بریدههایی از کتاب همچون یک خانه به دوش
۳٫۹
(۱۴)
درخیابانها قدم میزنم، خیابانهایی که مُردهاند
یاش
و چندین گوش آدمی باید داشته باشد
تا گریهی مردم را بشنود؟
و چند مرگ باید رخ بدهد تا آدمی دریابد
چندین نفر مُرده است؟
MoonRiver
آیا چیزی هست که گذر زمان را برایت آسودهتر سازد؟
یاش
آدمی چقدر باید گام نهد
تا او را «آدم» صدا زنند؟
Arezuwishi
درخیابانها قدم میزنم، خیابانهایی که مُردهاند
قدم میزنم، با خیال تو در سرم
با پاهایی خسته و ذهنی تسخیر شده
و ابرهایی که اشک میریزند
vahid
چنان ترسی افکندهاید
که مثالش نیست
ترس از به دنیا آمدنِ
کودکان
ترس از اینکه کودکم
نامولود بماند و بینام.
شما لایق خونی
که در رگهایتان میجوشد نیستید.
El Santo
کلامهای باطل نواخته میشود، که هر یک اخطار میدهد
که آن کس که مشغولِ بهدنیا آمدن نباشد، مشغولِ از دنیا رفتن خواهد شد
ورق پارههای وسوسه در آستانهی در، به هوا برمیخیزند
دنبالشان میکنی، خود را میانهی میدانِ جنگ مییابی
و غرشِ آبشارِ افسوس را نظاره خواهی کرد.
Moony
Knock, knock, knockin’ on heaven’s door
آفتاب
آدمی چقدر باید گام نهد
تا او را «آدم» صدا زنند؟
phi.lo.bib.lic
Loving you is the one thing I'll never regret.
El Santo
آیا چیزی هست که گذر زمان را برایت آسودهتر سازد؟
آن شرلی
او هیچوقت از پدر و مادرش راضی نبود، تا حدی که خودش میگوید از پدر و مادر درستی بهدنیا نیامده است.
آن شرلی
هنگام که نیکی پشتِ درها مانده،
پیشوای این دیار هم
گاهی باید مقابلِ همگان عریان شود
:)
اما من قسم میخورم که اندیشهام
بسیار بلندتر از این دیوارهاست.
نورهایم را میبینم که میتراود
از شفق تا فلق
:)
امید که همیشه دستت در کار باشد وُ
مسیرت هموار.
امید که چنان ریشه در زمین دوانی
که هیچ بادی از جای تکانت ندهد
امید که همیشه قلبت صبور باشد
و همیشه آوازت به گوش برسد
:)
بازندهی امروز، پیروزِ فرداست
:)
«من اصلاً یادم نمیآد که یه بچه بوده باشم؛ فکر میکنم یه نفر دیگه بوده که بچه بوده.»
:)
بیایید ای خدایان جنگ
شما که خالقان تفنگید
شمایی که نقشههای مرگ را کشیدید
شمایی که بمبها را آفریدید
شمایی که پسِ دیوارها نهانید
شمایی که پشت میزها در خفایید
تنها میخواهم بدانم
آیا میتوانم چهرهتان را از پسِ نقابها ببینم
شمایی که هرگز کاری نمیکنید
اما به پا میکنید تا ویران کنید
شمایی که دنیای من را به بازی میگیرید
چونان اسباب بازی کوچکی
شمایی که بر میگردید و به سرعت میگریزید
هنگامی که گلولهها شلیک میشوند
آزاد
و مگر چند بار آدمی میتواند سرش را برگرداند
تا وانمود کند چیزی ندیده است
آن شرلی
مگر چند سال برخی آدمیان زندهاند
تا روزی رهایی یابند؟
آن شرلی
حجم
۱۱۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۱۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۱۹,۵۰۰
۱۳,۶۵۰۳۰%
تومان