بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب وقتی نیچه گریست | صفحه ۱۲ | طاقچه
کتاب وقتی نیچه گریست  اثر اروین  د. یالوم

بریده‌هایی از کتاب وقتی نیچه گریست

انتشارات:نشر قطره
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۷۶ رأی
۳٫۷
(۷۶)
شعلهٔ ایمان تا ابد از ترسِ مرگ، نسیان و بیهودگی تغذیه خواهد شد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
ما شکاکان باید هوشیار باشیم و محکم. غریزهٔ مذهبْ بی‌رحم است و ستمگر. ببین یوزف، این بی‌خدا، چگونه در اشتیاق خدمت، بخشایش، پرستش و حمایت ابدی است.
ملیکا بشیری خوشرفتار
ولی چه کسی ما شکاکان مقدس را حفظ خواهد کرد؟ چه کسی خطرهای عشق به فرزانگی و نفرت از بندگی را به ما گوشزد خواهد کرد؟ آیا موضوعِ دعوتِ من این خواهد بود؟ ما شکاکان هم دشمنان خود را داریم، شیاطینی که تردید ما را تضعیف می‌کنند و دانه‌های ایمان را به ماهرانه‌ترین شکل می‌کارند. پس ما خدایان را می‌کشیم، ولی جانشینانشان را تقدیس می‌کنیم: آموزگاران، هنرمندان، زنان زیبا.
ملیکا بشیری خوشرفتار
برتا وفورِ معما، حمایت و نجابت است! یوزف برویر آن را عشق می‌نامد. ولی نام حقیقی آن نیایش است.
ملیکا بشیری خوشرفتار
ما باید به معنا بنگریم. علامت، چیزی نیست جز پیام‌آوری که پیغام ترس را از درونی‌ترین قلمرو انسانی به سطح می‌آورد! دلواپسی‌هایی ژرف دربارهٔ فناپذیری، مرگ خدا، انزوا، هدف، آزادی؛ دلواپسی‌های عمیقی که در تمام عمر به بند کشیده شده‌اند اکنون بند می‌گسلند و بر در و دیوار ذهن می‌کوبند. می‌خواهند شنیده شوند. و نه‌تنها شنیده، که زنده شوند!
ملیکا بشیری خوشرفتار
امروز مسیر کار ما به‌کلی تغییر کرد. و کلیدش در توجه به «معنا» بود به‌جای توجه به «منشأ»!
ملیکا بشیری خوشرفتار
زمان فلسفهٔ کاربردی هنوز فرانرسیده است. پس کی؟ پنجاه سال بعد؟ یک صد سال بعد؟ زمان آن وقتی فرا خواهد رسید که انسان‌ها ترس از دانستن را رها کنند، دیگر ضعف را در لفافهٔ «قانون اخلاقی» نپیچند و این جسارت را بیابند که رشتهٔ «تو باید» را بگسلند. تنها در چنین زمانی است که انسان‌ها مشتاق فرزانگی من خواهند بود. آنگاه است که انسان‌ها نیازمند راهنمایی من خواهند بود تا آن‌ها را به زندگی‌ای درست و سرشار از بی‌ایمانی و اکتشاف رهنمون شوم. یک زندگی پیروزمندانه. پیروزی بر شهوت. و چه شهوتی بالاتر از شهوت تسلیم؟
ملیکا بشیری خوشرفتار
من دلباختهٔ فلسفهٔ زنده‌ام! دلباختهٔ فلسفه‌ای هستم که از تجربه‌ای خام تراشیده شود.
ملیکا بشیری خوشرفتار
یک بینش نو! نیچه برای من همان است که من برای برتا بودم. برتا عقل و دانشم را بیش از آنچه واقعاً بود می‌دید، هر واژه‌ام را محترم می‌شمرد، هر جلسه را گرامی می‌داشت، به‌سختی تا جلسهٔ بعد صبر می‌کرد، درواقع توانست مرا مجبور کند او را دو بار در روز ملاقات کنم! و هرچه بیشتر مرا بالا می‌بُرد، با قدرت بیشتری در او رخنه می‌کردم. او تسکین‌دهندهٔ همهٔ غم‌هایم بود. یک نگاه خشک‌وخالی‌اش قادر بود تنهایی‌ام را درمان کند. به زندگی‌ام هدف و مفهوم بخشید. یک لبخند ساده‌اش مرا مطلوب و خواستنی می‌کرد و از تمامی انگیزه‌های حیوانی مبرا می‌ساخت. عشقی غریب: هریک از ما در پرتو جادوی دیگری خود را گرم می‌کردیم!
ملیکا بشیری خوشرفتار
آیا ممکن است چیزی به نام فراموش کردن فعال وجود داشته باشد، فراموش کردن چیزی نه به‌خاطر بی‌اهمیت بودنش، بلکه به این دلیل که بیش‌ازحد مهم است؟
ملیکا بشیری خوشرفتار
