بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است | صفحه ۲۴ | طاقچه
کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است اثر فردریک بکمن

بریده‌هایی از کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است

۴٫۰
(۱۷۸)
نوک انگشتان بریت – ماری به‌ نرمی روی قسمتِ سفیدِ پوستِ انگشتِ سبابه‌اش کشیده می‌شوند.
هرگز
به‌نظر نمی‌آید که بریت – ماری اهل خواندن کتاب‌های ادبی خوب باشد، بنابراین کار را بر او دشوار نمی‌کند.
هرگز
از قیافه‌ی آلف پیداست که این مسئله برایش چندان حائز اهمیت نیست، یعنی در واقع اصلاً نمی‌داند اسپویلر چیست. اگر یکی از قطعات خودرو نیست، پس چیست؟
هرگز
چروک دامنش را صاف می‌کند. این‌بار دامنش واقعاً چروک شده است.
هرگز
مامان آه می‌کشد، درست همان کاری که زن بارداری انجام می‌دهد که عادت دارد توسط کسانی که باردار نیستند، درباره‌ی دوران بارداری سؤال‌پیچ شود، آن هم با لحنی که انگار از یک قاچاقچی مواد مخدر بازجویی می‌کنند.
هرگز
وقتی یک خانم پیر- که مدل آرایش موهایش طوری است که انگار وقتی داخل وان حمام نشسته، موهایش را با توستر شانه کرده-
هرگز
کسانی که یک نفر را با چنگال کیک‌خوری به قتل می‌رسانند
هرگز
آن‌ها خشمگین هستند و تشنه به خون، و اگر تو را گاز بگیرند، نخواهی مرد، بلکه دچار سرنوشت بسیار بسیار بدتری خواهی شد؛ قدرت تخیل‌ات را از دست خواهی داد، قدرت تخیل‌ات از زخم‌هایت جاری می‌شود و پیکر خاکستری و خالی‌ات به‌جا می‌ماند. با گذشت زمان، مرتباً بیشتر تباه می‌شوی، تا نهایتاً از تو یک پوسته‌ی خشک‌وخالی باقی می‌ماند. تا دیگر هیچ افسانه‌ای را نتوانی به خاطر بیاوری و بدون این افسانه‌ها، میاماس و کل سرزمین– تقریباً– هنوز– بیدار دچار مرگی خاموش می‌شود؛ بدترین نوع مرگ.
الهام رئیسی
مامان همیشه وقتی شال را دور گردن السا می‌بندد، در گوش او نجوا می‌کند: «تا قبل از اینکه مادرت دیگه نتونه چیزیو پیدا کنه، اون چیز گم‌شده محسوب نمی‌شه.»
❤︎𝕒𝕧𝕒❤︎
«اگه آدم نمی‌تونه چیز بدی رو از ذهنش پاک کنه، باید روی اون چیزهایِ خوبِ زیادی بپاشه.»
❤︎𝕒𝕧𝕒❤︎
آدم می‌تونه پول رو خرج کنه، ولی زمان رو نمی‌شه خرج کرد.
❤︎𝕒𝕧𝕒❤︎
مادربزرگ چشمانش را می‌چرخاند. «این‌قدر شلوغش نکن. مثل مادرت نباش. فندک داری؟» السا می‌گوید: «من فقط هفت سالمه!» «تا کی می‌خوای هر دفعه همین بهانه رو بیاری؟» «تا وقتی که دیگه هفت‌ساله نباشم.» مادربزرگ آه می‌کشد و زیرِلب چیزی مثل «خیلی خب، پرسیدنش که ضرر نداره»
❤︎𝕒𝕧𝕒❤︎
چیزی که او را به یک ابرقهرمانِ «دیسفانکشنال» تبدیل کرده است. السا معنی این لغت را می‌داند، چون به ویکی‌پدیا مراجعه کرده است. هم‌سن‌وسال‌های مادربزرگ به ویکی‌پدیا، «لغت‌نامه‌ی اینترنتی!» می‌گویند، ولی السا وقتی می‌خواهد توضیح بدهد، به لغت‌نامه، «ویکی‌پدیا، ولی به شکل کتاب» می‌گوید
علیزاده
«فقط آدم‌های متفاوت می‌تونن دنیا رو تغییر بدن. آدم‌های عادی حتی نمی‌تونن یه ذره رو جابه‌جا کنن.»
zohreh
پی بردن به دلیل اصلی، آن‌ هم با وجود چنین احمق‌هایی کار آسانی نیست. گاهی اصلاً دلیلی برای این کار وجود ندارد. افرادی که هیچ‌وقت مورد تعقیب و آزار قرار نگرفته‌اند، همیشه فکر می‌کنند برای این کار حتماً دلیل خاصی وجود دارد. «اون‌ها که بی‌دلیل این کار رو انجام نمی‌دن؟ حتماً کاری کرده‌ی که اون‌ها تحریک شده‌ند!» این استدلال همیشگی‌شان است. انگار ظلم کردن لزوماً دلیل می‌خواهد.
zohreh
همه از جرج خوش‌شان می‌آید. این ابر‌نیروی اوست. السا به همین دلیل از او متنفر است. هیچ‌چیز آدم را بیشتر از این عصبانی نمی‌کند که شخصی باعث عصبانیتش شود و آن‌قدر معرفت نداشته باشد که حداقل یک آدم آشغال باشد!
zohreh
و بعد تصمیم می‌گیرد فردا از مادربزرگ بپرسد. و یک‌ روز صبح، دیگر فردایی وجود ندارد.
zohreh
«السا، این امتیاز تمام مادربزرگ‌هاست که هیچ‌وقت مجبور نیستن روی بدشون رو به نوه‌هاشون نشون بدن. این امتیاز مادربزرگ‌هاست که مجبور نیستن توضیح بدن که قبل از مادربزرگ شدن، چه آدم‌های آشغالی بوده‌ند.»
zohreh
مادربزرگ سرش را تکان می‌دهد و با وجود این کل داستان را دوباره تعریف می‌کند، چون هیچ‌کس به او یاد نداده است که آدم چطور می‌تواند موفق شود یک داستان را تعریف نکند. و السا هم گوش می‌کند، چون هیچ‌کس به او یاد نداده است که این کار را انجام ندهد.
zohreh
السا به‌شدت خسته است، به همان اندازه که یک دختر تقریباً هشت‌ساله خسته است؛
هرگز

حجم

۳۸۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۸۸ صفحه

حجم

۳۸۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۸۸ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان