بریدههایی از کتاب گلستان یازدهم
۴٫۷
(۲۴۴)
«کسی میتواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفسش گیر نکرده باشد.»
h.s.y
عظمت و زیبایی دریا به خاطر حرکتشه. اگه این آبا رِ یه جا جمع کنیم، گنداب میشه. من دوست دارم مثل این دریا باشم. دوست دارم در حرکت باشم. دوست دارم سختی بکشم. دوست دارم به اقیانوس برسم. برا رسیدن به اقیانوس هر کاری میکنم. تو هم همینطوری. نه؟
محمدرضا میرباقری
محمدعلی که بزرگتر شد، شبهای تابستان روی پشتبام یا همان حیاط میخوابیدیم. محمدعلی بهانۀ پدرش را میگرفت.
ـ پدرجون من کجاست؟
ـ رفته پیش خدا.
ـ چرا نمیآد پیش من.
ـ چون از اون بالا مواظب ماست.
ـ خُب تو که میگی خدا مواضب ماست. تازه مادرجون و باباجون و تو مواظِبَمی.
جواب کم میآوردم. مثل همیشه حرف را عوض میکردم.
ـ اون ستاره رو میبینی؟
محمدعلی با شادی میگفت: «آره.»
ـ اون ستاره پدرجونِته.
محمدعلی شاد میشد. دست دراز میکرد تا پدر جون را بغل کند. نمیشد. نمیتوانست. میزد زیر گریه. هر کاری میکردم آرام نمیشد. بغلش میکردم و میبوسیدمش. بوی علی آقا را میداد. به یاد او صدایش میکردم «علی جان». همه به یاد علی آقا به محمدعلی میگفتند «علی». علی جان، بچهام، اغلب شبها با گریه خوابش میبرد.
علی پیلپا
توی قنوتش سه بار گفت: «اللهم ارزقنی توفیق الشهادۀ فی سبیلک.»
کاربر ۸۶۶۸۳۱
«کسی میتواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفسش گیر نکرده باشد.»
امالبنین
بغضم داشت سر باز میکرد. دلم نمیخواست بروم. دلم نمیخواست از علی به این زودی جدا بشوم. گفتم: «مادر نریم.»
مادر اشک میریخت.
گفتم: «بابا بمونیم.»
شانههای محکم بابا میلرزید. پاهای من میلرزید. دستهایم یخ زده بود. دلم به این زودی برای علی تنگ شده بود. در آن لحظات دلم میخواست همه بروند و من تنها باشم. دلم میخواست علی مثل چند دقیقۀ پیش کنارم بایستد و از او بپرسم: «علی آقا، زینبوار یعنی چطوری؟»
یه جوون
من به نیروهام همیشه میگم...» لبخندی زد و ادامه داد: «به شما هم میگم، زهرا خانم. شما هم نیروی خودی شدید. اخلاق تو یه جامعه حرف اولِ میزنه. اگه ما روی اخلاقیات خوب کار کنیم، جامعۀ ایدهآلی داریم. اگه اخلاق افراد یه جامعهْ اسلامی و درست باشه، کشور مدینۀ فاضله میشه. ما باید وارد قلب و دل مردم جامعه بشیم تا مملکت در مسیر الهی قرار بگیره. من سعی میکنم با نیروهام اینطوری باشم و تنها چیزی هم که تو زندگی خیلی خوشحالم میکنه اینه که یه آدمی رو که در مسیر اشتباه راه میرفته بیارم تو مسیر اصلی و الهی. امام فرمودن: ‘جبهه دانشگاه آدمسازیه. ’ اگه ما پیرو خط امامیم، باید عامل به فرمایشهای امام باشیم.»
محسن
علی آقا روی تپهای نشسته بود و داشت دربارۀ جادۀ امالقصر و رزمندگانی که در آنجا به شهادت رسیده بودند صحبت میکرد. میگفت هواپیماهای دشمن، علاوه بر آنکه مناطق عملیاتی را بمباران میکردند، گاهی از آن بالا تیرآهن و سنگ و گونیهای شن بر سر رزمندگان میریختند.
مهدی بخشی
برگشا کام زبان تا که تو داری حرکات
دم به دم بر گل رخسار محمد (ص) صلوات»
محمدرضا میرباقری
اول حرفاش به نقل از امام علی، علیهالسلام، میگه: ‘وجدان تنها محکمهایه که نیاز به قاضی نداره. ’
zar
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
قیمت:
۸۵,۰۰۰
۵۹,۵۰۰۳۰%
تومان