بریدههایی از کتاب چنین گفت زرتشت: کتابی برای همه کس و هیچ کس
۳٫۲
(۹۷)
هرگاه پاکدامنی برکسی از شما گران آید، باید که از آن روی گرداند تا فرارویش راهی به دوزخ گشوده نشود. همان دوزخ و آتشِ پلیدی نفس.
Liam
اقتضای طبیعتِ مردمان چنین است که خرمنِ مهرِ مهربانان را آتش زنند.
Liam
اگر تیر در کمان نباشد، اطمینانی به آسایش نیست و آسودگی بیسلاح، مایه هرزگی و ستیز است.
Liam
انسان هرچه بخواهد بیشتر به بلندیها و برآیندِ نور فرا رود، ریشههایش میکوشند که بیشتر در ژرفای زمین، در تاریکیها و در آن فرودستها در شرّ فرو روند.
Liam
کسی که بر بلندای کوهها پرمیکشد. اندوه و نمایشهای زندگی و حتی خودِ زندگی را به ریشخند میگیرد.
Liam
سراهای دیگر را فقط رنجها و ناتوانیها پدید آوردهاند. این است آنچه همه عوالم دیگر را آفریده و با این جنون زوالپذیر، سعادتی را ابداع کرده که تنها دردمندترین مردم مزهاش را میچشند.
Liam
قاعده فرزانگیاش این بود که: بیدار باشید تا خوش بخوابید.
Liam
من از واپسین انسان با شما سخن میگویم.
او کسی است که میایستد و از خود میپرسد: عشق چیست؟ اشتیاق کدام است؟ خلاقّ کیست؟ ستاره چیست؟
آن وقت زمین کوچک خواهد شد و واپسین انسان روی آن جَست و خیز میکند، همان انسانی که همه چیز را خوار میدارد.
Liam
«دانشوری که بر انسانیت فایق میآید. پس از این گرایش به مقامی بازمیگردد که در آن کوچکترها و فرومرتبهها را مشمول مهر و عشق خویش قرار میدهد» .
Liam
نهادهاند. این است خداپرستی قهرمانانه آنان! اینان برای عشق ورزیدن به خدای خویش جز دار زدنِ انسان راهی نمیدانند.
اینان میخواستند که همچون نعشهای مرده بزیند، پس بر نعشِ خود جامهای سیاه پوشاندند و زبان به اندرزی گشودند که از آن بوی گور برمیخاست.
mokhtari
«در راهِ فضیلت باید از جهش پرهیز کرد و هر کس باید راهِ خود را بپوید و از راهِ دیگران کناره گیرد و تنها در اندیشه رسیدن به قلّه نباشد زیرا هر سالکی باید برای پیشروان پل و برای عقبماندگان رهنما باشد.»
Mojtaba
سه مرحله تحوّلِ جان را برایتان به روشنی بیان خواهم کرد و به شما خواهم گفت که جان چگونه شتر و شتر چگونه شیر و شیر چگونه کودک میشود.
mehdi.psh
سراسرِ وجودِ زن معمّا است و راهگشای این چیستان، واژه «آبستنی» است.
مرد افزاری در اختیار زن است. زن بچه میخواهد و بس. امّا زن چیست در نگاهِ مرد؟ مرد راستین دو چیز میخواهد: خطر و بازی. و زن را که خطرناکترین بازیچه است برای همین میخواهد.
danialabdl
«برای جویای حقیقت نیت راستین کافی نیست، بلکه همواره باید اخلاص و نیت خود را بپاید و به آن از دیده شک بنگرد. زیرا دلداده حقیقت، حقیقت را به خاطر هماهنگیِ آن با امیالِ خویش نمیخواهد، بلکه حقیقت را تنها به خاطر حقیقت بودن دوست میدارد، حتّی اگر مخالف باور و عقیدهاش باشد.
«پس هرگاه اندیشهای متعارض با مبادیاش به ذهن او خطور کند، باید آنجا بازایستد و هرگز در پذیرش آن دو دل نباشد.
AliSoltani
اقبال میگوید: «او به لا درماند و تا اِلاّ نرفت...» .
کاربر ۲۶۶۱۵۷۷
من با لذّتِ دریوزگان بیگانهام. بارها خیال کردهام که دزدی خوشتر از دریوزگی است.
دستانم از بخشیدن باز نمیایستند و بینواییام از همین است. من همواره به چشمانی مینگرم که سرشار از انتظارند و به شبهایی که شرارِ شوق در آن زبانه میکشد.
بابای مینو
اندیشه حیاتی است که بر زندگی حکم میراند و زندگی جز با رنجهایی که میکشد دانایی را افزون نمیسازد. آیا این حقیقت را میدانستید؟
خِرَد جز با ستردنِ اشکها و قربانی شدن، نیکبخت نمیشود. آیا این حقیقت را میدانستید؟
نابینایی روشندل و به احتیاط راه سپردن او گواهی بر قدرت آفتابی است که به آن خیره است. آیا این را میدانستید؟
جوینده دانایی باید برای افراشته داشتنِ کوشک خویش بیاموزد که کوه را چگونه سنگِ بنای آن سازد. و از جای جنباندنِ کوهها بر خرد دشوار نیست، آیا این حقیقت را میدانستید؟
بابای مینو
این چوپانان رمههای خویش را پُرهیاهو و مشتاق، در باریکراهی گسیل داشتهاند و چنان فریاد برآوردهاند که گُفتی جز این کوره راه راهی دیگر به آینده نیست.
حقیقت آن است که این چوپانان خود جرکهای از آن گوسپندانند با خِرَدهایی بسته و جانهایی فراخ. برادران، هنگامیکه جانها فراخ شوند، خِردها شتابان به خُردی گرایند.
از هر گذرگاهی که بگذرند ردِّ خون بر جای گذارند. چون از خِردِ سُستشان چنین الهام یافته بودند که به مردم بیاموزانند: «خون گواهِ حقّ است.» نمیدانستند که سُست پایهترین گواهان، گواهیِ خون است. زیرا خون بر پاکترین آموزهها سمّ میچکاند و آن پاکترینها جنون و کینه میشوند.
بابای مینو
هیچ اژدهایی برای انسان هولناکتر از هیولای ارزشها و سخنانِ واهی نیست! چرا که سرنوشت دیری در او نهفته میماند تا وقتی که آن اژدها به هوش آید. آنگاه بر همه کسانی که بر پشتِ او خانه ساختهاند، خواهد آشفت و آنان را خواهد درید و فرو خواهد بلعید.
بابای مینو
تو در تنهایی همچون کسی میزیستی که در دریا سرگشته باشد و دریا بارِ سنگینش را بر دوش میکشید. ولی افسوس اینک میبینم که تو رو به ساحل نهادهای! آری میخواهی که بار سنگینت را بر پشتِ خود نهی.
زرتشت پاسخ گفت: من انسان را دوست دارم.
yumi
حجم
۳۴۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۳۴۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۴۱,۳۰۰۳۰%
تومان