بریدههایی از کتاب خیانت اینشتین
۳٫۶
(۱۸)
اینشتین: حالم خوب نیست دوست من. همیشه تو سرم پر از عدد بود، ولی حالا بیشتر هم شده، تعداد قربانیهام. صدها هزار. فردا میلیونها. پسفردا میلیاردها و این عددها با بقیه فرق میکنه، اینها بوی جسد میده، بوی تجزیه و متلاشی شدن، زبالهٔ انسانی. حس میکنیدش؟ این باد هیروشیماست... هر شب، از روی اقیانوس آرام میگذره. هزارها تُن انرژی، بادی که میوزه به سوی مناطقی که افت فشار دارن، باد داغ... نفس و باد هیروشیما تمام کرهٔ زمین رو در مینورده. تا به من میرسه، شانههام رو لمس میکنه، بیدارم میکنه، و عَدَم رو نشونم میده. هالهٔ ضخیمی از دوده آسمون رو پوشونده.
MANSOUR 1239
ولگرد: از اینکه دانشمندین خجالت نمیکشین؟ از اینکه به اراذل و اوباش اسلحه میدین؟ از اینکه قاتلها رو قویتر میکنین؟ تا دنیا بوده انسانها باهم جنگیدن، اما حالا، به کمک شما، ابعادش فرق کرده. دستتون درد نکنه، سرور من. حداکثر قتلعام در حداقل زمان. کشتار ناب، عین آب خوردن. واقعاً که دست مریزاد به این پیشرفت.
اینشتین: به این شوری هم نیست...
ولگرد: میخوام صد سال از این پیشرفتها نباشه. من رو باش که فکر میکردم علم قلهٔ تمدنه... آره باعث پیشرفت دنیا میشه، اما به طرف وحشیگری. متأسفم آقای اینشتین، شما مظهرِ دانش و سوادین اما باعث شدین که مسیر رو عوضی بریم. نقطهٔ اوج این همه فرهنگ منجر میشه به جنگهای جهانی، اردوگاههای کار اجباری، بمب A و H و خلاصه آخر دنیا! شما مرگ درست کردین.
MANSOUR 1239
اینشتین: نه! تنها خودم رو به خاطر یک موضوع سرزنش میکنم و اون هم اینه که به روزولت نامه نوشتم... چون تازه فهمیدم که آلمانیها اونقدر که تصور میکردیم پیشرفت نکرده بودن. (با فریاد) اگه میدونستم که نازیها در ساختن بمب اتمی شکست میخورن، کوچکترین کاری نمیکردم. نمیدونستم که هیتلر تحقیقات اتمی رو رد کرده، چون به نظر اون اختراعی یهودی بر مبنای نظریهای یهودیه و در نتیجه دانشمندها هم دلسرد شدن.
MANSOUR 1239
اُنیل فکر میکند.
اینشتین: آره میدونم سخته. همین که فکر کنیم انسانها برابر نیستن وارد پیچ و خمهای ظریفی میشیم که آدمهای تک بعدی از درکش عاجزن. خب مشخص کنین آقای اُنیل. ژاپنی؟ یک سیاه آمریکایی؟
اُنیل: (با شکلک) سیاه آمریکایی ارزشش بیشتره.
اینشتین: وای این حرف خیلی قابل تحسینه. این نشانهٔ یک فکر بازه... پس نتیجه میگیریم که یک سفیدپوست آمریکایی ارزشش چهار تا سیاه آمریکاییه، و چهار تا سیاه آمریکایی مساوی است با... هشت تا ژاپنی؟
اُنیل اشارهای میکند یعنی بیشتر.
MANSOUR 1239
اینشتین: خب آقای اُنیل، تحلیلتون رو ادامه بدین. وقتی میگین که به هر حال یک ژاپنی، ژاپنیه دیگه، منظورتون اینه که ارزش جون یک ژاپنی، کمتر از یک آمریکاییه؟
اُنیل: خودشه!
