«ببین عزیزم، اگر در زندگیات شخص خاصی هست که تو بتوانی هر شب به او شب بخیر بگویی و بخوابی، بدان نسبت به خیلی از آدمها از نعمت بالایی برخورداری. چرا به قضیه اینطوری نگاه نمیکنی؟»
علاقه مند کتاب
«زندگی واقعا معرکه است. البته اگر کم نیارید و خودتان را نبازید.»
علاقه مند کتاب
مثل یک دختر در حال غرق شدن رنگپریده و غمگین اما شجاع به نظر میرسید.
...
«بخندید تا دنیا همراه با شما بخندد.»
Zeynab Shahdoost
او هم افسردگی داشت. اما سعی میکرد برداشتش از این قضیه مثبت باشد. اغلب داخل بخش با صدای بلند و سرزنده میگفت: «بخندید تا دنیا همراه با شما بخندد.» البته شعارش بیشتر این بود: «زندگی واقعا معرکه است. البته اگر کم نیارید و خودتان را نبازید.»
الهام حمیدی
اگر در زندگیات شخص خاصی هست که تو بتوانی هر شب به او شب بخیر بگویی و بخوابی، بدان نسبت به خیلی از آدمها از نعمت بالایی برخورداری
mia:)🌾🪐...
در صدای گریهاش نوعی دلتنگی غیرارادی موج میزد و دیگر داشت روی اعصاب همه رژه میرفت. تک تک زنها یاد کودک درونشان افتادند، کودکی ناراضی که مدعی تمام حق و حقوقش است و همه مجبور بودند به صدای این کودک گوش دهند و متاسفانه اطاعت از صدای این کودک برای هر کدامشان گران تمام میشد.
مادام کنجکاو
پرستار دختری حدودا بیست ساله بود و خسته به نظر میرسید، آنقدر خسته که فقط غرغرهای بیوقفهی یک پیرزن را کم داشت (که البته انگاری کم هم نداشت). و با حس امیدواری تلاش کرد او را آرام کند، «دیگه دارید برای بقیه مزاحمت ایجاد میکنید. نباید اینقدر خودخواه باشید.» اما درخواست بقیه چارهساز نبود و از روی چهرهی طعنهآمیز بقیهی زنهای بخش میشد فهمید که منتظر یک همچین وضعی بودند. اما مایلدرد گرنت فقط کمی آرامتر گریه کرد.
مادام کنجکاو
البته شعارش بیشتر این بود: «زندگی واقعا معرکه است. البته اگر کم نیارید و خودتان را نبازید.»
mahsan_salehi
واقعا بُعد دیگر زندگی چه حسی میتواند داشته باشد؟ دنیایی که در آن آدمها همدیگر را در آغوش میگیرند و میبوسند و شبها کنار هم میخوابند و ناگهان نیمهشب در تاریکی از خواب بیدار میشوند و دستانی را حس میکنند که به دورشان حلقه شده و دست دراز میکنند و میگویند: «بغلم کن، خواب بدی دیدم».
کاربر ۳۴۳۳۸۸۳