بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب وقتی نیچه گریست | صفحه ۱۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب وقتی نیچه گریست

بریده‌هایی از کتاب وقتی نیچه گریست

انتشارات:نشر قطره
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۸۸ رأی
۳٫۸
(۸۸)
به تعریف نیچه از دوستی فکر کرد: پیوستن دو نفر به یکدیگر برای جستن حقیقتی برتر.
ملیکا بشیری خوشرفتار
«یوزف، مدت‌ها پیش متوجه شدم کنار آمدن با بی‌اعتباری و بدنامی ساده‌تر از کنار آمدن با عذاب وجدان است. وانگهی، من حریص نیستم؛ برای انبوه مردم نمی‌نویسم. و می‌دانم چگونه باید صبور بود. شاید شاگردان من هنوز به دنیا نیامده باشند. ولی فردا متعلق به من است. برخی فلاسفه پس‌از مرگ شناخته می‌شوند!»
ملیکا بشیری خوشرفتار
کاری که بیننده‌ای ندارد می‌تواند معنی‌دار باشد؟
ملیکا بشیری خوشرفتار
عشق به زنْ بیزاری از زندگی است!» «نمی‌فهمم. فریدریش. باز مرموز شدی.» «منظورم این است که نمی‌توان به زنی عشق ورزید و چشم بر زشتی‌های نهفته در زیرپوست ظریفش نبست: خون، عروق، چربی، مخاط، مدفوع و همهٔ چیزهای چندش‌آور فیزیولوژیک. عاشق باید چشم بر هم نهد و حقیقت را انکار کند. و این دروغ و زندگی دروغین برای من مرگِ مجسم است!»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«آیا ممکن است رؤیاهای ما از منطق یا احساسات به ما نزدیک‌تر باشند؟»
ملیکا بشیری خوشرفتار
بزرگ‌ترین بخش حافظه و فرایندهای ذهنی ما خارج از حیطهٔ هوشیارمان است.
ملیکا بشیری خوشرفتار
قسمت اعظم خاطرات ما در بخش نیمه‌هشیار مغز ما جای دارد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
«زندگی، جرقه‌ای است میان دو خلأ. تصویر جالبی است، یوزف. و آیا عجیب نیست تنها دومین فضاست که ذهن ما را به خود مشغول می‌کند و هرگز به اولی نمی‌اندیشیم؟»
ملیکا بشیری خوشرفتار
از کودکی اعتقاد داشتم زندگی جرقه‌ای است میان دو خلأ، تاریکی پیش‌از تولد و تاریکی پس‌از مرگ.
ملیکا بشیری خوشرفتار
به نظر می‌رسد معانی بسیاری برای یک علامت موجود است؛ و یوزف هنوز از یافتن معانی‌ای که وسواس برتا برایش دارد خسته نشده است. شاید بایستی معانی را یک به یک کنار زد تا زمانی که برتا معنایی جز خودش نداشته باشد. وقتی که از معانی زائد تهی شد، یوزف او را چون انسان برهنهٔ هراسانی خواهد دید، زیادی انسانی؛ آنچه برتا، یوزف و همهٔ ما حقیقتاً هستیم.
ملیکا بشیری خوشرفتار
معنا ما را تا کجا خواهد برد؟
ملیکا بشیری خوشرفتار
شعلهٔ ایمان تا ابد از ترسِ مرگ، نسیان و بیهودگی تغذیه خواهد شد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
ما شکاکان باید هوشیار باشیم و محکم. غریزهٔ مذهبْ بی‌رحم است و ستمگر. ببین یوزف، این بی‌خدا، چگونه در اشتیاق خدمت، بخشایش، پرستش و حمایت ابدی است.
ملیکا بشیری خوشرفتار
ولی چه کسی ما شکاکان مقدس را حفظ خواهد کرد؟ چه کسی خطرهای عشق به فرزانگی و نفرت از بندگی را به ما گوشزد خواهد کرد؟ آیا موضوعِ دعوتِ من این خواهد بود؟ ما شکاکان هم دشمنان خود را داریم، شیاطینی که تردید ما را تضعیف می‌کنند و دانه‌های ایمان را به ماهرانه‌ترین شکل می‌کارند. پس ما خدایان را می‌کشیم، ولی جانشینانشان را تقدیس می‌کنیم: آموزگاران، هنرمندان، زنان زیبا.
ملیکا بشیری خوشرفتار
برتا وفورِ معما، حمایت و نجابت است! یوزف برویر آن را عشق می‌نامد. ولی نام حقیقی آن نیایش است.
ملیکا بشیری خوشرفتار
ما باید به معنا بنگریم. علامت، چیزی نیست جز پیام‌آوری که پیغام ترس را از درونی‌ترین قلمرو انسانی به سطح می‌آورد! دلواپسی‌هایی ژرف دربارهٔ فناپذیری، مرگ خدا، انزوا، هدف، آزادی؛ دلواپسی‌های عمیقی که در تمام عمر به بند کشیده شده‌اند اکنون بند می‌گسلند و بر در و دیوار ذهن می‌کوبند. می‌خواهند شنیده شوند. و نه‌تنها شنیده، که زنده شوند!
ملیکا بشیری خوشرفتار
امروز مسیر کار ما به‌کلی تغییر کرد. و کلیدش در توجه به «معنا» بود به‌جای توجه به «منشأ»!
ملیکا بشیری خوشرفتار
زمان فلسفهٔ کاربردی هنوز فرانرسیده است. پس کی؟ پنجاه سال بعد؟ یک صد سال بعد؟ زمان آن وقتی فرا خواهد رسید که انسان‌ها ترس از دانستن را رها کنند، دیگر ضعف را در لفافهٔ «قانون اخلاقی» نپیچند و این جسارت را بیابند که رشتهٔ «تو باید» را بگسلند. تنها در چنین زمانی است که انسان‌ها مشتاق فرزانگی من خواهند بود. آنگاه است که انسان‌ها نیازمند راهنمایی من خواهند بود تا آن‌ها را به زندگی‌ای درست و سرشار از بی‌ایمانی و اکتشاف رهنمون شوم. یک زندگی پیروزمندانه. پیروزی بر شهوت. و چه شهوتی بالاتر از شهوت تسلیم؟
ملیکا بشیری خوشرفتار
من دلباختهٔ فلسفهٔ زنده‌ام! دلباختهٔ فلسفه‌ای هستم که از تجربه‌ای خام تراشیده شود.
ملیکا بشیری خوشرفتار
یک بینش نو! نیچه برای من همان است که من برای برتا بودم. برتا عقل و دانشم را بیش از آنچه واقعاً بود می‌دید، هر واژه‌ام را محترم می‌شمرد، هر جلسه را گرامی می‌داشت، به‌سختی تا جلسهٔ بعد صبر می‌کرد، درواقع توانست مرا مجبور کند او را دو بار در روز ملاقات کنم! و هرچه بیشتر مرا بالا می‌بُرد، با قدرت بیشتری در او رخنه می‌کردم. او تسکین‌دهندهٔ همهٔ غم‌هایم بود. یک نگاه خشک‌وخالی‌اش قادر بود تنهایی‌ام را درمان کند. به زندگی‌ام هدف و مفهوم بخشید. یک لبخند ساده‌اش مرا مطلوب و خواستنی می‌کرد و از تمامی انگیزه‌های حیوانی مبرا می‌ساخت. عشقی غریب: هریک از ما در پرتو جادوی دیگری خود را گرم می‌کردیم!
ملیکا بشیری خوشرفتار

حجم

۴۹۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

حجم

۴۹۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

قیمت:
۱۲۳,۰۰۰
۳۶,۹۰۰
۷۰%
تومان