
ـــ اچ. ال. منکن
shahabkgh
اگر دنیای علّیمعلولی را به گونهای بسازید که تصادفی جلوه کند، خواننده نیز توافق خواهد کرد که داستان شما با زندگی واقعی شباهت بسیار زیادی دارد.
فقط نویسنده میداند که خیلی هم اینطور نیست.
shahabkgh
ما تمایل داریم دربارهی پیرنگ به گونهای صحبت کنیم که انگار دربارهی یک شیئ حرف میزنیم. تمام استعارههایی که ما برای پیرنگ استفاده میکنیم، پیرنگ را به گونهای توصیف میکنند که گویی چیزی مادی و مملوس است و میتوان آن را در جعبهای قرار داد. پیرنگها را مانند کالاهای موجود در طبقات دستهبندی میکنیم و طوری دربارهی پیرنگ صحبت میکنیم که انگار با چیزی ساکن و بیجان سر و کار داریم.
همین موضوع ممکن است مشکلترین مانعی باشد که باید بر آن غلبه کنید: پیرنگ را نه به عنوان یک شیئ، بلکه به عنوان یک نیرو و روند در نظر بگیرید.
m.dehnavi
در اینجا تعارضی به نام «دست خدا» دیده میشود. اگر شما خدا هستید، پس میتوانید دست به انجام هر کاری بزنید، دستکم در دنیایی که خودتان آن را خلق کردهاید. درست است؟ خب... نه دقیقاً. عملکرد شما به عنوان یک خدا هم محدودیتهایی دارد. اولین محدودیت این است که باید دنیایی خلق کنید که قوانین خاص خودش را داشته باشد. اسم آن را قوانین بازی بگذارید، البته اگر دوست دارید، اما توجه داشته باشید که این قوانین باید از ابتدا تا انتهای داستان کاملاً منسجم و یکپارچه باشند.
MaryLu521
پیرنگ، چوبلباسی نیست که بخواهید رختهای داستان را روی آن آویزان کنید. پیرنگ، یک عنصر پراکنده و پخششده است و درون تمام اتمهای داستان نفوذ میکند. مانند استخوان، نمیتوان آن را از بدن خارج کرد. پیرنگ، تیرآهن ساختمانی نیست که همهچیز را از فروپاشی حفظ میکند، بلکه نیرویی است که تمام صفحات، پاراگرافها و لغات را اشباع میکند. شاید استعارهی بهتری که بتوان برای آن به کار برد، الکترومغناطیس باشد، نیرویی که اتمهای داستان را به یکدیگر وصل میکند. این نیرو، صُورِ خیال، اتفاقات و اشخاص را به هم مربوط میکند.
پیرنگ یک روند است، نه یک شیئ.
MaryLu521
هر دو استدلال باید گریزناپذیر باشند. منطقی و معتبر بودن به خودی خود کافی نیستند. آنها جنبههای عقلانی ماجرا هستند. برای این که بحثی بتواند گریزناپذیر باشد، باید احساسات ما را نیز درگیر کند. وظیفهی شما به عنوان یک نویسنده، این نیست که به خواننده بیاموزید در این شرایط کار درست چیست، بلکه باید خواننده را وادار کنید که خود را در جایگاه قهرمان داستان بگذارد، به گونهای که با سندی همذاتپنداری کند و دشواری و تنگنایی را که او در آن گرفتار شده، دریابد. در این صورت خواننده درک میکند که هیچ راه حل سادهای وجود ندارد و هر کسی که از بخت بد دچار چنین دوراهی و تنگنایی شود، رنج وحشتناکی خواهد کشید.
کاربر ۳۸۵۶۳۶۹
اگر جدی میخواهید هر دو جنبهی موضوع را نمایش دهید و شخصیت داستان را میان آنها قرار دهید، باید هر دو استدلال را منطقی نمایش دهید. در ارائهی هر دو جنبهی موضوع جدی باشید و شخصیت خود را میان آنها قرار دهید. بسیار مهم است که هر دو استدلال مخالف، منطقی باشند. همهی انرژی خود را صرف راه حلی نکنید که خودتان ترجیح میدهید، و از آن طرف، استدلال مخالف را ضعیف به تصویر نکشید، چون این یکجور تقلب کردن است. به هرکدام از جنبههای یک استدلال که اشاره میکنید، باید جنبهی معادل آن در استدلال مخالف را هم یادآور شوید. اگر این کار را انجام ندهید، خواننده دستتان را میخواند و منبع کشمکش داستانتان را از دست میدهید.
کاربر ۳۸۵۶۳۶۹
میخواهید از نوشتن شعار اجتناب کنید؟ اول از همه با نگرشتان شروع کنید. اگر مسألهای دارید که میخواهید آن را حل کنید یا هدفی که قصد تحقق آن را دارید، یا اگر مشتاقاید جهانی را خلق کنید که همهچیز در آن همانطور باشد که شما میخواهید، بهتر است مقاله بنویسید. اگر قصه گفتن را دوست دارید ــ قصهای که ما را جذب کند، به دوستداشتنیهایمان چنگ بزند و دوگانگیهای زندگی در این جهانِ وارونه را نمایش دهد ــ داستان بنویسید.
کاربر ۳۸۵۶۳۶۹
حجم
۳۶۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۶۵ صفحه
حجم
۳۶۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۶۵ صفحه
قیمت:
۱۰۵,۰۰۰
تومان