بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آب‌نبات پسته‌ای | صفحه ۱۴۵ | طاقچه
کتاب آب‌نبات پسته‌ای اثر مهرداد صدقی

بریده‌هایی از کتاب آب‌نبات پسته‌ای

۴٫۵
(۱۴۶۸)
برای اینکه به مزدم فکر نکنم، به این فکر کردم که اگر همین‌طور روزه بگیرم، چقدر ثواب خواهم برد و در آینده در بهشت چه پاداش‌هایی خواهم گرفت. کم مانده بود فکرکردن به جزئیاتِ همان پاداش‌های بهشتی کل ثواب نماز و روزه‌ام را از بین ببرد. برای همین فوراً به‌جای فکرکردن به پاداش، به این فکر کردم که امسال در عید فطر چه احساس خوبی خواهم داشت.
محمد
فکر اشتباهی است که آدم برای اینکه گرسنه نشود، سحری زیاد بخورد و غذا را در کوهان‌هایش ذخیره کند. البته این نظریه مال بعد از خوردن سحری است و قبل از خوردن سحری، دوباره اعتبارش را از دست می‌دهد.
محمد
سحر، به سختی بیدار شدم. آقاجان زودتر از بقیه بیدار شده بود و داشت با صوتی کاملاً ابداعی قرآن می‌خواند. مامان توی بشقاب‌ها غذا ‌کشید و بوی غذا که درآمد، آقاجان نیم‌نگاهی به سفره انداخت و فوراً گفت: «صدق ‌الله العلی العظیم.»
محمد
شاید به تلافی چندسالی که از خانه، مریم و احسان دور بود، دیگر نمی‌خواست از آنها جدا شود. البته می‌شد برای ادامه‌تحصیل برود و مریم را هم با خودش ببرد؛ اما مریم راضی نمی‌شد از بجنورد بروند. نمی‌دانم به‌خاطر اینکه مریم حامله شده بود، محمد دیگر نمی‌خواست از همسرش دور باشد و یکسره پیش او بود یا به‌خاطر اینکه نمی‌خواست از مریم دور باشد و یکسره پیش او بود، مریم حامله شده بود!
محمد
«قِزم‌جان، راست مِگه دیگه! چی همش مِگی درس دارم...، درس دارم...! همۀ نُخسه‌ها که شبیه همن، بیشتر مریضیایم که با چای نبات و آبلیمو خوب مشن.... نِگا، حالا تو خودت دکتری بهتر مِدانی، ولی مردا که حالشان بد مِشه یعنی غذا زیاد خوردن. زنایم حالشان بد بشه که یعنی حتماً خوش‌خبریه. هر کی‌یم آمد مطبت و مریضیشِ بلد نبودی، فقط تو نُخسه‌اش به‌جای آمپول، قرص جوشان بنویس خودش خوشحال مِشه، مِره به بقیه مِگه این ملیحه چی خوب دکتریه! خا؟»
محمد
برای اینکه نشان بدهم چقدر رشد کرده‌ام و همه بفهمند که بهتر است عیدی‌هایم هم از رشد خوبی برخوردار باشند، گفتم: «مَلی‌جان، اصلاً همین‌که به سلامتی میای، خودش بهترین سوغاتیه.» آقاجان هم در تأیید حرف من به ملیحه گفت: «ها بابا، این محسن که الان دیگه به سن خر رسیده، بچه نیست
محمد
آقابرات در تأیید حرف آقاجان گفت: «منم هر چی بهش مِگم بیا دنبال کارِتِ بگیر بهت فرش مِدن، یخچال مِدن، تلوزیون مِدن، اصلاً به خرجش نِمِره. خداییش من و تو اگه رفته بودیم جبهه، اونجا یک زنبورم که ما رِ نیش مِزد، وقتی برمگشتیم کلی چیز میز مِگرفتم؛ ولی نمدانم این چرا این‌جوریه. این یکی پسرتم همین‌جوریه؟» - نه این یکی که مدلش یک‌جور دیگه فرق مُکُنه. البته اینم خوبه‌ها؛ ولی برعکس اون باید زور ببینه تا آدم بشه.
محمد
تعطیلاتِ عید مثل همیشه به‌سرعت حمام‌رفتن دمِ عیدِ آقاجان در چشم برهم‌زدنی تمام شد؛ برعکس روزهای مدرسه که مثل حمام‌رفتن بی‌بی طول می‌کشید.
•Pinaar•
«توی این زمانه بری تو سیاست یا باید مثل رابین‌هود باشی که از بالا بگیره به پایینیا بده یا مثل داروغه باشی که از پایینیا بگیره به بالا بده. جفتشم عاقبت نداره!»
aseman
سعید توی امتحان علوم در جواب دبیرمان که پرسیده بود «جِرم چیست؟» نوشته بود: «به کثیفی یقۀ لباس و گچِ داخل کتری، سماور و لوله‌های آب، جِرم می‌گویند.»
aseman

حجم

۳۰۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۵۷ صفحه

حجم

۳۰۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۵۷ صفحه

قیمت:
۱۶۰,۰۰۰
۱۱۲,۰۰۰
۳۰%
تومان