بریدههایی از کتاب مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متاسف است
۴٫۰
(۱۷۷)
حالا که خوب فکر میکند، به این نتیجه میرسد که شاید همینقدر کافی باشد که مردم بفهمند مامان مظهر نظم و ترتیب، و مادربزرگ مظهر آشوب و بینظمی است. یکبار السا در جایی خوانده بود که بینظمی، همسایهی خداست، ولی مامان در اینباره گفت، اگر بینظمی به خانهی خدا پناه برده است، فقط یک دلیل دارد؛ چون دیگر نتوانسته مجاورت با مادربزرگ را تحمل کند.
ملیکا بشیری خوشرفتار
اطرافیان السا بهندرت کتابهای ادبی واقعاً خوب میخوانند. کتاب ادبی خوب آن چیزی است که احمقهای بیسواد «کامیک» خطاب میکنند.
ملیکا بشیری خوشرفتار
مادربزرگ اصلاً خوشش نمیآید دیگران دربارهاش بگویند که حرفهایش مندرآوردی است. به مامان هم میگوید که از اصطلاحِ کمتر توهینآمیزِ «بسط واقعیت» استفاده کند. بهنظر نمیآید که مامان چنین نظری داشته باشد، ولی بر خودش مسلط میشود، چون او دقیقاً همان چیزی است که مادربزرگ نیست.
ملیکا بشیری خوشرفتار
مادربزرگ دروغ را «روایت دیگری از واقعیت» مینامد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
«اگه آدم نمیتونه چیز بدی رو از ذهنش پاک کنه، باید روی اون چیزهایِ خوبِ زیادی بپاشه.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
کسی که مادربزرگ داشته باشد، انگار یک لشکر دارد.
بزرگترین امتیاز یک نوه این است که بداند یک نفر همیشه جانب او را میگیرد. بیچونوچرا. به ویژه در مواقعی که حق با او نباشد.
کاربر ۱۰۲۱۷۰۸
فقدان کسی که آدم او را دوست دارد، سخت است. سخت است که تقریباً هشتساله باشی و قبول کنی که دیر یا زود تمام کسانی که دوستشان داری، از دنیا خواهند رفت.
هرگز
نوک انگشتان بریت – ماری با درنگ روی دامنش حرکت میکنند، مثل کسی که به سمت سن میرود تا از شخصی که دوستش دارد، تقاضای رقص کند.
هرگز
نوک انگشتان بریت – ماری به نرمی روی قسمتِ سفیدِ پوستِ انگشتِ سبابهاش کشیده میشوند.
هرگز
بهنظر نمیآید که بریت – ماری اهل خواندن کتابهای ادبی خوب باشد، بنابراین کار را بر او دشوار نمیکند.
هرگز
از قیافهی آلف پیداست که این مسئله برایش چندان حائز اهمیت نیست، یعنی در واقع اصلاً نمیداند اسپویلر چیست. اگر یکی از قطعات خودرو نیست، پس چیست؟
هرگز
چروک دامنش را صاف میکند. اینبار دامنش واقعاً چروک شده است.
هرگز
مامان آه میکشد، درست همان کاری که زن بارداری انجام میدهد که عادت دارد توسط کسانی که باردار نیستند، دربارهی دوران بارداری سؤالپیچ شود، آن هم با لحنی که انگار از یک قاچاقچی مواد مخدر بازجویی میکنند.
هرگز
وقتی یک خانم پیر- که مدل آرایش موهایش طوری است که انگار وقتی داخل وان حمام نشسته، موهایش را با توستر شانه کرده-
هرگز
کسانی که یک نفر را با چنگال کیکخوری به قتل میرسانند
هرگز
آنها خشمگین هستند و تشنه به خون، و اگر تو را گاز بگیرند، نخواهی مرد، بلکه دچار سرنوشت بسیار بسیار بدتری خواهی شد؛ قدرت تخیلات را از دست خواهی داد، قدرت تخیلات از زخمهایت جاری میشود و پیکر خاکستری و خالیات بهجا میماند. با گذشت زمان، مرتباً بیشتر تباه میشوی، تا نهایتاً از تو یک پوستهی خشکوخالی باقی میماند. تا دیگر هیچ افسانهای را نتوانی به خاطر بیاوری و بدون این افسانهها، میاماس و کل سرزمین– تقریباً– هنوز– بیدار دچار مرگی خاموش میشود؛ بدترین نوع مرگ.
الهام رئیسی
مامان همیشه وقتی شال را دور گردن السا میبندد، در گوش او نجوا میکند: «تا قبل از اینکه مادرت دیگه نتونه چیزیو پیدا کنه، اون چیز گمشده محسوب نمیشه.»
❤︎𝕒𝕧𝕒❤︎
«اگه آدم نمیتونه چیز بدی رو از ذهنش پاک کنه، باید روی اون چیزهایِ خوبِ زیادی بپاشه.»
❤︎𝕒𝕧𝕒❤︎
آدم میتونه پول رو خرج کنه، ولی زمان رو نمیشه خرج کرد.
❤︎𝕒𝕧𝕒❤︎
مادربزرگ چشمانش را میچرخاند.
«اینقدر شلوغش نکن. مثل مادرت نباش. فندک داری؟»
السا میگوید: «من فقط هفت سالمه!»
«تا کی میخوای هر دفعه همین بهانه رو بیاری؟»
«تا وقتی که دیگه هفتساله نباشم.»
مادربزرگ آه میکشد و زیرِلب چیزی مثل «خیلی خب، پرسیدنش که ضرر نداره»
❤︎𝕒𝕧𝕒❤︎
حجم
۳۸۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۸۸ صفحه
حجم
۳۸۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۸۸ صفحه
قیمت:
۸۰,۰۰۰
۵۶,۰۰۰۳۰%
تومان