پیش‌از این، با او رقابت می‌کردم، تله‌های شطرنجی برایش ابداع می‌کردم. ولی حالا دیگر نه! بصیرت او خارق‌العاده است. خردش بلندپرواز است. من چون ماکیانی که به شاهینی خیره شود نگاهش می‌کنم. آیا بیش‌ازحد برایش احترام قائلم؟ آیا می‌خواهم بیش‌از من اوج بگیرد؟ شاید به همین دلیل است که نمی‌خواهم صحبت‌هایش را بشنوم. شاید دلم نمی‌خواهد از رنج‌ها و خطاهایش چیزی بدانم.
ملیکا بشیری خوشرفتار
همان‌طور که جراحان باید علم کالبدشناسی بدانند، این «درمانگران ترس» آتی نیز ابتدا باید ارتباط میان مشاور و مراجع را درک کنند. و اگر قرار باشد من به سازماندهی و ایجاد چنین دانشی بپردازم، باید مشاهدهٔ این ارتباط را در مشاوره، مانند مشاهده و بررسی مغز کبوتران، علمی کنم. مشاهدهٔ روند یک ارتباط، وقتی خودْ جزئی از آن هستی، کار ساده‌ای نیست.
ملیکا بشیری خوشرفتار
بصیرت او خارق‌العاده است. خردش بلندپرواز است. من چون ماکیانی که به شاهینی خیره شود نگاهش می‌کنم. آیا بیش‌ازحد برایش احترام قائلم؟ آیا می‌خواهم بیش‌از من اوج بگیرد؟ شاید به همین دلیل است که نمی‌خواهم صحبت‌هایش را بشنوم. شاید دلم نمی‌خواهد از رنج‌ها و خطاهایش چیزی بدانم.
ملیکا بشیری خوشرفتار
این معنای دیگرِ او برای من است. در دو سال اخیر هرگز تنها نبوده‌ام، برتا همیشه در جایی، در خانه‌اش یا در بیمارستان، منتظرم بوده است. حالا هم در جایی در درونم همچنان منتظر است.» «تو چیزی را به برتا نسبت می‌دهی که دستاوردِ خود توست.» «منظورت چیست؟» «اینکه تو هنوز، همچون گذشته، تنهایی؛ همان‌قدر تنها که هر انسانی محکوم به آن است. تو شمایلی به دست خود ساخته‌ای و از همراهی‌اش نیرو می‌گیری. شاید بیش از آنچه خودت فکر می‌کنی مذهبی هستی!» برویر پاسخ داد: «ولی از یک نظر او همیشه آنجاست. یا برای مدت یک سال و نیم آنجا بود. بهترین و سرزنده‌ترین سال‌های عمرم همین سال‌ها بود. هرروز می‌دیدمش، دائم به او فکر می‌کردم، شب‌ها رؤیایش را می‌دیدم.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
برویر ادامه داد: «و یک چیز دیگر؛ برتا تنهایی‌ام را قابل تحمل می‌کند. تا جایی که به یاد دارم، همیشه از فضاهای خالی درون خویش وحشت داشته‌ام. و تنهایی‌ام هیچ ارتباطی به حضور یا غیبت دیگران نداشته است. منظورم را می‌فهمی؟» «آخ، کسی بهتر از من نمی‌تواند منظورت را درک کند! گاهی فکر می‌کنم تنهاترین انسان هستی‌ام. و مانند تو این حسْ ارتباطی به حضور دیگران ندارد، درواقع از دیگرانی که به تنهایی‌ام دستبرد می‌زنند، ولی همراهی و مصاحبتی ارزانی‌ام نمی‌کنند بیزارم.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«یوزف، من همیشه معتقد بوده‌ام که ما بیشتر دلباختهٔ اشتیاقیم تا دلباختهٔ آنچه اشتیاقمان را برانگیخته است!»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«تو حس می‌کنی زمانْ همهٔ احتمالات زندگی ظاهری را می‌بلعد، ولی زندگی نهانی آدمی پایان‌ناپذیر است، این‌طور نیست؟»
ملیکا بشیری خوشرفتار
نیچه گفت: «آه، من این معمای پیچیده را می‌شناسم. خواستنی‌ترین زن، آن است که از همه هراس‌انگیزتر باشد. البته نه به‌خاطر آنچه هست، بلکه به‌خاطر آنچه ما از او می‌سازیم. بسیار غم‌انگیز است!»
ملیکا بشیری خوشرفتار
جادو نیازمند ابهام و معماست. شاید جادوی او از پسِ این آشنایی چهارده سالهٔ زندگی زناشویی باطل شده است. آیا او را خوب می‌شناسی؟
ملیکا بشیری خوشرفتار
زمان را نمی‌توان درهم شکست؛ این سنگین‌ترین باری است که بر دوش می‌کشیم. و بزرگ‌ترین چالش ما، همانا زندگی به‌رغم این بار است
ملیکا بشیری خوشرفتار

حجم

۴۹۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

حجم

۴۹۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

قیمت:
۱۲۳,۰۰۰
تومان