بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کهکشان نیستی | طاقچه
کتاب کهکشان نیستی اثر محمدهادی اصفهانی

بریده‌هایی از کتاب کهکشان نیستی

انتشارات:نشر فیض فرزان
امتیاز:
۴.۶از ۲۹۸ رأی
۴٫۶
(۲۹۸)
آدم مگر چه می‌خواهد؟ نانی و آبی و جایی برای خواب! اما گویا آدم‌ها معنای زندگی را نفهمیده بودند. نانِ بیشتر، آبِ بیشتر و جای بیشتر. آدم‌هایی که هر روز از کنار حرم می‌گذشتند، هرکدام برای خود دنیایی ساخته بودند و در آن زندگی می‌کردند.
کاربر ۴۰۶۳۱۸۱
خودت را در ارادهٔ مولایت رها کن. تو طلب نکن و بگذار او برای تو بخواهد. هرآنچه او بخواهد، همان بهترین مشیّت و تقدیر برای توست. قلب امام (ع) آشیانهٔ مشیت الهی است، به آن اعتماد کن.
mandegary
روح، راکبِ بدن و سوار بر آن است. اگر در این دنیا می‌خواهی روح را به مقصد برسانی، باید بدن را تیمار کنی تا زمین‌گیر نشود و تو را از راه بازندارد.
حسینی
محبت خوب است؛ اما تا آدمش که باشد. زمانی دلی تو را دوست دارد که قد خواسته‌هایش به‌اندازهٔ همین دنیاست و زمانی قلبی دوست‌دار توست که زلال و آسمانی شده است. برای من مبدأ عشق و منشأ تراوش آن مهم بود. هرکسی را به دل راه نداده بودم و منتظر کسی بودم که خداوند او را برایم بخواهد، تا اینکه قضای روزگار دستانم را در دست سید علی گذاشت. با خودم عهد بسته بودم کمک‌کارش باشم. کنارش بمانم، هرچند در راه تصمیماتش آواره شوم. مگر یک زن از مردش جز عشق و پاکی و محبت چه می‌خواهد؟
کاربر ۵۷۳۵۸۳۱
همه‌کس کشیده محمل به جناب کبریایت من و خجلت سجودی که نکرده‌ام برایت نه به خاک در بسودم، نه به سنگش آزمودم به کجا برم سری را که نکرده‌ام فدایت
زینب
گاهی خداوند چهل روز بنده را در سختی و گرفتاری قرار می‌دهد تا یک بار از تهِ دل «یاالله» بگوید و به یاد خدا بیفتد.
zahra
اگر بی‌مراقبت مشغول به ذکر و فکر بشود، بی‌فایده خواهد بود، اگرچه حال هم بیاورد؛ چراکه آن حال دوام پیدا نخواهد کرد. گول حالی را که ذکر بیاورد، بی‌مراقبه نباید خورد.
کاربر ۵۷۳۵۸۳۱
گفت: «سیدنا، الأمور مرهون بأوقاتها!» درحالی‌که صورتش را به‌سمت حرم مایل می‌کرد، ادامه داد: «این جمله را صاحب این بارگاه فرموده است؛ هرچیزی رهین وقت خود است. هنگامی که وقتش برسد، خودش به‌سراغ انسان می‌آید.»
الف. میم
یاد جلسات شب‌های ماه رمضان در خدمت او می‌افتادم؛ جلساتی که گاه چهار ساعت طول می‌کشید و در ابتدای آن فقط می‌گفت «خودبین نباشیم؛ خدابین باشیم» و باقی جلسه را در سکوت محض برگزار می‌کرد
میثم
وقتی به نجف رسیدیم، به امیرالمؤمنین (ع) گفتم: «یا علی! تو خودت می‌دانی من از زندگی و مال‌ومنال در تبریز چیزی کم نداشتم، وارث زمین و قصبه و بخش‌های بزرگی از ده‌های اطراف تبریز بودم؛ اما همه را گذاشته‌ام و در راه علم و عالم شدنِ سید علی، می‌خواهم همراه و کمک‌کار او باشم.» فهمیده بودم که این زندگی گذراست و آدم‌ها روزی صحنهٔ بازی‌شان در این دنیا را رها کرده و خواهند رفت. اگر خداوند از من خواسته بود در خدمت زندگی‌ام باشم و ضبط‌وربط بچه‌ها و همسرم را برعهده بگیرم، با جان‌ودل پذیرا بودم مگر من چه می‌خواستم جز رضایت او؟
محمدحسین اسلامی راد

حجم

۶۷۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

حجم

۶۷۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۳۰صفحه بعد