بریدههایی از کتاب مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متاسف است
۴٫۰
(۱۷۷)
هیچچیز موجودات را بیشتر از این نمیترساند که از چیزی شناخت نداشته باشند و مجبور باشند آن را به قوهی تخیلشان بسپارند.
MhmD
گاهی مطمئنترین مکانی که آدم میتونه به اونجا پناه ببره، جاییه که از همهجا خطرناکتر بهنظر میآد.
MhmD
تمام داستانها به شخصیتهای شرور نیاز دارند
MhmD
هربار که مامان و مادربزرگ با هم جروبحث میکنند، السا هندزفری را داخل گوشهایش میگذارد، صدای موسیقی را بلند میکند و طوری وانمود میکند که انگار مامان و مادربزرگ هنرپیشههای یک فیلم صامت هستند.
MhmD
تو اینترنت موجسواری کنم.
aurora
السا از او میپرسد: «بلدی فرشتهی برفی درست کنی؟»
آلف غرغرکنان میگوید: «لعنت، من شصت و چهار سالمه.»
السا میگوید: «اینکه نشد جواب.»
آلف تاکسی را خاموش میکند، پیاده میشود و با صدای بلند میگوید:
«لعنت، درسته که شصت و چهارسالهم، ولی شصت و چهارساله که به دنیا نیامدهم! لعنت، البته که میتوونم فرشتهی برفی درست کنم.»
امیر
بابا از تفریح و سرگرمی خوشش نمیآید. کارهای بامزه بابا را کمی عصبی میکند. یکبار که السا خیلی کوچک بود، آنها به مسافرت رفته بودند. بابا همراه با السا و مامان به ساحل رفتند. آنقدر لذت بردند که بابا در پایان مجبور شد دو قرصآسپرین مصرف کند
امیر
برای بابا خیلی مهم است که هر چیزی مرتب سرجایش قرار داشته باشد. نه اینکه وسواس داشته باشد، السا در ویکیپدیا مطالبی راجع به این بیماری خوانده است، نه، او فقط آدم بسیار دقیق و منظمی است. وقتی مامان و بابا هنوز از هم جدا نشده بودند، گاهی پیش میآمد که بابا شبها مخفیانه از جا بلند میشد و خودش را به میزتحریر مامان میرساند که کامپیوترش روی آن قرار داشت، چون تا زمانی که آیکونهای صفحهنمایش مامان نامرتب بودند، خوابش نمیبرد.
امیر
تعدادی هم فقط دوست دارند دیگران را شکار کنند. اینها کسانی هستند که قربانیانشان را حتی کتک نمیزنند، آنها فقط میخواهند آثار وحشت را در چشمان قربانیانشان ببینند. و تعدادی هم مثل آن پسربچهای هستند که سر این مسئله که چه کسی اسپایدرمن باشد با السا دعوا کرد. این پسربچه به خاطر حفظ اصول، دیگران را شکار میکند و کتک میزند، چون اصلاً تحمل ندارد کسی با او مخالفت کند، مخصوصاً اگر آن شخص با دیگران فرق داشته باشد.
امیر
احتمالاً چون تولد السا در روز دوم عید کریسمس است و این عید برای تمام مردم بسیار مهم است، به نحوی که همه سرگرم هستند، به همین دلیل هیچ کودکی که در دومین روز عید کریسمس به دنیا آمده باشد، آن توجهی را دریافت نمیکند که مثلاً کودکی که در ماه آگوست یا آپریل به دنیا آمده باشد.
فرشید
«اگه آدم نمیتونه چیز بدی رو از ذهنش پاک کنه، باید روی اون چیزهایِ خوبِ زیادی بپاشه.»
نیتا
البته اینطور نیست که املای مادربزرگ ضعیف باشد، بلکه بیشتر به این خاطر است که او آنقدر سریع فکر میکند که کلمهها جا میمانند.
هدهدسبا
مادربزرگ شانههایش را بالا میاندازد.
«اگه آدم نمیتونه چیز بدی رو از ذهنش پاک کنه، باید روی اون چیزهایِ خوبِ زیادی بپاشه.»
Eli S
میاماس قلمرو پادشاهی مورد علاقهی مادربزرگ و الساست، چون در آنجا قصهگویی، معتبرترین شغلی است که وجود دارد. آنجا اگر کسی قادر باشد به یک قصه جان بدمد، میتواند حتی قویتر از پادشاه شود. واحد پول میاماس، قدرت تخیل است. بهجای خریدن چیزی با سکه، آدم میتواند اجناس را در ازای تعریف کردن یک داستان خوب به دست بیاورد، و در آنجا به کتابخانه، «بانک» گفته میشود. در میاماس هر کتاب قیمت بسیار زیادی دارد، هر قصه یک میلیون میارزد و مادربزرگ هر شب یک جعبهی جواهر پر از داستانهای میاماس همراه دارد. قصههایی از اژدها، موجودات افسانهای، پادشاهان، ملکهها، جادوگران و سایهها؛ چون در تمام دنیاهای افسانهای باید دشمنان نفرتانگیزی هم وجود داشته باشند، و دشمنان سرزمین– تقریباً– هنوز– بیدار، سایهها هستند، چون میخواهند قدرت تخیل را از بین ببرند.
مریم طباطبایی
هیچچیز موجودات را بیشتر از این نمیترساند که از چیزی شناخت نداشته باشند و مجبور باشند آن را به قوهی تخیلشان بسپارند.
samira
«اصلاً مهم نیست آدم به چهچیزی اعتقاد داره، فقط باید به یه چیزی اعتقاد داشته باشه، وگرنه همهش باد هواست.»
samira
پاشنههای کفشش به نازکی یک ورق کاغذ هستند، چون هنگام راه رفتن، هیچوقت پاهایش را از زمین بلند نمیکند. مادربزرگ میگوید، چون این مرد پایینترین مرکز ثقل را در کیهان دارد
sara.m.shzi
آپارتمان مادربزرگ درست مثل آپارتمان مامان است، فقط خیلی بینظمتر. چون آپارتمان مامان مثل خودش است و آپارتمان مادربزرگ هم مثل خود مادربزرگ
sara.m.shzi
حجم
۳۸۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۸۸ صفحه
حجم
۳۸۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۸۸ صفحه
قیمت:
۸۰,۰۰۰
۵۶,۰۰۰۳۰%
تومان