بریدههایی از کتاب کهکشان نیستی
۴٫۶
(۳۱۷)
به خانوادهاش میرسید و غصهٔ آنها را میخورد. کسی را مجبور به کاری نمیکرد؛ اما همچون مدیری خردمند، او را از عواقب تصمیماتش آگاه میساخت.
erfan
اعمالتان حاکی از خواهشهای وجود شماست. افکارتان برخاسته از آن است که به آن توجه دارید. چیزی که انسان متوجه او باشد و توجهش را از امور دیگر سلب کند، الهِ او میشود. توجه انسان بهگونهای معنای واله شدن و متوجه شدن را دربر دارد. خواطرتان را در مشت خویش نگه دارید و اجازه ندهید باطنتان جز خدا را طلب کند.
erfan
-ایشان قدسسره قرائت این دعا (دعای سریعالاجابه، مفاتیحالجنان) را بهمدت چهل شب، هر شب یک تا صد بار برای برآورده شدن حاجت سالکان درگاه الهی مفید میدانستند
zahra
محبت خوب است؛ اما تا آدمش که باشد. زمانی دلی تو را دوست دارد که قد خواستههایش بهاندازهٔ همین دنیاست و زمانی قلبی دوستدار توست که زلال و آسمانی شده است. برای من مبدأ عشق و منشأ تراوش آن مهم بود. هرکسی را به دل راه نداده بودم و منتظر کسی بودم که خداوند او را برایم بخواهد، تا اینکه قضای روزگار دستانم را در دست سید علی گذاشت.
با خودم عهد بسته بودم کمککارش باشم. کنارش بمانم، هرچند در راه تصمیماتش آواره شوم. مگر یک زن از مردش جز عشق و پاکی و محبت چه میخواهد؟
شکوفه ▪︎
به خود که آمدم، دیدم مادر سه دختر و همسر مردی شدهام که اهل علم و عبادت بود.
او چیزی کم نداشت، اهل فکر و ذکر و درس و تقوا بود و از همه مهمتر، من را دوست میداشت و در محبت کردن کم نمیگذاشت. دیگر چه میخواستم؟! مهر و محبت مردی که آرزوی دلش نجف بود.
محبت خوب است؛ اما تا آدمش که باشد. زمانی دلی تو را دوست دارد که قد خواستههایش بهاندازهٔ همین دنیاست و زمانی قلبی دوستدار توست که زلال و آسمانی شده است. برای من مبدأ عشق و منشأ تراوش آن مهم بود. هرکسی را به دل راه نداده بودم
شکوفه ▪︎
روح، راکبِ بدن و سوار بر آن است. اگر در این دنیا میخواهی روح را به مقصد برسانی، باید بدن را تیمار کنی تا زمینگیر نشود و تو را از راه بازندارد.
شکوفه ▪︎
به جان خویش آتش هزارباره کشیده بودم. بیست سال بود که چشمترس گرفته بودم؛ از شدت پرهیز از نگاه به نامحرمان، هرجا که حاضر میشدم، پیش از آنکه زنی وارد شود، چشمانم بیاختیار روی هم میرفت و اجازهٔ دیدن کسی را به من نمیداد. سالهای مدیدی بود برای آنکه فراموشم نشود نباید سخن بیهوده بگویم، زیر زبانم سنگریزهای قرار داده بودم که جای آن در دهانم سیاه شده بود.
erfan
«ان الله تعالی هو الذی یقدر لعباده و یفتح لهم الابواب و ینیر له السبیل»
کاربر ۵۶۴۹۳۰۱
خودبین نباشیم؛ خدابین باشیم
zahra
این مسیر به همان راهی میرسید که علما از کنار فرات بهسمت کربلای معلی عازم میشدند و به آن «طریقالعلما» میگفتند. وقتی در این راه قدم میزدم، ردّپای نورانی علمایی را میدیدم که هرکدام، عمودی از نور و تقوا بودند و گویا قدمبهقدمِ این جاده پُر از اشکهایی خونین بود که چشمها در فراق حجتبنالحسن (عج)، مرکز عالم امکان، بر زمین ریخته بودند.
کاربر ۵۶۴۹۳۰۱
حجم
۶۷۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۲۰ صفحه
حجم
۶۷۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۲۰ صفحه
قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان