بریدههایی از کتاب اعتراف
۴٫۳
(۱۱۲)
هرگاه به شهرتی که از نویسندگی به دست آورده بودم میاندیشیدم با خود میگفتم: «بسیار خوب، فرض کن تو مشهورتر از گوگول، پوشکین، شکسپیر و مولیر و معروفتر از تمام شاعران دنیا شدهای، چه فایده؟»
و هیچ پاسخی برای این سؤالات نمییافتم.
فرار از نادانی
هرگاه به شهرتی که از نویسندگی به دست آورده بودم میاندیشیدم با خود میگفتم: «بسیار خوب، فرض کن تو مشهورتر از گوگول، پوشکین، شکسپیر و مولیر و معروفتر از تمام شاعران دنیا شدهای، چه فایده؟»
و هیچ پاسخی برای این سؤالات نمییافتم.
فرار از نادانی
اتفاق دیگری که موجب شد تعصب من نسبت به پیشرفت و کمال کاهش یابد مرگ برادرم بود. او جوانی باهوش، مهربان و جدی بود که در جوانی بیمار شد، بیش از یک سال از این بیماری عذاب کشید و سرانجام با رنج و درد مُرد بدون اینکه بداند یا بفهمد که چرا زندگی کرده یا حتی چرا میمیرد.
فرار از نادانی
آنچه که امروز یا فردا انجام میدهم چه نتیجهای دارد؟ حاصل عمر من چیست؟
Hossein shiravand
خودم نمیدانستم چه میخواهم. از زندگی وحشت داشتم، با آن میجنگیدم، اما هنوز امیدوار بودم.
Hossein shiravand
ساحل خدا بود، جهت اصلی آداب و سنن مذهبی بود و پاروها سمبل آزادی و رهایی که مرا به سمت ساحل میبردند تا به خدا نزدیک شو
کاربر ۲۷۵۹۱۱۳
فقط لحظاتی را زیستهام که به خداوند ایمان آوردهام. در آن لحظات نیز با خود میگفتم: برای زیستن باید به خدا ایمان بیاورم. اگر ایمانم را به او از دست بدهم یا فراموشش کنم میمیرم
کاربر ۲۷۵۹۱۱۳
به یاد آوردم که صدها بار ناامید شدهام و دوباره به زندگی بازگشتهام. به خاطرم آمد فقط لحظاتی را زیستهام که به خداوند ایمان آوردهام. در آن لحظات نیز با خود میگفتم: برای زیستن باید به خدا ایمان بیاورم
کاربر ۲۷۵۹۱۱۳
زندگی نیز وجود دارد.
ایمان از آغاز خلقت ادامه زندگی انسان را میسر ساخته و همه جا و همه وقت تأثیر مثبت آن وجود داشته است.
هر مذهبی همیشه پاسخی برای ارتباط انسان فانی و جهان باقی داشته است، با داشتن ایمان درمییابیم که انسان فانی با مرگ نابود نمیشود. تنها ایمان است که امکان زندگی بشر را فراهم میسازد.
میم مهاجر
دیگر به یقین رسیده بودم که وقتی میگویند: «در زمان و فضای لایتناهی همه چیز رو به کمال و پیشرفت است و همه چیز پیچیدهتر و متفاوت میشود» در حقیقت بیهوده میگویند. اینها جملاتی بیمعنا هستند، زیرا در زمان و فضای بیکران ساده یا پیچیده، قبل و بعد، بهتر یا بدتر وجود ندارد.
Mehrnazherself
کسانیکه مثل ما هستند خود را در شرایطی احساس میکنند که پرتو آگاهی و زندگی بنای ناپایدار ایمان آنان را از میان برده است به همین دلیل نیز آن را نادیده میگیرند.
Mehrnazherself
دیگر تردیدی نداشتم، کاملاً متقاعد شده بودم که همه آموختههایم در مورد ایمان صحیح نبوده است. در گذشته میگفتم همهی آموزشها دروغ است، اما دیگر بیان چنین عقیدهای برایم امکان نداشت. بیتردید میدانستم که همهی آدمها یک آگاهی کلی از حقیقت دارند، در غیر این صورت قادر به ادامه زندگی نبودند.
zohreh
همصحبت من عقایدم را میپذیرفت اما در نهایت گفت: با این کار از مذهب و آداب و سنن نیاکان خود دور میشویم، وظیفهی دینی ما این است که نگهبان پاکی ارتدکس یونانی باشیم که از پدرانمان به ارث رسیده است. منظور آنها را دریافتم. من در جستجوی ایمان بودم تا نیروی زندگی را بیابم و آنان در جستجوی راهی بودند تا عبادات خود را به بهترین وجه در چشم دیگران به جای آورند.
zohreh
اغلب به ناآگاهی و بیسوادی روستاییان و کشاورزان غبطه میخوردم. آنها همهی عقاید و گفتهها را باور داشتند در حالیکه همه چیز به نظر من پوچ و بیاساس بود. آنان همه را پذیرفتند و حقیقت میپنداشتند. اما من این حقیقت را گرچه باور داشتم اما آن را پیچیده در تارهای زرّین دروغ میدیدم و مانند آنان به باور مطلق و ایمان محض نرسیده بودم.
zohreh
وقتی در مراسم عادی آنها مانند غسل تعمید و عشاء ربانی شرکت میکردم این احساس با قدرت بیشتری بر من مستولی میشد. گرچه برای آنها بسیار عادی بود. در اینگونه مواقع تمام اعمالشان قابل درک بود اما سرچشمهی آن غیر قابل درک مینمود، دچار تضاد میشدم، این اعمال به نظرم فریبنده میآمد، دوباره گرفتار میشدم یا باید به خود دروغ میگفتم یا آنها را رد میکردم.
zohreh
زندگی معتقدین متعلق به گروه من با ایمانشان تضاد داشت در حالیکه طرز زندگی کارگران نشان میداد که ایمانشان به زندگی معنا میبخشد.
zohreh
دریافتم که اندیشه ژرف بشری میتواند با اتکا به ایمان و مذهب به پرسشم پاسخ دهد، من حق نداشتم با تکیه به عقل خود آن را رد کنم. تنها ایمان بود که به پرسش من در مورد مفهوم زندگی پاسخ میداد.
zohreh
همهی بحث ما در اطراف مسائل منفی بود، درست مانند چرخی که از محور اصلی جدا شده باشد. میدانستم که سؤال ما باید اشتباه باشد چون هرگز نتوانستیم پاسخی برای آن بیابیم.
zohreh
افکار شوپنهاور، سلیمان و خودم احمقانه است. ما خوب میدانستیم زندگی رنج است اما به زیستن ادامه میدادیم. این حماقت محض بود. اگر عقل من میگفت زندگی پوچ و بیهوده است باید به آن پایان میدادم.
zohreh
ایمان به لایزالی خداوند، تقدس روح، ارتباط خداوند با امور روزمره انسانها، اخلاقیات نیکو، همیشه در طول تاریخ منجی انسانها بوده است. بدون این اعتقادات زندگی و من وجود نخواهیم داشت. اگر این اعتقادات را انکار کنم باز هم باید تنها به راه خود بروم.
zohreh
حجم
۷۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۷۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰۵۰%
تومان