بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است | صفحه ۲۵ | طاقچه
کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است اثر فردریک بکمن

بریده‌هایی از کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است

۴٫۰
(۱۷۸)
«هر تعداد بچه که می‌تونیم، برمی‌داریم و شروع می‌کنیم به دویدن، تا جایی که می‌تونیم، سریع.» السا هم در جواب نجوا کرد: «من می‌تونم خیلی سریع بدوم.» مادربزرگ گفت: «من هم!»
هرگز
چون فجایع باورنکردنی، موجب پدید آمدن چیزهای باورنکردنی در انسان‌ها می‌شوند. همچنین موجب پدید آمدن ابرقهرمانان باورنکردنی.
هرگز
عاشق چنین مادربزرگی نبودن، کار بسیار دشواری است؛ مادربزرگی که حتی وقتی چنین حرف‌های وحشتناکی به گوشش می‌رسد، باز هم جانب آدم را می‌گیرد.
zohreh
بدون موسیقی، رؤیایی در کار نخواهد بود. و بدون رؤیا، افسانه‌ای در کار نیست و بدون افسانه‌ها، از شجاعت خبری نیست و بدون شجاعت، هیچ‌کس قادر نیست بار غم را به‌ دوش بکشد
صدف رهگذر
وقتی آدم مدت‌ زیادی تو تاریکی و ظلمت زندگی کرده باشه، به افسانه‌ها باور پیدا می‌کنه.»
صدف رهگذر
وقتی آدم مدت‌ زیادی تو تاریکی و ظلمت زندگی کرده باشه، به افسانه‌ها باور پیدا می‌کنه.»
صدف رهگذر
«با هیولا‌ها نجنگ، وگرنه خودت هم یکی از اون‌ها می‌شی. وقتی مدت‌زمانی به یه گودال عمیق نگاه کنی، گودال هم به تو نگاه می‌کنه.»
صدف رهگذر
«با هیولا‌ها نجنگ، وگرنه خودت هم یکی از اون‌ها می‌شی. وقتی مدت‌زمانی به یه گودال عمیق نگاه کنی، گودال هم به تو نگاه می‌کنه.»
صدف رهگذر
سوارکاران موجودات کله‌شقی هستند. وقتی به قله رسیدند و با ترس‌ها مواجه شدند، با آن‌ها نجنگیدند، مثل سایر جنگجویان فریاد نکشیدند و لعنت نفرستادند، بلکه تنها کار مفیدی را که باید، علیه ترس‌ها انجام دادند؛ شروع کردند به خندیدن. خنده‌ای بلند و استهزا‌آمیز. و به این ترتیب ترس‌ها را تبدیل کردند به مشتی سنگریزه.
صدف رهگذر
یک‌بار که مامان می‌خواست از مَک بابا استفاده کند و بابا به او اجازه نداد، مامان کنترلش را از دست داد و فریاد کشید که از تمام محصولات اپل متنفر است.
هرگز
گاهی پیش می‌آمد که بابا شب‌ها مخفیانه از جا بلند می‌شد و خودش را به میزتحریر مامان می‌رساند که کامپیوترش روی آن قرار داشت، چون تا زمانی که آیکون‌های صفحه‌نمایش مامان نامرتب بودند، خوابش نمی‌برد.
هرگز
ولی واقعیت ندارد. او کم‌وبیش قادر است تمام جلدهای هری پاتر را از بر بخواند. می‌تواند ابرنیروهای تمام «ایکس‌من» ‌ها را بشمارد و می‌داند کدام‌یک از آن‌ها قادر است اسپایدرمن را شکست بدهد، و کدام‌یک قادر نیست. و او قادر است با چشمان بسته اطلسی را که در ابتدای کتاب ارباب حلقه‌ها نقش بسته است، به طور تقریباً کامل رسم کند.
هرگز
مادربزرگ هرگز نمی‌گوید که؛ السا باید جلوی دهانش را بگیرد، تا دیگران وادار نشوند او را عصبانی کنند، یا، بهتر است راهش را بکشد و برود. مادربزرگ همیشه می‌داند. مادربزرگ بیشتر می‌فهمد. مادربزرگ کسی است که آدم با او به جبهه‌ی جنگ می‌رود. مادربزرگ عضو همیشگی تیم الساست.
هرگز
«بزرگ‌ترین نیروی مرگ در این نیست که جان کسی را می‌ستاند، بلکه در این است که می‌تواند بازماندگان را به نقطه‌ای برساند که دیگر نخواهند به زندگی ادامه دهند.»
کاربر ۲۳۶۸۹۹۱
«کسی که بتوانه به خودش کمک کنه، به کمک دیگران نیاز نداره.»
کاربر ۲۳۶۸۹۹۱
«آدم می‌خواهد دوستش داشته باشند، اگر نشد، مورد ستایش قرار بگیرد، اگر نشد، از او بترسند، اگر نشد، از او متنفر باشند و او را تحقیر کنند. روح از خالی بودن گریزان است و می‌خواهد به ‌هر قیمت که شده، با دیگران ارتباط برقرار کند.»
سُعاد خانوم
«آدم‌ها باید بتونن داستان‌هاشونو تعریف کنن، السا. وگرنه خفه می‌شن.»
sogand
در صورتی که بریت – ماری با استفاده از یک شمعدان در کتابخانه به قتل برسد، تمام کسانی که او را می‌شناسند، مظنون به قتل خواهند شد، چون انگیزه‌ی همه‌ی آن‌ها یکسان است، و آن اینکه «این زنک احمق یه گاو به تمام معنا بود!»
sogand
«اگه آدم نمی‌تونه چیز بدی رو از ذهنش پاک کنه، باید روی اون چیزهایِ خوبِ زیادی بپاشه.»
mahsa
«اگه آدم نمی‌تونه چیز بدی رو از ذهنش پاک کنه، باید روی اون چیزهایِ خوبِ زیادی بپاشه.»
کاربر ۱۵۳۹۶۷۵

حجم

۳۸۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۸۸ صفحه

حجم

۳۸۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۸۸ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان