بریدههایی از کتاب شماس شامی
۴٫۳
(۳۲۴)
«منظورم اسرای مرد این جنگ است. جنگاوران آنها را کی میآورند
بهارنارنج
مالِ باختْ رفته، باز میگردد، اما باورِ فروخته شده هرگز باز نمیگردد. در این جنگ من باورم را به معامله گذاشته بودم در حالیکه خودم نمیدانستم.»
zahra
هر کس نوکر ارباب من است؛
منم، نوکر او
فاطمه
میگفتند: «وقتیکه سربازان محافظ اسرا، سر فرمانده دشمنان خلیفهی جوان را روی تختهسنگی گذاشتهاند تا استراحت کنند، چکهای خون تازه بر تختهسنگی چکیده و از دل سنگ، خون تازهای جوشیدن گرفته!» وقتی این داستان را برای سرورم تعریف کردم، میدانید چه گفتند.
گفتند: «همچون سر مبارک حضرت یحیینبی.»
hiba
تو کسی را متهم به بیدینی و خروج از دین میکنی که جد تو را مسلمان کرده. به من که یکی از نوادگان دور پیامبر خدا هستم آنچنان احترام میگذارند که من خجالت میکشم. آنوقت شما نوهی پیامبر خود را کشته و اینگونه بر کشتهاش شادی میکنید.»
فاطمه پورطیبی
مثل اینکه سرباز پناهنده گفت رو به روی لشکر خلیفه نوهی پیامبر مسلمین بوده. گفت به نیرنگ، افراد پیش روی سپاه خلیفه را کسانی معرفی کرده بودند که از دین خدا خارج شدهاند. سرورم و پدر آگوست تینوس از حسین ـ فرمانده شورشیان ـ و همینطور علی پدر حسین چیزهایی میدانستند. من هم چیزهایی شنیده بودم. اما اینکه خلیفهی جوان توانسته بود مردم را با نیرنگ در برابر نوهی پیامبر قرار دهد جای حیرت بود.
zahora.shiri
آنکه طمع دارد فقیرتر است.»
masum75
سرباز با لکنت میگوید: «اگر پیغمبر شما فرزندی داشت با او چه میکردید؟»
یسنا
شنیدهایم که در این درگیری تمام دشمنان خلیفهی جوان کشته شدهاند و سرهایشان به نیزهها افراخته شده، سربازان شهر به شهر در حال نمایش پیروزی لشکریان خلیفه هستند. باورش برایم سخت بود! مانده بودم که این خبر را چگونه به سرورم بگویم؟ خدا خدا میکردم تا سرورم از طریق دیگری از این اخبار مطلع شوند. در حالیکه دور خودم در صحن دیر میچرخیدم به این فکر میکردم که چهطور میشود شورشی را در یک بعدازظهر خاموش کرد؟ مگر طرف مقابل لشکر خلیفهی جوان چند نفر بودهاند؟
feri
«وقتی سوار حمایل جنگ بپوشد حتما اسب هم میفهمد که شکار اینبار انسان است نه کبک و قرقاول
احمد اسدی
حجم
۹۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
حجم
۹۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۴۵,۵۰۰۳۰%
تومان