بریدههایی از کتاب داستان من
۴٫۱
(۳۷۲)
در جاهایی مثل هالیوود افراد مشهور به این راضی نمیشوند که جایی دعوت شوند که پر از افراد مشهور دیگر نباشد. برایشان مهم نیست که کمی هم افراد غیرمشهور در مهمانی باشند، چون اینها شنوندهی خوبی برای صحبتهای آنها خواهند بود. اما اگر یک ستاره یا یک صاحب استودیو یا دیگر عوامل مهم فیلم، خود را بین مردمی ببینند که اصلاً مشهور نیستند، وحشتزده میشوند و فکر میکنند کسی میخواسته مقام آنها را تنزل دهد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
در هالیوود یک ستاره فقط یک هنرپیشه یا یک عامل اجرایی فیلم نیست. این ستاره میتواند کسی باشد که اخیراً برای موردی بازداشت شده، یا کتک خورده یا در یک مثلث عشقی گیر افتاده است. اگر این ستاره بتواند ستون روزنامهها را هم به خود مشغول کند، علاوه بر ستارهیسینمابودن بهعنوان یک ستارهی اجتماعی هم شناخته میشود.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
نقش کوچکی که در فیلم اسکودا هو یا نمیدانم اسکودا هی بازی کرده بودم از فیلم حذف شد. وقتی شنیدم ناراحت نشدم. در فیلم بعد بهتر خواهم بود. قراردادم ششماهه بود. در این شش ماه خودم را به آنها نشان خواهم داد.
حقوقم را خرج کلاسهای نمایش، رقص و آواز کردم. کتابهایی خریدم که مطالعه کنم. مینشستم گوشهی اتاقم و فیلمنامهها را بلندبلند در مقابل آینه میخواندم که چیز عجیبی برایم اتفاق افتاد. عاشق خودم شدم، نه عاشق آنچه که بودم، بلکه عاشق آنچه که میخواستم بشوم شدم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
شاید در جاهای دیگر وضعیت فرق کند، اما در هالیوود اینطور بود که "پاکدامنی" صفتی نوجوانانه بود، چیزی مثل اوریون که فقط بچهها و نوجوانها میگیرند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
هالیوود عفت و پاکدامنی یک دختر کمتر از موهای سرش اهمیت دارد. اینجا آدم را با قیافهاش قضاوت میکنند، نه با آنچه که واقعاً هست. هالیوود جایی است که برای یک بوسه هزاران دلار به آدم میدهند، اما روحت پنجاه سنت میارزد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
اگر فقط یک بار به من راه بدهند، دیگر هیچی نمیتوانست مرا از آنجا بیندازد بیرون. یک نقش مهم! در فیلم گلدوین! او بهترین فیلمها را میساخت، همچنین ستاره هم درست میکرد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
وقتی یاد این هالیوود بدبخت و پر از دروغ میافتم که سکه را قاپ میزدند، یادم میآید که همین دوسهسال پیش بود که دلتنگ وطنم شدم. جایی که از آن آمده بودم خیلی انسانیتر از این شهری بود که فکر میکردم بهشت برین است. مردم متقلب و دروغگوی اینجا خیلی رنگارنگتر و دوروتر از آن آدمهای مهم و بازیگران موفقی بودند که بهزودی آنها را شناختم.
حتا آن آدمهای متقلبی که مرا پیچاندند و دام سر راهم پهن کردند هم در نظر من آدمهای خوشمشرب و دلپذیری بودند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
حتماً خیلی دخترا الان عین من تو سرشون رؤیای اینو دارن که یه روز ستارهی سینما شن. اما به من ربطی نداره. رؤیای من قویتره.
