«عزیزم، تنهایی شکلهای مختلفی داره.»
السا تمایل پیدا میکند دوباره لاستیک دور درِ خودرو را بکشد.
«با وجود این، اون یه بزِ احمقِ وحشتناکه.»
مامان سرش را به علامت تأیید تکان میدهد.
«وقتی آدم مدت زیادی تنها باشه، میتونه تبدیل به یک بز احمق بشه.»
sami
از مادربزرگ پرسید که اگر زمانی دنیا در جایی که آنها ساکن هستند، فرو بپاشد، چهکار میتوانند بکنند.
مادربزرگ انگشت اشارهی السا را گرفت، آن را محکم فشار داد و گفت: «اون وقت کاری رو انجام میدیم که همه انجام میدن، هر کاری از دستمون بربیاد، انجام میدیم.»
تارا طاهر
«در هر صورت احتمال اینکه من دیوار آشپزخونه رو گم کنم، کمتر از اینه که مادرت گوشیش رو گم کنه!»
تارا طاهر
اگر بینظمی به خانهی خدا پناه برده است، فقط یک دلیل دارد؛ چون دیگر نتوانسته مجاورت با مادربزرگ را تحمل کند.
تارا طاهر
«اگه آدم نمیتونه چیز بدی رو از ذهنش پاک کنه، باید روی اون چیزهایِ خوبِ زیادی بپاشه.»
تارا طاهر
مادربزرگ دروغ را «روایت دیگری از واقعیت» مینامد.
سمن
او آنقدر مؤدب هست که بداند وقتی از یک نفر کتاب کادو میگیری، تا این حد به آن شخص بدهکاری که وانمود کنی کتاب را نخواندهای. چون هدیهی واقعی در لذت خواندن نهفته است، نه در خود کتاب. این حداقل رفتار مؤدبانهای است که آدم باید از خودش نشان دهد، البته اگر متکبر و ازمابهتران نباشد.
HeLeN
وقتی از یک نفر خوشت نیاید، او نمیتواند به تو آسیب بزند.
HeLeN
«اگه آدم نمیتونه چیز بدی رو از ذهنش پاک کنه، باید روی اون چیزهایِ خوبِ زیادی بپاشه.»
HeLeN
«وقتی آدم پدر یا مادره، براش مشکله قبول کنه که نمیتونه از فرزندش در مقابل تمام خطرها محافظت کنه.»
ارغوان
با هیولاها نجنگ، وگرنه خودت هم یکی از اونها میشی.
ارغوان
زن میگوید: «کمک کردن به کسی که نمیخواد به خودش کمک کنه، سخته.»
السا میگوید: «کسی که بتوانه به خودش کمک کنه، به کمک دیگران نیاز نداره.»
ارغوان
«اگه آدم نمیتونه چیز بدی رو از ذهنش پاک کنه، باید روی اون چیزهایِ خوبِ زیادی بپاشه.»
ارغوان
«آدمها باید بتونن داستانهاشونو تعریف کنن، السا. وگرنه خفه میشن.»
میشه گفت کتابخوان
وقتی از یک نفر کتاب کادو میگیری، تا این حد به آن شخص بدهکاری که وانمود کنی کتاب را نخواندهای. چون هدیهی واقعی در لذت خواندن نهفته است، نه در خود کتاب.
فاطمه
السا کودکی است که خیلی زود یاد گرفت اگر آدم خودش قطعهی موسیقی دلخواهش را انتخاب کند، تحمل بعضی چیزها راحتتر میشود.
ملیکا بشیری خوشرفتار
خاص بودن، بهترین شیوهی متفاوت بودن است.
ملیکا بشیری خوشرفتار
السا روی تختخواب میخزد و به اندازهی یک میلیارد بال زدن یک مگسمرغ کنار او میماند.
هرگز
جرج با لباس ورزشی و شورتی که روی شلوارش پوشیده
هرگز
«دیگه نمیتونم تحمل کنم که دوستام بمیرن!»
هرگز