بریدههایی از کتاب توتالیتاریسم
۳٫۶
(۱۴۰)
کاملاً قابل درک است که چرا یک فرد نازی یا بلشویک، از ارتکاب جنایت علیه مردمی که به جنبش تعلق ندارند یا با آن دشمناند، خم به ابرو نمیآورد. اما شگفت اینجاست که زمانی که غول توتالیتاریسم، آغاز به بلعیدن فرزندانش میکند و ممکن است که خود آن فرد هم قربانی این جریان شود، او باز هم دچار تردید نمیشود، حتی اگر دستگیر و محکوم یا از حزب تصفیه شده و به یک اردوگاه کار و یا کار اجباری فرستاده شود. برعکس، آنچه سراسر جهان متمدن را شگفتزده میسازد، این است که او، ممکن است به دستگیری و مرگ خویش نیز کمک کند، به شرط آنکه، پایگاه او به عنوان عضو جنبش دست نخورده بماند.
seza68
عظمت و نیز پیچیدگی قوانین جوامع آزاد، در این است که تنها به افراد میگویند که چهکار نباید بکنند، ولی هرگز به آنها نمیگویند که چه کار باید انجام دهند.
Travis
اگر قانونمندی را گوهر حکومت غیربیدادگر بدانیم و بیقانونی را گوهر حکومت بیدادگری بخوانیم، ارعاب را نیز باید بهعنوان گوهر چیرگی توتالیتر به شمار آوریم.
Travis
آنچه تنهایی را سخت تحملناپذیر میسازد، از دست دادن خود خویش است، خودی که در انفراد میتواند تحقق یابد، اما هویت آن تنها از طریق معاشرتِ اعتمادبخش با همگنان تصدیق میشود
mahdi ph
اصطلاح تودهها، تنها به آن مردمی اطلاق میشود که ماهیتا چیزی بیشتر از مجموعهای از انسانهای بیهویت و بیتفاوت نیستند.
Travis
تنها در طی جنگ و پس از آنکه کشورگشاییهای نازی در شرق، تودههای انبوهی از مردم را گردهم آورد و اردوگاههای مرگ رژیم را امکانپذیر ساخت، آلمان توانست یک فرمانرواییِ به راستی توتالیتر را برپای دارد. برعکس، بختهای فرمانروایی توتالیتر، در سرزمینهای[ دارای ]استبداد سنتی آسیایی، همچون هند و چین، به گونه وحشتناکی مساعدند، یعنی در جاهایی که منابع پایانناپذیری برای سوءاستفاده از قدرت و ماشین انسانخوار چیرگی تام فراهماند و احساس زائد بودن، در ذهن انسانِ تودهای وجود دارد. تازه در اروپا، که افزایش جمعیت و بیکاریِ گسترده در ۱۵۰ سال اخیر و چند سده خوارداشتن کرامتِ زندگی انسانی در آن رایج بوده است، میانهروی یا شیوههای کممرگبارترِ فرمانروایی را به سختی میتوان به هراس حکومت از شورش مردم نسبت داد، زیرا در این قضیه، تهدید کاهش جمعیت کشور، از هراس یادشده مؤثرتر بود. تنها زمانی که خیل ِ عظیمی از جمعیتِ اضافی وجود داشته باشند و بتوان بدون رویارویی با پیامدهای وخیم کاهش جمعیت آنها را حدف کرد، فرمانروایی توتالیتر، به گونهای متمایز از یک جنبش توتالیتر، امکانپذیر میشود.
