استانداردهایی به ما داده شده که به شکل یک قانون کلی درآمدهاند و مانند همهی قوانین کلی، بارها شکسته میشوند. پابلو پیکاسو درست به هدف زد که گفت باید اول قوانین را بیاموزیم تا بدانیم چطور آنها را بشکنیم.
me
زندگیهای ما داستاناند، نه پیرنگ. زندگی، اغلب اوقات، مجموعهای از اتفاقات و رخدادها و پیشامدهاست که به طور ضعیفی به یکدیگر مرتبطاند. زندگی واقعی بهقدری درهم و برهم و ناهمگون است که بهسختی میتوان از آن نتیجهگیری کرد و به همین دلیل است که موآم میگوید «جای هیچ سؤال منطقی و معقولی را باقی نگذارد.» هیچکدام از شگفتیهای زندگی محکمتر از داستان نیست.
me
داستان، شرح حالی از وقایع است. شنونده میخواهد بداند که در مرحلهی بعد چه اتفاقی میافتد.
اما پیرنگ، چیزی بیشتر از شرح وقایع است. شنونده پرسش متفاوتی را مطرح میکند: «چرا این اتفاق میافتد؟»
داستان، مجموعهای از وقایع است که همانند دانههای تسبیح به نخ کشیده میشوند (اتفاقی رخ میدهد و سپس اتفاق دیگری میافتد و بعد از آن...) .
اما پیرنگ، زنجیرهای از روابط علت و معلولی است که به طور پیوسته الگوی رفتار و ماجرای واحدی را خلق میکند. پیرنگ، خواننده را در بازی «چرا اینجوری شد؟» دخیل میکند.
me
این احتمال وجود دارد که در جهت اشتباهی حرکت کنید و این مسأله ترسی است که همواره وجود داشته؛ و تنها راه جبران آن، برگشتن به اول خط و شروع دوباره است. هیچ چیزی زجرآورتر از این نیست که کاری را شروع کنید، بهویژه کار جاهطلبانهای مثل نوشتن یک رمان یا یک فیلمنامه، و در نیمهی مسیر متوجه شوید که راه را اشتباه آمدهاید.
me
پیرنگ یک روند است، نه یک شیئ.
me
فصل اول: داستان خیالی
اگر نویسندهای مجبور شود مادرش را بِرُباید، تردید نخواهد کرد؛ «شعری در وصف سبوی یونانی» ارزش آن را دارد که به خاطر آن زنان پا به سن گذاشتهی زیادی را دزدید.
کاربر ۲۸۴۹۰۴۱
قانونی هست که میگوید «تا آنجایی که امکان دارد داستان را دیر شروع کنید (از نقطهای که اوضاع در آستانهی تغییر قرار دارد) .» این یکی از بهترین قوانینی است که باید به خاطر سپرد
صدیقه