بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چنین گفت زرتشت: کتابی برای همه کس و هیچ کس | صفحه ۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چنین گفت زرتشت: کتابی برای همه کس و هیچ کس

بریده‌هایی از کتاب چنین گفت زرتشت: کتابی برای همه کس و هیچ کس

نویسنده:فردریش نیچه
انتشارات:انتشارات جامی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۲از ۹۷ رأی
۳٫۲
(۹۷)
اگر کسی به زمینگیری، پای دهد او را به رنجی بزرگ افکنده است، چرا که هنوز راه نسپارده، پلشتیها از جای می‌جنبند و از او پیشی می‌گیرند و به سرانجامِ بدش می‌کشانند مردم درباره ناتوانان چنین می‌آموزند.
Liam
بدینسان ملاحظه می‌شود همان زرتشتی که مردم را دعوت می‌کند تا همه الواح توصیه‌های دیرین را درهم شکنند و همه شرایع و هنجارها را انکار کنند، همو آیینی نوین را آن سوی خیر و شرّ بنیان می‌نهد که در آن دوباره در میان الواح در هم شکسته به دنبالِ واژگانی دیرین می‌گردد تا آن را در دستور کار انسانیت برترِ خویشِ قرار دهد.
علی۱۳۵۷
نیچه در آنجا که به تعدیل اخلاق نظر دارد، در مقام دعوتِ به زمینی شدن، زمینی امّا معتدل، میانه، منطقی، زیرا وی دشمنانِ آموزه‌های زرتشت را «واپسین انسان» می‌خواند، زن‌باره، تباهی‌خواه، هوسباز...
علی۱۳۵۷
آری نیچه از مرگ خدای سخن گفته است، امّا کدام خدای؟ به قول هایدگر مراد از مرگ خدا از نظر نیچه خدای متافیزیک است نه الوهیت.
علی۱۳۵۷
آنانی را دوست می‌دارم که در زندگی هدفی جز فنای خویش ندارند، زیرا آنان گذارشان بر آن سوی زندگی خواهد بود. کسانی را دوست می‌دارم که کوچک شمردنشان بزرگ است، زیرا خود بزرگند. پرسشگرانی را دوست می‌دارم که اشتیاق آنان را ـ مانند تیری که به کناره دیگر برخورد ـ به سرگشته‌گی می‌کشاند. کسانی را دوست می‌دارم که آن سوی ستارگان به دنبال دانستنِ دلیلی نیستند که آنان را به نابودی یا قربانی شدن فرامی‌خواند، چرا که آنان خود را قربانیِ زمین می‌کنند تا مگر روی زمین از آنِ انسان برتر شود.
lordartan
کسانی را دوست می‌دارم که جانشان چنان سرشار است که از خویشتن بی‌خود می‌شوند چرا که همه چیز در درونِ آنان است. پس خود در آن همه‌چیز زوال می‌گیرند. کسی را دوست می‌دارم که دل و خِرَد خود را آزاد می‌گذارد تا سرش به منزله درونِ دلش گردد. آری همین دل است که او را به زوال می‌کشاند. همه کسانی را دوست می‌دارم که همچو قطره‌های گرانند و پیاپی از ابری تیره و گسترده بر فراز مردم فرو می‌ریزند. ــ و اینانند پیام‌آورانِ آذرخش، که همچو پیام‌آوران فنا می‌شوند. هان! اینک منم مژده‌آورِ آذرخش و قطره‌ای فرو افتاده از ابر، امّا این آذرخش خود کسی نیست جز انسانِ برتر!
lordartan
تو در تنهایی همچون کسی می‌زیستی که در دریا سرگشته باشد و دریا بارِ سنگینش را بر دوش می‌کشید. ولی افسوس اینک می‌بینم که تو رو به ساحل نهاده‌ای! آری می‌خواهی که بار سنگینت را بر پشتِ خود نهی.
leila
سبت او با زمین به سانِ نسبتِ معنی است با مبنی (لفظ
کاربر ۲۶۶۱۵۷۷
شیر چه می‌خواهد، جز تنهایی، گرسنگی، خلوت و بی‌خدایی. شیر چه می‌خواهد جز تنهایی و آزادی از بردگی مهتران و نیکبختی خودخواهان؟ و دوری از خدایان و پرستش و بیم و بیم‌افکنان؟ آرزوی اهلِ حقیقت هم این است و بس. اهل حقیقت پیوسته در بیابانها زندگی کرده‌اند و با جان آزاده خویش در مجال چنین گسترده‌اش، حُکم می‌رانده‌اند.
بابای مینو
قدّیسِ فرزانه گفت: چیزی به آنان نبخش. رواست که چیزی از آنان بستانی و در بُردن بار سنگینشان به آنان کمک رسانی. این کار به حالشان بس سودمندتر است. آنگاه تو نیز سهم خود از این نیکی برده‌ای، پس اگر ناگزیر از بخشش باشی، جز صدقه‌ای به آنان مده، آن هم زمانی که از تو بخواهند.
yumi
مروز ـ بی‌مایگانْ ـ سرورند. همانان که به گردن نهادن و خواری و زیرکی و فریب و کوشش و پاییدن دعوت می‌کنند. به آنجا که سرشار از فضیلتهای خُرد و خوار است. مردانِ زن نما و بردگان اکنون، پیشوای غوغا و آزمند چیره شدن بر سرنوشت جهان شده‌اند. آه چه تهوّعی
hamed kianfar

حجم

۳۴۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

حجم

۳۴۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۴۱,۳۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۷
۸
صفحه بعد