اینشتین: اجازه بدین کمی روی این موضوع تأمل کنم تا پیچ و خمهای فکر شریفتون رو درک کنم، حالا اگه این بمب قرار بود اینجا روی آمریکا بیفته، ترجیح میدادین روی محلهٔ سفیدپوستها میافتاد یا سیاهپوستها؟
MANSOUR 1239
اُنیل: هورا! به هیروشیما!
اینشتین خشمگین به طرفش برمیگردد.
اینشتین: خواهش میکنم محترمانه رفتار کنید.
اُنیل: (منگ، صورتش را پشت دستانش پنهان میکند.) من رو که نمیبینین!
اینشتین: صداتون رو که میشنوم. این بمب افتاده توی یک شهر معمولی، شهری با حدود سیصد هزار نفر جمعیت. اونهایی هم که بلافاصله نمردن، همین چند روزه تلف میشن، یا از جراحتهاشون، یا از تشعشع یا از آتشسوزی ناشی از گرما.
MANSOUR 1239
اینشتین: آلمانها اورانیوم استخراج شده از معدنهای چکسلواکی رو از بازار خارج کردن. و این ثابت میکنه که میخوان بمب بسازن. من که اهل این کشورم، قابلیتهاش، نیروی ارادهش، و کیفیت دانشمندهاش رو میشناسم، (هر چند که خیلیهاشون بعد از سال ۱۹۳۳ فرار کردن)، و میدونم که قادرن یک روز این وسیلهٔ جهنمی رو برای هیتلر بسازن. حتی یک ثانیه هم نباید وقت تلف کرد. باید هر چه سریعتر خنثیشون کنیم. (مکث) متوجهین؟ دارم ارتشیها رو تشویق میکنم که خطرناکترین مواد منفجره رو بسازن. اون هم من!
MANSOUR 1239
ولگرد: آقای اینشتین شمام زیادی همه چیز رو به دل میگیرین. هیچکی ازتون توقع نداره تمام بار بشریت رو روی کولتون بکشین.
اینشتین: من بلد نیستم بیتفاوت باشم. (محزون) دنیا رو آدمهایی که مرتکب بدی میشن خراب نمیکنن، دنیا رو کسایی از بین میبرن که بدون کوچکترین واکنشی نظاره میکنند. اولش هم روزولت. دست رو دست گذاشتن همونقدر خطرناکه که هایل هیتلر گفتن.
MANSOUR 1239
اینشتین: آلمان امروزه، یک ملتی مثل بقیه نیست. به ناسیونال سوسیالیسم آلوده شده. آرزوش مرگ مردمسالاریه. تکحزبیه، کلیمیها رو مورد آزار و اذیت قرار میده، به آزادیهای ابتدایی بشر حمله میکنه. وقتی با اون مبارزه میکنین، درواقع از یک مفهوم تمدن دفاع میکنین. امروز بشریت در خطره.
MANSOUR 1239
ولگرد: (صدایش عوض میشود، شکننده) پس قصدتون از صلحطلبی این نیست که پسرم رو مسخره کنین؟
اینشتین: برعکس. دلم نمیخواست که پسرتون تو جنگ کشته بشه. دلم میخواست الان با ما بود و به کاری که امروز داشت افتخار میکردید. دلم میخواست که پسرتون محاسن ارزشمندش رو ـ مثل جوونیش، قدرتش، شرافتش، هوشش ـ برای آرمانهای دیگهای بهجز نبرد به کار میگرفت. دلم میخواست که پسرتون در حیاتش قهرمان بود، نه در مرگش.
ولگرد: (سرخ میشود.) لطف کردین که نظرتون رو با من در میون گذاشتین.
MANSOUR 1239
حجم
۴۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه
حجم
۴۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه
قیمت:
۳۲,۰۰۰
۱۶,۰۰۰۵۰%
تومان