برای اینکه سخت به خیالات فرو بروی احتیاجی نیست که چیزی بلد باشی. من چیزی از بازیگری نمیدانستم. حتا یک کتاب هم دراینباره نخوانده بودم یا سعی نکرده بودم چیزی بخوانم یا دربارهاش با کسی حرف بزنم. خجالت میکشیدم با همان آدمهای اندکی که میشناختم از خیالبافیهایم در مورد هنرپیشگی بگویم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
یک مرد نمیتواند زنی را دوست داشته باشد که فکر میکند نصفهنیمه است و حقیر. حتا اگر در ذهنش خودش را شرمندهی آن زن بداند، باز هم نمیتواند او را دوست داشته باشد.
missmary
هیچوقت نتوانستم بفهمم چرا همیشه آدمهای مشهور عاشق این هستند که لباسهای آنچنانی بپوشند و بروند جایی و همدیگر را تماشا کنند. شاید سه یا چهار نفر از آنها حرفی برای گفتن داشته باشند، اما بیستسی نفر دیگر عین سنگ مینشینند و با لبخندی تصنعی به هم زل میزنند.
missmary
در هالیوود یک ستاره فقط یک هنرپیشه یا یک عامل اجرایی فیلم نیست. این ستاره میتواند کسی باشد که اخیراً برای موردی بازداشت شده، یا کتک خورده یا در یک مثلث عشقی گیر افتاده است. اگر این ستاره بتواند ستون روزنامهها را هم به خود مشغول کند، علاوه بر ستارهیسینمابودن بهعنوان یک ستارهی اجتماعی هم شناخته میشود.
missmary
یک مرد نمیتواند زنی را دوست داشته باشد که فکر میکند نصفهنیمه است و حقیر. حتا اگر در ذهنش خودش را شرمندهی آن زن بداند، باز هم نمیتواند او را دوست داشته باشد.
hooman
با دیدن آنها آدم زیاد چیز یاد میگیرد. یاد میگیری که زنانِ بسیار شیک و آراسته، همسرِ مردانِ سادهای هستند و مردانِ خوشتیپ و آراسته، زنانِ سادهای دارند. و مردمی در لباس کهنه با ساک و بقچههایی ژنده و با سهچهار تا بچهی قدونیمقد، که به آنها چسبیدهاند، صورتهایی دارند که وقتی به همدیگر میرسند، عین درخت کریسمس میدرخشد. و تو زن و مردهایی را میبینی که بسیار ساده و بیآلایش، چاق و پیر هستند، اما طوری با احساس همدیگر را میبوسند که انگار بازیگر فیلماند.
Maang Mirzaei
عاشق خودم شدم، نه عاشق آنچه که بودم، بلکه عاشق آنچه که میخواستم بشوم شدم.
me
در خیالبافی میشود از روی حقایق پرید، درست به آسانی پریدن یک گربه از دیوار پرچین.
me
شاید در جاهای دیگر وضعیت فرق کند، اما در هالیوود اینطور بود که "پاکدامنی" صفتی نوجوانانه بود، چیزی مثل اوریون که فقط بچهها و نوجوانها میگیرند.
حاجصالح!
وقتی آدم فقط یک آرزو داشته باشد، بیشتر احتمال دارد که به حقیقت بپیوندد، چون شما فقط بهسمت آن میتازید و راه دیگری جلوی رویتان نیست.
کتاب ناب
در هالیوود عفت و پاکدامنی یک دختر کمتر از موهای سرش اهمیت دارد. اینجا آدم را با قیافهاش قضاوت میکنند، نه با آنچه که واقعاً هست. هالیوود جایی است که برای یک بوسه هزاران دلار به آدم میدهند، اما روحت پنجاه سنت میارزد.
کتاب ناب
ممکن است وقتی عاشق هستی طوری باشی که انگار در ابرها به پرواز در آمدهای.
Judy
در هالیوود یک ستاره فقط یک هنرپیشه یا یک عامل اجرایی فیلم نیست. این ستاره میتواند کسی باشد که اخیراً برای موردی بازداشت شده، یا کتک خورده یا در یک مثلث عشقی گیر افتاده است. اگر این ستاره بتواند ستون روزنامهها را هم به خود مشغول کند، علاوه بر ستارهیسینمابودن بهعنوان یک ستارهی اجتماعی هم شناخته میشود.
Judy
حجم
۶۰۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۲ صفحه
حجم
۶۰۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۲ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان