بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رنج های ورتر جوان | طاقچه
تصویر جلد کتاب رنج های ورتر جوان

بریده‌هایی از کتاب رنج های ورتر جوان

۳٫۳
(۱۲)
من بارها مست کرده‌ام، احساس عشق، مرا نیز به وادی دیوانگی کشانده است و از هر دو این کارها هیچ شرم نمی‌کنم، زیرا به سهم خویش آموخته و دریافته‌ام تمام انسان‌های خارق العاده‌ای که کاری بزرگ و به ظاهر ناممکن را به انجام رسانده‌اند، از مرز مستی و دیوانگی گذشته‌اند.
نارون
بدیهی است که مردن آسان‌تر از تحمل زندگی پررنج است.»
نارون
هر بار که خورشید در سحرگاهان طلوع می‌کند و وعده روزی نیک را می‌دهد، هرگز از یاد نمی‌برم که با صدای بلند بگویم: باز هم موهبتی الهی نصیب شما شد تا دگرباره آن را هدر دهید.
عرفان
خوب، دوست عزیز، اجازه بده این موضوع را از نظر عقلی بررسی کنیم. انسان را با محدودیت‌هایش ببین که عوامل بیرونی بر او تحمیل می‌کنند، اندیشه‌هایش را تثبیت می‌کنند و سر آخر اندک اندک تمام آرامش ذهنی او را بر هم می‌زنند و نابودش می‌کنند.
نارون
کیست که بتواند تمام نام‌ها را به‌خاطر بسپارد؟
نارون
آه، ولی می‌دانم که پروردگار در پاسخ به تمناهای بی‌انتهای ما باران و آفتاب را نازل نمی‌کند.
عرفان
اگر می‌پرسی که مردم اینجا چگونه‌اند، ناگزیر پاسخ خواهم داد: مثل مردم همه جا! نوع بشر همه جا یکسان است. بسیاری بیشتر عمر خود را کار می‌کنند تا زنده بمانند و همان اندک مجالی که از کار فراغت می‌یابند، چنان برای آنان هراس‌انگیز است که می‌خواهند به‌هر بهایی از آن بگریزند. آه، این تقدیر بشر است!
عرفان
ای یار مهربان، چنان احساس نیک‌بختی می‌کنم و غرق در این حس آرامش‌بخش زندگی شده‌ام که کارهای هنری را به فراموشی سپرده‌ام. دیگر نمی‌توانم طراحی کنم، حتی خطی بکشم و هرگز به‌اندازه این لحظه‌ها احساس نکرده‌ام که نقاشی بزرگ هستم
نارون
دیگر نمی‌خواهم کسی مرا ارشاد کند، دل مرا شاد گرداند و شوری در وجودم برانگیزد
نارون
ای نیکوترین یار، تردید نیست که حق با توست و انسان‌ها رنج کمتری می‌بردند اگر ـ دلیل این رفتار را خدا می‌داند ـ با این همه جدیت ذهن خویش را به‌نابخردی‌های گذشته نمی‌آلودند و بیشتر به‌لحظه بی‌تفاوت اکنون عنایت می‌کردند.
نارون
بدا به حال من! به حقیقت حس می‌کنم که تمام این ماجرا تقصیر خودم است و نه فقط تقصیر! سرچشمه همه این درماندگی‌ها در وجود خودم است، درست همچون گذشته‌ها که سرچشمه نیک‌بختی بودم.
عرفان
خدا شاهد است که بارها به هنگام رفتن به بستر آرزو می‌کنم دیگر بیدار نشوم و صبح که چشم می‌گشایم و خورشید را می‌بینم، درمانده می‌شوم! آه، دلیل این خلق و خوی متغیر من شاید آب و هوا، کسی دیگر یا کاری نادرست باشد، ولی نیمی از رنج تحمل‌ناپذیر این بی‌ارادگی بی‌تردید خودم هستم.
عرفان
منظورم همان شغلی است که تو می‌گفتی بی‌تردید مرا برای آن خواهند پذیرفت. خودم نیز همین نکته را باور دارم. وزیر از مدت‌ها پیش به من محبت فراوانی دارد و بارها به من پیشنهاد کرده است که سرگرم کاری شوم و گاهی نیز واقعاً می‌خواهم چنین کنم. بعد هر بار که به این موضوع می‌اندیشم و داستان اسبی به یادم می‌آید که به خاطر آزادی خویش اجازه می‌دهد زینی بر او بگذراند و افساری بر دهانش زنند و از او تا سر حد مرگ سواری بگیرند، نمی‌دانم چکار باید کنم.
عرفان
می‌گویی مادرم دوست دارد که من شغلی داشته باشم و فعالیتی کنم. این گفته مرا به خنده می‌اندازد. آیا اکنون نیز کاری نمی‌کنم؟ آیا فرقی هم می‌کند که من سرگرم این گونه کارهای مسخره شوم؟ همه کار جهان بیهوده است و هر انسانی که به خاطر دیگران و بدون عشق و علاقه و نیاز، برای کسب پول یا شهرت تن به کاری دهد، ابلهی بیش نیست.
عرفان
تنها طبیعت است که غنایی بی‌پایان دارد و هنرمند بزرگ را پدید می‌آورد.
عرفان
از دیدگاه من کاملا مشخص است که بزرگسالان نیز همانند کودکان، در این عالم افتان و خیزان ره می‌پویند و از مبدأ و مقصد خویش هیچ نمی‌دانند و برای نیل به‌اهداف حقیقی نمی‌کوشند و با آب‌نبات، شیرینی و ترکه بر آنان حکومت می‌کنند.
عرفان
آن تفریحات گذشته اندک اندک برایش بی‌معنی می‌شود تا این که با مردی آشنا می‌شود و احساس غریبی او را یکسره به سمت مرد می‌کشاند. مرد همه امیدهایش می‌شود، جهان اطراف خود را فراموش می‌کند، هیچ نمی‌بیند جز همین مرد و تنها آرزوی دیدار او را دارد! دختر که تنها لذت‌های پوچ حاصل از خودپسندی گاه و بی‌گاه فاسدش نکرده است، غرق شوق و اشتیاق می‌خواهد به همسری آن مرد درآید و با پیوندی ابدی به همه نیک‌بختی‌هایی برسد که خود آنها را ندارد و از تمام شادکامی‌هایی لذت برد که در اشتیاق آنها می‌سوزد
نارون
زندگی انسان به‌رویا می‌ماند
نارون
می‌گفت چرا چنین پرسوز و گداز به هر موضوعی می‌اندیشم و با این کار بی‌تردید خویشتن را نابود خواهم کرد! باید مراقب خود می‌بودم! آه، ای فرشته! به خاطر تو هم که شده، باید زنده بمانم!
hiro
من از هیچ چیزی بیش از این ناراحت نمی‌شوم که انسان‌ها یکدیگر را آزار دهند، به خصوص جوانان در عنفوان جوانی، زیرا می‌توانند پذیرای تمامی‌شادکامی‌ها شوند و در مقابل با چهره‌های عبوس خویش روزهای خوش زندگی را به هدر می‌دهند و دیرهنگام پیامد این زیان جبران ناپذیر را درمی‌یابند.
hiro

حجم

۱۲۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۱۲۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان