بریدههایی از کتاب رنج های ورتر جوان
نویسنده:یوهان ولفگانگ فون گوته
مترجم:سعید فیروزآبادی
انتشارات:انتشارات جامی
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۵از ۱۱ رأی
۳٫۵
(۱۱)
لحظهای نیست که زندگی تو و نزدیکانت را نبلعد و هیچ دمینیست که تو ویرانگر نباشی و چارهای جز این نداری. حتی سادهترین پیادهروی نیز به بهای مرگ هزاران کرم بیچاره است و با هر گام لانه مورچگانی نابود میشود که برای ساخت آن بسیار زحمت کشیدهاند
کاربر حسن ملائی شاعر
با تبسمی بر لب بلندتر گفتم: «آه، ای انسانهای خردمند! عشق! مستی! دیوانگی! شما در این باره راحت سخن میگویید، گویی هیچ در این احساسها شریک نبوده اید! ای انسانهای پایبند به اخلاق! به مستان ناسزا میگویید، از ابلهان متنفرید و همچون راهبان از کنار آنان میگذرید و همانند فریسیها خدا را سپاس میگویید که شما را چون آنان نیافریده است.
کاربر حسن ملائی شاعر
همه کار جهان بیهوده است و هر انسانی که به خاطر دیگران و بدون عشق و علاقه و نیاز، برای کسب پول یا شهرت تن به کاری دهد، ابلهی بیش نیست.
کاربر حسن ملائی شاعر
تنها طبیعت است که غنایی بیپایان دارد و هنرمند بزرگ را پدید میآورد.
کاربر حسن ملائی شاعر
آه، تردیدی نیست که تنها دل ما نیکبختی را فراهم میآورد.
نارون
گاهی فکر میکنم، آدمیچارهای جز آن ندارد که دل از عزیزترین کس زندگی خود بکند.
نارون
پس از مدتی لوته گفت: «هرگز در مهتاب پیاده روی نمیروم تا مبادا یاد مردگان در ذهنم زنده و یا احساس مرگ و هراس از آینده بر من مستولی شود.»
نارون
ای یار مهربان، چنان احساس نیکبختی میکنم و غرق در این حس آرامشبخش زندگی شدهام که کارهای هنری را به فراموشی سپردهام. دیگر نمیتوانم طراحی کنم، حتی خطی بکشم و هرگز بهاندازه این لحظهها احساس نکردهام که نقاشی بزرگ هستم
نارون
یار مهربان، هنگام انجام این کار دریافتم که کژفهمیها و سستیها شاید بیش از نیرنگها و خباثتها، سبب گمراهی در جهان میشود. دست کم این دو ویژگی واپسین، بیتردید کم اثرتر از دو علت نخستین نیست.
نارون
آه، این انسان عجب گلایههایی از خویشتن میتواند بکند!
نارون
نمیتوانم چنین دعایی کنم: «خدایا، او را به من ارزانی کن!» با این همه، اغلب فکر میکنم که لوته از آن من است. نمیتوانم دعا کنم: «او را به من واگذار!» زیرا او متعلق به فردی دیگر است. با درد و رنجهای خویش پیوسته سر میکنم و هر بار که این رنج فرصتی به من میدهد تا نفسی تازه کنم، سخنم یکسره پرتناقض است.
نارون
چرا من باید در لحظهای شرم پیشه کنم که دستخوشتردیدِ بودن یا نبودن، لرزه بر اندامم انداخته است و گذشته همچون آذرخشی بر ورطه تاریک آینده میتابد و گرداگرد من در گردابی غرق میشود و جهان نابود؟ آیا این ندای آفریدهای رنجور، نحیف و در حال سقوط نیست که در ژرفای درونی او نیروها بیهوده در ستیزند؟ پروردگارا! پروردگار مهربان! چرا مرا ترک گفتی؟ آیا باید از بیان این مطلب شرم کنم و از آن لحظهای بهراسم که نتوانم از پروردگار بگریزم، همان که آسمانها را چون پردهای گسترده است؟
نارون
آیا تقدیر آدمیجز این است که رنجی برد و پیالهای سر کشد؟
نارون
اجازه بده تا این رنج را تحمل کنم، بهرغم تمام خستگی، هنوز نیروی کافی برای غلبه بر این رنج دارم
نارون
مقصد و مقصود من کجاست؟ تنها برای تو میگویم. چهارده روز دیگر باید اینجا بمانم و بعد وانمود کنم که میخواهم برای دیدن معادن ... بروم، ولی در اصل به چنین کاری هیچ علاقهای ندارم، میخواهم نزدیک لوته باشم و این تمام ماجراست. دل خویش را تمسخر میکنم، ولی به میل آن عمل خواهم کرد.
نارون
آری، من آوارهای، زایری در این جهانم! آیا شما بیش از این هستید؟
نارون
هر چه میخواهی، بگو، من دیگر نمیتوانم اینجا بمانم. اصلاً من اینجا چه میکنم؟ زمان برایم دیر میگذرد.
نارون
امیر خرد و استعداد و بیش از این دو، دل مرا میستاید و این تنها مایه افتخار و همین دل سرچشمه تمام نیروها، تمام نیکبختیها و بداقبالیهاست. آه، آنچه من میدانم، هر کسی ممکن است بداند، ولی دل من تنها از آنِ خود من است.
نارون
با این حال ناگزیر بودم به راه خود ادامه دهم، بروم تا در دور دستها ناپدید شوم
نارون
زیارت زادگاه خود را درست همانند زایری با احترام فراوان بهجا آوردم و احساسهایی غریب بر دلم مستولی شد.
نارون
حجم
۱۲۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱۲۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۳۱,۵۰۰۳۰%
تومان