بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شماس شامی | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب شماس شامی اثر مجید قیصری

بریده‌هایی از کتاب شماس شامی

نویسنده:مجید قیصری
انتشارات:نشر افق
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۳۲۴ رأی
۴٫۳
(۳۲۴)
از یکی از سربازان کنار دستی‌ام پرسیدم: «پس اسرا را کی می‌آورند؟» گفت: «مگر نمی‌بینی؟» ــ همین؟ لشکری چند هزار نفره دستاوردش این است؟»
بهارنارنج
سرورم به خلیفه گفته: «تو در حالی به آن تخت تکیه کرده‌ای که جای تو آن‌جا نیست. تو کسی را متهم به بی‌دینی و خروج از دین می‌کنی که جد تو را مسلمان کرده. به من که یکی از نوادگان دور پیامبر خدا هستم آن‌چنان احترام می‌گذارند که من خجالت می‌کشم. آن‌وقت شما نوه‌ی پیامبر خود را کشته و این‌گونه بر کشته‌اش شادی می‌کنید.»
hiba
هر کس نوکر ارباب من است؛ منم، نوکر او
سپیده دم اندیشه
راهبان دیر می‌گفتند این چگونه جنگی بوده است که ناراضیان خلیفه‌ی جوان، زنان و بچه‌های خود را به میدان درگیری آورده‌اند؟
کاربر ۱۲۳۶۵۳۹
یادم می‌آید که از پدر آگوست تینوس پرسیدم: «پدر، چه‌طور حاضر شدید آن کیسه‌های سکه را برای چیزی بدهید که نمی‌دانستید درونش چیست؟» گفت: «جوان، اگر در آن لحظه به جای من بودی حاضر بودی جانت را بدهی!»
hiba
فقط یادتان باشد که روز حساب و کتابی هم هست.
محمدرضا میرباقری
میرآخور گفت: «جسارت نباشد سرورم، ولی این اسب‌ها به درد میدان جنگ نمی‌خورند.» سرورم گفتند: «وقتی سوار حمایل جنگ بپوشد حتما اسب هم می‌فهمد که شکار این‌بار انسان است نه کبک و قرقاول.»
کاربر ۱۲۳۶۵۳۹
از زمانی‌که برای سرورم آشکار شد که خلیفه‌ی جوان با عده‌ی قلیلی وارد کارزار شده، زنان و کودکان آن‌ها را به اسارت گرفته‌اند، اقرار می‌کنم که نظر سرورم نسبت به خلیفه‌ی جوان برگشت.
کاربر ۱۲۳۶۵۳۹
هر کس نوکر ارباب من است؛ منم، نوکر او
ftmz_hd
«شما چه ابلهید آن‌چه می‌بینید هیبت مرگ است که در قصر بی‌صدا گام بر می‌دارد!»
زهره

حجم

۹۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۵۹ صفحه

حجم

۹۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۵۹ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان