بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آسیاب کنار فلوس | طاقچه
تصویر جلد کتاب آسیاب کنار فلوس

بریده‌هایی از کتاب آسیاب کنار فلوس

۳٫۵
(۱۷)
تعصب خوراک طبیعی آن طبایعی است که نمی‌توانند از آن دانش پیچیده و پاره پاره و شبهه‌برانگیزی که «حقیقت»اش می‌خوانیم مایه‌ای بیندوزند و از آن تغذیه کنند. کافی است تعصبی به ارث برسد، در هوا شناور شود، دستخوش شایعه شود، و مشهود گردد، هر طور هم که آمده باشد این اذهان جایگاهی به او می‌دهند، زیرا چیزی است که می‌توان با صراحت و شجاعت اظهارش کرد، چیزی است که جای خالی اندیشه‌های زیبا را پر می‌کند، چیزی است که می‌توان با قوت و نفاذ یک حق طبیعی بر دیگران اعمالش کرد ـ در عین حال که چوبدست است چماق هم هست. هر تعصبی که این منظورها را برآورد بی‌نیاز از اثبات است.
آرمان
تعصب خوراک طبیعی آن طبایعی است که نمی‌توانند از آن دانش پیچیده و پاره پاره و شبهه‌برانگیزی که «حقیقت»اش می‌خوانیم مایه‌ای بیندوزند و از آن تغذیه کنند.
zohreh
آیا زندگیش همیشه باید این‌طور باشد؟ همیشه کشمکش درونی تازه‌ای برای او به ارمغان بیاورد؟
zohreh
از اینها گذشته، آدمی که مایه محبت بشری در سرشت او است به زحمت می‌تواند از انجام عملی حاکی از خوش خلقی روی گردان شود و آدم نمی‌تواند این نیک سرشتی را از هر حیث و در تمام جهات و جوانب رعایت کند.
zohreh
بیشتر ما دست به دهن زندگی می‌کنیم، با مجموعه ناچیزی از خواستها و آرزوهای کوتاه مدت، همّ و غمّ ما بیشتر مصروف بر این است که لقمه نانی پیدا کنیم و بچه‌های گرسنه‌مان را سیر کنیم، و به ندرت به بذر حاصل سال آینده می‌اندیشیم.
پویا پانا
همه چیز طوری پیچ خورده و قرقاطی شده که آدم هر قدر سرراست‌تر باشد بیشتر گیج می‌شود.
پویا پانا
آدم نباید به ظاهر قضاوت کند... این دنیا دنیای گیج‌کننده‌ای است.
پویا پانا
زن نباید اینقد بافهم باشد؛ خیال می‌کنم فهم زیاد برای زن دردسر ایجاد می‌کند.
پویا پانا
همان طور که درد شدید خود اغلب محرکی است و تولید هیجانی می‌کند که نیرویی گذرا است، آشفتگی و تشویشی هم که همراه با تکان‌های اولیه ناراحتی در می‌رسد حاوی چیزی است که شخص را در برابر ناراحتی یاری می‌دهد. خطر نومیدی، در زندگی کند و دگرگون شده‌ای است که از پی ماجرا می‌آید، آن‌گاه که درد کهنه شده است و دیگر با شدت تأثری همراه نیست تا عواطفی را به هیجان آورد که در برابرش واکنش نشان دهند؛ و آن زمانی است که روزها با یکنواختی عجیب و ملال انگیزی از پی هم می‌آیند و شکنجه و عذاب حالت چیزی عادی و روزمره را می‌یابند. در این اوقات است که عطش شدید روح احساس می‌شود، و چشم و گوش در پی راز ناشناخته وجود که بتواند به طاقت و تحمل نوعی خرسندی خاطر ببخشد به خود فشار می‌آورند.
bookwormnoushin
هرچند که ابرها تهدید به باریدن می‌کنند و پسین به دیرگاه کشیده است.
وحید
هرچندگاه دو مردی که احساس می‌کردند تلخ‌ترین غم‌ها و خوش‌ترین شادهایشان برای همیشه در آن دفن شده‌اند در اوقات مختلف از آن دیدار می‌کردند.
zohreh
طبیعت خرابیهایش را ترمیم می‌کند اما نه همه را. درختان از ریشه درآمده دیگر ریشه نمی‌دوانند؛ پشته‌های شکافته داغ دارند، اگر رشد و رویش تازه‌ای هست، درختان همان درختان سابق نیستند، و پشته‌ها در زیر پوشش سبزشان نشان شیارهای گذشته را بر تن خویش دارند. در چشمانی که بر گذشته نظر دارند، جبران طبیعت کامل نیست.
zohreh
طبیعت خرابیهایش را ترمیم می‌کند، آن‌ها را با نور خورشید و کار بشری ترمیم می‌کند.
zohreh
این دریافت با چنان نیروی مقاومت ناپذیری بر او هجوم آورد که قادر به پرسیدن چیزی نبود، برای او مکاشفه‌ای جدید بود که او را به اعماق زندگی‌ای که خارج از درک و دریافت او بود و او خود می‌پنداشت که دریافت روشنی از آن دارد، رهنمون شده بود.
zohreh
عشقی که نسبت به برادر در او جان گرفته بود تمام تأثرات سخت و بی‌حرمتی‌ها و سوءتفاهمات را روفته بود، و جز لایه خاطرات عمیق و استوار از یگانگی اولیه چیزی باقی نگذاشته بود.
zohreh
آدم هنگام خطر، در جوار شخص پردل از بابت او احساس خطر نمی‌کند
zohreh
«خدارا، اگر عمرم دراز باشد مرا یاری کن که مایه سعادت و تسلای دیگران باشم...!»
zohreh
آیا در تجربه این نیاز شدید درسی خواهد آموخت و به رازی از رحم و عطوفت بشری و رنج دست خواهد یافت و کسانی که کم‌تر لغزیده‌اند به آن واقف نمی‌توانند بود؟
zohreh
آن را بر دوش خواهم کشید، تا لحظه مرگ بر دوش خواهم کشید... اما چه مدت خواهد کشید تا مرگ در رسد! آخر من حالا جوانم، درد و مرضی ندارم، این صبر و شکیبایی و طاقت و تحمل را از کجا می‌آورم؟ آیا مقدر است که تقلا کنم و سقوط کنم و باز پشیمان شوم؟ آیا زندگی باز آزمایش‌ها و رنج‌هایی به این سختی برای من در بر خواهد داشت؟
zohreh
«گذشته دراز عمر به سویش باز آمد، و با آن سرچشمه‌های ایمان و اراده و رحم و رأفتی که مایه انکار نفس‌اند. سخنانی که آن دست آرام بر کتاب کهنه آشنا شکل داده بود و او مدت‌ها پیش آن‌ها را به یاد سپرده بود، به لبانش هجوم آوردند و در زمزمه خفته‌ای که در بارش باران برجام پنجره و ناله بلند باد گم شد، شکل بستند : «صلیب را دریافت داشته‌ام، آن را از دست تو دریافت داشته‌ام؛ آن را بر دوش خواهم کشید، تا لحظه مرگ بر دوش خواهم کشید، زیرا تو آن را بر دوشم نهاده‌ای.»
zohreh

حجم

۷۳۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۶۲۸ صفحه

حجم

۷۳۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۶۲۸ صفحه

قیمت:
۱۳۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۸صفحه بعد