بریدههایی از کتاب شماس شامی
۴٫۳
(۳۳۳)
سربازان قصر میگویند خلیفه میمونش را بیشتر از زنش دوست دارد!
مستاصل!
پدر آگوست تینوس گفت: «این رسم خلفای تازه به تخت نشسته است. اولین کاری که میکنند تعرض به خاک همسایگان خود است. اینان اینگونه میخواهند دین خود را گسترش دهند.»
ــ دین خود یا دین خدا را؟
ــ دین خدا نیازی به هیچ چیز و هیچکس ندارد. خداوند کار خودش را بهتر از بندگانش میداند.
مستاصل!
آنکه طمع دارد فقیرتر است
Zahra
«این رسم خلفای تازه به تخت نشسته است. اولین کاری که میکنند تعرض به خاک همسایگان خود است. اینان اینگونه میخواهند دین خود را گسترش دهند.»
ــ دین خود یا دین خدا را؟
ــ دین خدا نیازی به هیچ چیز و هیچکس ندارد. خداوند کار خودش را بهتر از بندگانش میداند.
داریوش
«تو در حالی به آن تخت تکیه کردهای که جای تو آنجا نیست. تو کسی را متهم به بیدینی و خروج از دین میکنی که جد تو را مسلمان کرده. به من که یکی از نوادگان دور پیامبر خدا هستم آنچنان احترام میگذارند که من خجالت میکشم. آنوقت شما نوهی پیامبر خود را کشته و اینگونه بر کشتهاش شادی میکنید.»
ساکنِ ماه🌙
«شما چه ابلهید آنچه میبینید هیبت مرگ است که در قصر بیصدا گام بر میدارد!»
فرمانده سربازان با دست اشاره کرد به زنی بلندبالا در میان زنان دیگر که چون بازی شکاری در میان بچگان و زنان میچرخید و آنها را جمع و جور میکرد تا گم نشوند: «این خواهر حسین است.»
ساکنِ ماه🌙
حرف زدن خداوند با بندگانش غیر از حرف زدن بندگان با هم است. خداوند فقط از طریق دل بندگانش با آنها حرف میزند، فرزندم.
ساکنِ ماه🌙
اگر شورش و آشوبی در کار بوده چرا آشوبگران با زن و فرزندان خود راهی جنگ شدهاند؟
ساکنِ ماه🌙
لشکریان خلیفه که توانسته بودند به ضرب تیغ شمشیر صدای مخالفان خود را قطع کنند، حالا به چه حربهای میخواستند جلوی شایعات بعد از جنگ را بگیرند؟ اخباری که در دل راهبان دیر (ما کافران) رسوخ کرده بود، با مسلمین که دیگر معلوم است چه میکند!
ساکنِ ماه🌙
پدر آگوست تینوس گفت: «این رسم خلفای تازه به تخت نشسته است. اولین کاری که میکنند تعرض به خاک همسایگان خود است. اینان اینگونه میخواهند دین خود را گسترش دهند.»
ــ دین خود یا دین خدا را؟
ــ دین خدا نیازی به هیچ چیز و هیچکس ندارد. خداوند کار خودش را بهتر از بندگانش میداند.
ساکنِ ماه🌙
میگفتند: «وقتیکه سربازان محافظ اسرا، سر فرمانده دشمنان خلیفهی جوان را روی تختهسنگی گذاشتهاند تا استراحت کنند، چکهای خون تازه بر تختهسنگی چکیده و از دل سنگ، خون تازهای جوشیدن گرفته!» وقتی این داستان را برای سرورم تعریف کردم، میدانید چه گفتند.
گفتند: «همچون سر مبارک حضرت یحیینبی.»
feri
وقتیکه خولی چشمش میخورد به سفالهای شکسته شده رو به سربازان میگوید: «فکر میکردم با این جنگ، فقط آخرتمان جهنم شده، ولی حالا میبینم دنیایمان هم جهنم شده!»
maryam1375
چرا که چشم، باید دستی را که از آن نان میخورد، بشناسد.
سیدحامد
چشم، باید دستی را که از آن نان میخورد، بشناسد.
zahra
داستانهای بسیاری دربارهی اسرای جنگ برای سرورم تعریف کرد، ولی داستان ورود اسرا به همراه سرهای بریدهی این جنگ چیز دیگری بود.
A.B
به عنوان نمونه میگفتند: «وقتیکه سربازان محافظ اسرا، سر فرمانده دشمنان خلیفهی جوان را روی تختهسنگی گذاشتهاند تا استراحت کنند، چکهای خون تازه بر تختهسنگی چکیده و از دل سنگ، خون تازهای جوشیدن گرفته!» وقتی این داستان را برای سرورم تعریف کردم، میدانید چه گفتند.
گفتند: «همچون سر مبارک حضرت یحیینبی.» (با مراجعه به دیر میتوانید داستانهای دیگری از راهبان دیر بشنوید و از صحت و سقْم حرفهای من مطلع شوید) .
A.B
ــ اگر وسط معامله بفهمید باختهاید، چه میکنید.
ــ باخت را قبول میکنم.
ــ حتی اگر تأثیر این باخت تا لحظهی مرگ با شما باشد؟
سرورم کمی تأمل کردند. انگار جوابی برای سرباز پناهنده نداشته باشند لحظهای خیره شدند به سرباز. در ضمن باید اضافه کنم که انگار سرورم از جسارت و نحوهی برخورد سرباز خوشش آمده باشد، گفت: «اگر باز بگویم باخت را قبول دارم، چه میگویی.»
ــ دروغ میگویید. به آن خدایی که باور دارید دروغ میگویید.
پدر آگوست تینوس گفت: «چهطور فرزندم؟»
ــ مالِ باختْ رفته، باز میگردد، اما باورِ فروخته شده هرگز باز نمیگردد. در این جنگ من باورم را به معامله گذاشته بودم در حالیکه خودم نمیدانستم.»
ــ کدام باور؟
ــ من فکر میکردم، همانطور که دیگر همرزمانم فکر میکردند، شمشیر از پی حق میزدیم. ولی لحظهای به خود آمدیم دیدیم شمشیر از پی جهل میزدیم.
Kargosha
چشم، باید دستی را که از آن نان میخورد، بشناسد.
manso.azadi
حجم
۹۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
حجم
۹۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰۷۰%
تومان