بریدههایی از کتاب مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متاسف است
۴٫۰
(۱۷۷)
«آدم میخواهد دوستش داشته باشند، اگر نشد، مورد ستایش قرار بگیرد، اگر نشد، از او بترسند، اگر نشد، از او متنفر باشند و او را تحقیر کنند. روح از خالی بودن گریزان است و میخواهد به هر قیمت که شده، با دیگران ارتباط برقرار کند.»
Mina.Hp
وقتی گوشهای یک فرد مسن سنگین شده باشد، آدم به رویش نمیآورد؛ از طرفی چون نمیخواهد به او بفهماند که پیر شده است، از طرف دیگر چون خودش هم نمیخواهد قبول کند که شخص مربوطه پیر شده است.
Mina.Hp
میدونم درست نیست آدم فکر کنه که یه نفر مستحق مرگه، ولی گاهی مطمئن نیستم آدمهایی مثل اون مستحق زنده موندن باشن
Mina.Hp
اگه آدم بخواد از شر بکننکنها خلاص شه، باید از خودش مقاومت نشون بده و همون کاری رو انجام بده که خودش دوست داره.
Mina.Hp
«بزرگترین نیروی مرگ در این نیست که جان کسی را میستاند، بلکه در این است که میتواند بازماندگان را به نقطهای برساند که دیگر نخواهند به زندگی ادامه دهند.»
Mina.Hp
مادربزرگم همیشه میگفت فقط انسانهای متفاوت قادرن دنیا رو تغییر بدن.
Mina.Hp
به دروغ میگوید: «نه، نخوندهم.»
چون او آنقدر مؤدب هست که بداند وقتی از یک نفر کتاب کادو میگیری، تا این حد به آن شخص بدهکاری که وانمود کنی کتاب را نخواندهای. چون هدیهی واقعی در لذت خواندن نهفته است، نه در خود کتاب. این حداقل رفتار مؤدبانهای است که آدم باید از خودش نشان دهد، البته اگر متکبر و ازمابهتران نباشد.
Mina.Hp
کابوسها موجودات زندهای هستند که از عدماطمینان و ترس تشکیل شدهاند و زمانی که همه خوابند، اطراف خانهها میچرخند، در و پنجرهها را تکان میدهند، تا منفذی پیدا کنند، وارد خانه شوند و خرابی به بار بیاورند
Mina.Hp
«هیچوقت سربهسر کسی نذار که نسبت به سنوسالش خیلی سرحاله.»
Mina.Hp
عجیب است که درک یک بو، با چه سرعتی میتواند تغییر کند، بسته به اینکه از کدام راه به مغز وارد میشود. عجیب است که عشق و ترس تا چه حد میتوانند به هم نزدیک باشند.
Mina.Hp
«غضب» حیوان چهارپایی است که شبیه گرگ است
Mina.Hp
«فقط آدمهای متفاوت میتونن دنیا رو تغییر بدن. آدمهای عادی حتی نمیتونن یه ذره رو جابهجا کنن.»
Mina.Hp
هیچچیز آدم را بیشتر از این عصبانی نمیکند که شخصی باعث عصبانیتش شود و آنقدر معرفت نداشته باشد که حداقل یک آدم آشغال باشد!
Mina.Hp
مادربزرگ دروغ را «روایت دیگری از واقعیت» مینامد.
Mina.Hp
«اگه آدم نمیتونه چیز بدی رو از ذهنش پاک کنه، باید روی اون چیزهایِ خوبِ زیادی بپاشه.»
Mina.Hp
ری پاتر میگوید که او و دوستانش در نبرد با ولدمورت یک برتری دارند، چون آنها چیزی دارند که او ندارد: «چیزی که به خاطر آن، جنگیدن ارزش دارد.»
f
وقتی آدم چیزی نگوید، کسی را غمگین نمیکند.
f
درست مثل اینکه آدم یک فرد سرشناس را در یک کافیشاپ ببیند و به طور غریزی بگوید: «سلام، چطوری؟» چون مغز اعلام کرده: «تو این فرد را میشناسی، مؤدب باش و به او سلام کن.» تازه بعد مغزت به تو اعلام میکند: «آه، خدای من، اینکه همان شخصیت تلویزیونی است!» چون مغز از اینکه آدم را احمق جلوه دهد، خوشش میآید.
f
مامان چنان آه عمیقی میکشد که السا احساس میکند هر آن لحافش را باد خواهد برد.
f
آلف میگوید: «هنوز توش یه شیرینی دارچینی هست. ولی مواظب باش روش زار نزنی، چون بعد شیرینی بیمزه میشه.»
البته السا روی شیرینی زار میزند، با وجود این شیرینی دارچینی خوشمزه است.
f
حجم
۳۸۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۸۸ صفحه
حجم
۳۸۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۸۸ صفحه
قیمت:
۸۰,۰۰۰
۵۶,۰۰۰۳۰%
تومان