بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آسیاب کنار فلوس | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب آسیاب کنار فلوس اثر جورج الیوت

بریده‌هایی از کتاب آسیاب کنار فلوس

۳٫۷
(۱۶)
اکنون آینده‌ای در دسترس بود که خود را با اصرار، همچون یک ادعا، بر او عرضه می‌نمود، آینده‌ای که در آن تحمل و تقلا به تکیه کردن خوش و دل‌انگیز بر نیروی خوش و دوست داشتنی دیگری، بدل می‌شد!
zohreh
جهش آرزوی طبیعی، در زیر فشار درد چنان نیرومند است که به احتمال زیاد کلیه انگیزه‌ها و احساسات دیگر را از یاد می‌برد تا این‌که درد از سر باز شود.
zohreh
من دیگر انگیزه و موجبی برای زندگی ندارم. نسبت به همه چیز بی‌اعتنا هستم. تأثیری که این دو ماه داشته این بوده که در این ایمان و اعتقاد راسخ‌تر شوم که بی‌تو هرگز پروای زندگی را نخواهم داشت. به من یک کلمه بنویس، بنویس «بیا!» و من دو روزه خودم را می‌رساندم. ماگی آیا فراموش کرده‌ای که با هم بودن به چه معنا است؟ در چشم‌رس آن نگاه بودن، و در صدارس هم قرار داشتن؟
zohreh
درد چه کسی چون درد من بوده است؟ کدام آزار و آسیب، چون آسیب و آزاری بوده که بر من وارد شده است؟ جز من چه کسی آن نگاه ممتد و مالامال از عشق را، که تا اعماق روحم را چنان سوزانده که دیگر نقش هیچ خیال دیگری را بدان راه نیست، دریافت کرده است؟
zohreh
حالا دیگر باید آواره‌ای تنها و بی‌خانمان باشد؛ باید به میان قیافه‌های تازه‌ای برود که با تعجب نگاهش می‌کنند، چرا که روزگار با او خوب تا نمی‌کند، حالا باید زندگی تازه‌ای را آغاز کند و خود را برای دریافت تأثرات جدید آماده کند. بی‌اندازه خسته و فرسوده و درمانده بود.
zohreh
می‌دید که برای کسی که مرتکب اشتباهی می‌شود و می‌لغزد خانه‌ای نیست، کمکی نیست؛ حتی کسانی که بر او رحم می‌آورند در معرض فشار و خشونت قرار می‌گیرند.
zohreh
باز در اتاق تنهای خود نشسته بود و با دشمنان واهی و آشنایی که مدام کشته می‌شدند و به زمین در می‌افتادند و باز بر می‌خاستند، می‌جنگید.
zohreh
این زندگی تازه‌ای که در توجه به غم‌ها و شادی‌های تو یافته‌ام جدا از آن چه مستقیمآ به شخص خودم مربوط می‌شود، روحیه شورش و طغیان را در من به تحمل مبتنی بر میل و رضایت بدل کرده است، که خود تولد روح همدلی رأفت پابرجا است. من فکر می‌کنم چیزی بجز این عشق پرشور و تمام نمی‌توانست مرا به ساحت زندگی گسترده‌ای هدایت کند که روز به روز با مشارکت در زندگی دیگران رشد و نمو بیشتری می‌یابد، زیرا پیش از آن، بازگشت خودآگاهی دردناکی که آنی مرا به خود نمی‌گذاشت از این احوال بازم می‌داشت. من گاه، حتی فکر می‌کنم که این موهبت زندگی دگرگون گشته‌ای که با دوست داشتن تو نصیبم شده است ممکن است برایم منبع نیرویی تازه باشد.
zohreh
«پس، محبوبم، با وجود همه این چیزها، تو مایه سعادت زندگیم بوده‌ای. خودت را از بابت من سرزنش مکن. این من هستم که باید خود را سرزنش کنم که احساسم را برتو تحمیل کردم و تو را نابهنگام به گفتن کلماتی واداشتم که قیدی بر دست و پایت بود. تو می‌خواستی به این سخنان وفادار باشی و بوده‌ای. من می‌توانم فداکاری تو را با آن چه تنها ظرف نیم ساعت مصاحبت با تو دریافته‌ام، آن گاه که می‌پنداشتم شاید روزی بیشتر دوستم داشته باشی بسنجم. ولی، ماگی، من بجز خاطره توأم با محبت، حق و ادعایی برتو ندارم.
zohreh
من به جایی نمی‌روم، جایی که تو هستی محلی است که ذهنم باید در آن زندگی کند، حالا به هر کجا هم که سفر کنم به یاد داشته باش که من همیشه، تغییر نکرده از آن تو هستم... از آن تو... نه با خواهش‌های شخصی، بلکه با اخلاصی که چنین خواهش‌هایی را بدان راه نیست.
zohreh

حجم

۷۳۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۶۲۸ صفحه

حجم

۷۳۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۶۲۸ صفحه

قیمت:
۱۳۰,۰۰۰
تومان