بریدههایی از کتاب مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متاسف است
۴٫۰
(۱۷۷)
مادربزرگ دروغ را «روایت دیگری از واقعیت» مینامد.
sara.m.shzi
السا ملتمسانه جواب میدهد: «فکر میکنم به کمک احتیاج داره.»
زن میگوید: «کمک کردن به کسی که نمیخواد به خودش کمک کنه، سخته.»
السا میگوید: «کسی که بتوانه به خودش کمک کنه، به کمک دیگران نیاز نداره.»
setayeshmadah
ولی میاماس قلمرو پادشاهی مورد علاقهی مادربزرگ و الساست، چون در آنجا قصهگویی، معتبرترین شغلی است که وجود دارد. آنجا اگر کسی قادر باشد به یک قصه جان بدمد، میتواند حتی قویتر از پادشاه شود. واحد پول میاماس، قدرت تخیل است. بهجای خریدن چیزی با سکه، آدم میتواند اجناس را در ازای تعریف کردن یک داستان خوب به دست بیاورد، و در آنجا به کتابخانه، «بانک» گفته میشود. در میاماس هر کتاب قیمت بسیار زیادی دارد، هر قصه یک میلیون میارزد و مادربزرگ هر شب یک جعبهی جواهر پر از داستانهای میاماس همراه دارد.
Rozhan
به زبان سرّی دوباره تکرار میکند: «و تو دوست نداری زیاد حرف بزنی، درسته؟»
هیولا جواب میدهد: «در عوض تو یهریز این کار رو میکنی!»
乙_みG
«با هیولاها نجنگ، وگرنه خودت هم یکی از اونها میشی. وقتی مدتزمانی به یه گودال عمیق نگاه کنی، گودال هم به تو نگاه میکنه.»
teOdOr
«دلبندم، متأسفم... فراموش کرده بودم.»
السا میگوید: «اصلاً مسئلهای نیست.»
چیزی که صد درصد صحت ندارد.
sᴍMahdi Ziaei
کسی که مادربزرگ داشته باشد، انگار یک لشکر دارد.
بزرگترین امتیاز یک نوه این است که بداند یک نفر همیشه جانب او را میگیرد. بیچونوچرا. به ویژه در مواقعی که حق با او نباشد.
مادربزرگ شمشیر و سپر است. و عشقش ناب است. و این چیزی است که کسانی که خودشان را عقلکل میدانند، متوجهش نمیشوند
sara.m.shzi
السا کودکی است که خیلی زود یاد گرفت اگر آدم خودش قطعهی موسیقی دلخواهش را انتخاب کند، تحمل بعضی چیزها راحتتر میشود.
farez
فقط با صدای آهسته گفت: «بهتره بعضی چیزها رو اصلاً هم نزد.
Mithrandir
پسربچه هم او را به سمت رادیاتور هل داد و السا هم با کتاب کوبید روی سر او.
السا هنوز هم معتقد است که پسربچه باید قدردان او باشد، چون به این نحو، حداقل تا حدی به کتاب نزدیک شده است!
乙_みG
مادربزرگ شانههایش را بالا میاندازد.
«اگه آدم نمیتونه چیز بدی رو از ذهنش پاک کنه، باید روی اون چیزهایِ خوبِ زیادی بپاشه.»
مریم طباطبایی
مادربزرگ شگفتزده میپرسد: «کدوم تخلف رانندگی؟»
مأمور جواب میدهد: «در وهلهی اول، استفادهی غیرمجاز از خودرو.»
«غیرمجاز؟ ماشین خودمه. من که برای استفاده از ماشین خودم به مجوز احتیاج ندارم! پناهبرخدا!»
مأمور صبورانه سرش را تکان میدهد.
«نه، ولی شما باید گواهینامه داشته باشین.»
مادربزرگ دستهایش را در هوا تکان میدهد.
«عجب جامعهی زورگویی!»
امیرعلی
«آدم میتونه پول رو خرج کنه، ولی زمان رو نمیشه خرج کرد.
پناه
«این انسانیه.»
«انسانیه که آدم آرزوی مرگ یه نفر رو بکنه؟»
میشه گفت کتابخوان
چون تمام کودکان هفتساله حق دارند برای خودشان ابرقهرمان داشته باشند.
و هر کس نظری خلاف این داشته باشد، عقلش درست کار نمیکند.
هرگز
پس حق با معلمان نیست. السا اختلالحواس ندارد، فقط حواسش را به مسائل مهمتری میدهد.
هرگز
السا میگوید: «تو اینترنت موجسواری کنم.»
ناسا
کسی که مادربزرگ داشته باشد، انگار یک لشکر دارد.
Mary gholami
«آدم میخواهد دوستش داشته باشند، اگر نشد، مورد ستایش قرار بگیرد، اگر نشد، از او بترسند، اگر نشد، از او متنفر باشند و او را تحقیر کنند. روح از خالی بودن گریزان است و میخواهد به هر قیمت که شده، با دیگران ارتباط برقرار کند.»
MhmD
خاص بودن، بهترین شیوهی متفاوت بودن است.
پناه
حجم
۳۸۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۸۸ صفحه
حجم
۳۸۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۸۸ صفحه
قیمت:
۸۰,۰۰۰
۵۶,۰۰۰۳۰%
تومان