محمد طاهر پسران افشاریان
عامل تکاندهنده در پیروزی توتالیتاریسم، همان بیخویشتنیِ هواداران این جنبش است. کاملاً قابل درک است که چرا یک فرد نازی یا بلشویک، از ارتکاب جنایت علیه مردمی که به جنبش تعلق ندارند یا با آن دشمناند، خم به ابرو نمیآورد.
erfan khanaki
پلیس مخفی شوروی که بسیار شایق است قربانیانش را معترف به ارتکاب جنایاتی کند که هرگز مرتکب نشده بودند، و در بسیاری از موارد در موقعیتی نبودند که به چنین جنایاتی دست زنند، آنها را کاملاً از یکدیگر جدا میسازد و همه عوامل واقعی را از زندگیشان حذف میکند، تا آنکه تنها منطق سازگاریِ «داستان» مندرج در اقرارهای ساختگی، بر ذهن آنها مسلط شود. زمانی که خط فاصل میان افسانه و واقعیت، با مهابت و سازگاری درونیِ اتهام به هم میخورد، نه تنها توانایی مقاومت شخصیت انسان در برابر تهدیدهای مداوم، بلکه آن اعتماد بزرگ به وجود همنوعان و خویشاوندان یا دوستان و همسایگانی که طبیعتا «داستان» اتهام را باور ندارند، لازم است تا انسان بتواند در برابر وسوسه تسلیم به امکان صرفا انتزاعی مجرمیت، مقاومت کند.
Ahmad
تعصب شدید اعضای جنبشهای توتالیتر، که از نظر شدت، با بیشترین وفاداری اعضای احزاب عادی قابل مقایسه نیست، از فقدان مصلحت شخصی تودههایی مایه میگیرد که کاملاً برای قربانی کردن خودشان آمادهاند. نازیها ثابت کردهاند که یک شخص میتواند با شعار «وگرنه، نابود خواهیم شد»، کل جمعیت یک کشور را به جنگ کشاند (شعاری که تبلیغات جنگی ۱۹۱۴ سخت از آن پرهیز میکرد)؛ و تازه این شعار در زمان بینوایی، بیکاری یا آرزوهای عقیم ملی، سرداده نمیشود. همین روحیه، در آخرین ماههای جنگی که دیگر باخت آن آشکار شده بود، نیز خود را نشان داد. در این زمان، تبلیغات نازی، مردمی را که دیگر سخت در هراس افتاده بودند، چنین تسلی میداد که پیشوا «با آن خردمندیاش قول داده است که در صورت شکست، برای مردم آلمان یک مرگ آسان با گاز فراهم کند»
Ahmad
نازیها همچنان که در موج اولیه جنایات سیاسی در آلمان نشان داده بودند، به قتل شخصیتهای برجستهای چون راتنو و ارزبرگر موقعیت خود را بهخطر نمیانداختند، بلکه بهجای آنها، کارگزاران کوچک سوسیالیست یا اعضای بانفوذ ولی گمنام احزاب مخالف را میکشتند، تا خطر عضویت در این احزاب را به مردم گوشزد کنند. اینگونه قتلها هنوز در ابعاد نسبتا کوچکی صورت میگرفت، زیرا چه پلیس و چه دادگاهها، مخالفان سیاسی در جناح راست را بهطور جدی تحت پیگرد قرار نمیدادند. این نوع اعمال برای آنچه که یک مُبلغ نازی به درستی آن را «تبلیغ قدرت» خوانده بود، بسیار ارزشمند بود؛ این گونه آدمکشیهای سیاسی برای مردم آشکار ساخته بودند که قدرت نازیها برای انسان امنیت بیشتری کسب میکند تا وفادار بودن به جمهوری.
Ahmad
رویگردانی نخبگان روشنفکر از تاریخنگاری رسمی، با این اعتقاد همراه بود که حال که تاریخ، جز جعل حوادث چیز دیگری نیست، چه ایرادی دارد که مورد سوءاستفاده ایدئولوژیپردازان عقلباخته جنبشهای توتالیتر قرار گیرد. آنها مجذوب این امکان شده بودند که دروغها و جعلیات شاخدار را سرانجام میتوان به عنوان واقعیات مسلم تثبیت کرد؛ به گونهای که انسان میتواند به خواست خویش، گذشتهاش را دگرگون ساخته و تفاوت میان راست و دروغ را به عنوان یک تفاوت عینی، از میان بردارد. در این میان، حتی حقیقت را نیز میتوان به قدرت و زیرکی و فشار و تکرار بینهایت وابسته کرد. نه مهارت استالین و هیتلر در هنر دروغگویی، بلکه این واقعیت نخبگان را مجذوب کرده بود که آنها برای پشتیبانی از دروغهایشان، توانسته بودند تودهها را به صورت یک واحد جمعیِ باشکوه سازمان دهند. برای این روشنفکران که میدیدند واقعیت متحرک در راهپیماییهای میلیونی جنبش، از این جعلیات پشتیبانی میکنند و برای عمل از آنها الهام میگیرند، به منزله این بود که همان جعلیات به تصویب تاریخ رسیده باشند.
Ahmad
جنبشهای توتالیتر، نه تنها برای اوباش، بلکه برای نخبگان جامعه نیز سخت جاذبه دارند؛ و همین واقعیت است که برای ما، از وفاداری بیچون و چرای اعضای این جنبشها و پشتیبانی مردمی از رژیمهای توتالیتر، دردناکتر است. جای تأسف خواهد بود اگر به خاطر ژستهای هنرمندانه یا سادگی طلبهوار شخصیتهای برجسته، وجود خیل عظیمی از این افراد را که جنبشهای توتالیتر میتوانند روی آنها به عنوان علاقهمندان و هواداران و حتی اعضای رسمی حزب حساب کنند، ندیده بگیریم.
این جاذبه جنبش برای نخبگان، به همان اندازه بستگی آشکار اوباش با جنبشهای توتالیتر، یکی از کلیدهای مهم فهم این جنبشها به شمار میآید (اگرچه این امر در زمان پیش از به قدرت رسیدن جنبشهای توتالیتر بیشتر صادق است تا پس از آن). وجود چنین جاذبهای، نشاندهنده فضای خاص و حال و هوایی عمومی است که توتالیتاریسم در آن سر بلند میکند.
Ahmad
استالین، برای تبدیل دیکتاتوری انقلابی لنین به یک فرمانروایی توتالیتر، ناچار بود که نخست یک جامعه ذره ذرهشده را به گونهای مصنوعی در کشور بیافریند، در صورتی که همین جامعه را مقتضیات تاریخی، برای نازیهای آلمان، به گونهای طبیعی فراهم ساخته بود.
Ahmad
برخلاف پیشبینیها، تودهها، از برابری فزاینده شرایط و از گسترش آموزش عمومی و پایین آمدن ناگزیر سطح معیارهای آموزشی و عامیانه شدن محتوای آموزشی، پدید نیامده بودند (امریکا، سرزمین کلاسیک برابری شرایط و آموزش عمومی، با همه کاستیهای آن، کمتر از هر کشور دیگری در جهان، با روانشناسی نوین تودهها آشنایی دارد). بزودی آشکار شد که مردم بافرهنگ نیز، جذب جنبشهای تودهای شدهاند و ثابت شد که فردگراییِ بسیار والا و فرهیختگی، نهتنها از ادغام فرد در تودهها که لازمه جنبشهای تودهای است جلوگیری نکرد، بلکه گاهی اوقات آن را تشجیع هم کرده بود.
Ahmad
طبق معیارهای حکومت اکثریت، به قدرت رسیدن هیتلر رویدادی قانونی بود. چه او و چه استالین، نمیتوانستند بدون اعتماد تودهها، رهبری جمعیتهای بزرگی را در دست داشته باشند؛ و بحرانهای داخلی و خارجی بسیاری را به سلامت پشت سر گذارند و با خطرهای گوناگونِ ناشی از کشمکشهای فروکشناپذیرِ درونْ حزبی، مقابله نمایند. اگر تودهها از استالین پشتیبانی نمیکردند، محاکمات نمایشی روسیه و نیز قلع وقمع دارودسته روهم امکانپذیر نبود. این باور گسترده، که هیتلر کسی جز یک کارگزار صنایع آلمانی بیش نبود و استالین تنها از طریق یک توطئه تبهکارانه در جریان کشمکش جانشینی پس از مرگ لنین پیروز شده بود، هر دو افسانههایی هستند که میتوان با بسیاری از واقعیتهای موجود و بالاتر از همه، با مردمپسندیِ انکارناپذیر این رهبران، آنها را طرد کرد. البته، نمیتوان مردمپسندی آنها را به پیروزی تبلیغاتِ استادانه و دروغگویانه، بر نادانان و ابلهان، نسبت داد، زیرا، تبلیغاتِ جنبشهای توتالیتر، که هم مقدم بر رژیمهای توتالیتر است و هم همراه با آن میآید، به همان اندازه که همیشه دروغگویانه است، بیپرده نیز میباشد؛
Ahmad
امروزه، هیتلر پس از شکست و مرگش، چنان از یادها رفته است که حتی در میان گروههای نوفاشیست و نونازیِ پس از جنگ نیز چندان نقش مهمی نمیتواند داشته باشد. این ناپایداری، با بیثباتی معروف تودهها و شهرتی که بر چنین پایهای استوار است، بیارتباط نیست. به احتمال قویتر، ردّ این ناپایداری را میتوان در آن حرکت همیشگی جنونآسای جنبشهای توتالیتر پیدا کرد که فقط تا هنگامی که میتوانند همه چیز را در پیرامونشان به حرکت درآورند، بر اریکه قدرت باقی خواهند ماند. از این رو، همین ناپایداری شدید، تصدیق دلخوشکنندهای است برای این رهبرانِ مرده که چه خوب توانستهاند رعایایشان را به ویروس خاص توتالیتر آلوده کنند. چرا که اگر قائل به وجود چیزی چون شخصیت یا ذهنیت توتالیتر باشیم، سازگاری شدید و عدم تداوم، بیگمان، ویژگیهای برجسته آن را تشکیل میدهند. بنابراین خطاست اگر چنین پنداریم که ناپایداری و فراموشکاری تودهها، بر این دلالت میکنند که آنها از وهم توتالیتر، که در مواقعی با کیش هیتلر یا استالین یکی خوانده میشود، بیرون آمدهاند (درست عکس این قضیه میتواند حقیقت داشته باشد).
Ahmad
ارعاب توتالیتر حتی پس از نابود شدن مخالفانِ سازمانیافتهاش، همچنان برقرار خواهد ماند، در حالی که فرمانروای توتالیتر بهخوبی میداند که دیگر دلیلی برای هراسناک بودن وجود ندارد. این قضیه بهویژه درمورد روسیه مصداق پیدا میکند. استالین، در ۱۹۲۸ سالی که هنوز عظیمترین تصفیههایش را آغاز نکرده بود اما پذیرفته بود که «ما دشمنان داخلی داریم»، دلیلی برای هراسناک بودن در دست داشت. او میدانست که بوخارین او را با چنگیزخان مقایسه کرده است و متقاعد شده که سیاست استالینی «کشور را به قحطی و ویرانی و یک رژیم پلیسی» میکشاند (در واقع نیز چنین شد).
Ahmad
توتالیتاریسم در رأس قدرت، همه استعدادهای ناب را بدون هیچ اعتنایی به هواداری آنها از جنبش، از سر کارها برمیدارد و به جای آنها عقلباختگان و بیخردانی را مینشاند که همان بیعقلی و عدم آفرینندگیشان، بهترین تضمین وفاداری آنهاست
lordartan
بیتفاوتی نسبت به امور عمومی و خنثی بودن در برابر قضایای سیاسی، به خودی خود نمیتواند دلیل کافی برای پیدایش جنبشهای توتالیتر باشد
جواد
جنبش توتالیتر، حتی پیش از بهقدرت رسیدن، دارای پلیس مخفی و خدمات جاسوسی با شعبههایی در کشورهای گوناگون است. پس از به قدرت رسیدن جنبش، مأموران پلیس مخفی پول و اقتدار بیشتری از ضداطلاعات ارتش بهدست میآورند و غالبا رؤسای مخفی سفارتخانهها و کنسولگریهای خارج از کشور بهشمار میآیند
شاپور
حجم
۴۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۶۳ صفحه
حجم
۴۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۶۳ صفحه
قیمت:
۱۸۱,۵۰۰
۱۴۵,۲۰۰۲۰%
تومان