بریدههایی از کتاب روح پراگ
۳٫۷
(۵۶)
تساهل و تسامح هرگز نباید به معنای تساهل و تسامح در برابر عدم تساهل و تسامح باشد، تحمل آنهایی که آماده شدهاند آزادی را محدود بکنند یا حتی حق زندگی کسان دیگر را بگیرند حتی اگر توجیهش شریفترین اهداف باشد، روا و جایز نیست.
alireza_salarii
مخاطبان از روشنفکرانی که تا به آن روز به رسالتشان (البته به فهم خود) وفادار مانده بودند، بریدند. روشنفکرانی که گمان میکردند رسالتشان فقط پروراندن ارزشهایی است که به میراث بردهاند. در مقابل، مخاطبان به کسانی پیوستند که مثل خود آنان در پی یافت یک راه گریز بودند. اینان در یک پرتگاه مشترک به هم رسیدند و سقوط در پرتگاه هر چه سریعتر رخ داد چون دیگر کسی نبود که ترمز دستی را بکشد.
Juror #8
آلبرت اشپیر، که یقیناً آدمی با صلاحیت برای سخن گفتن درباره ریشههای فکری نازیسم است، نقل میکند که معلمش، تِسِهنو به او گفته بود: «باید کسی بیاید که خیلی ساده فکر میکند: تفکر امروز بسیار پیچیده شده است، آدم تعلیمندیده، روستایی، چنان که هست، با همه این مشکلات سادهتر روبهرو میشود چون هنوز تباه نشده است. در ضمن، چنین آدمی این قدرت را دارد که اندیشههای سادهاش را به ثمر برساند.»
Juror #8
ایدئولوژیستهای بزرگ یا به این دلیل افسون میکردند که گذشتهای با مشکلات کمتر را به خیال درمیآوردند یا به این دلیل که آیندهای پر از هماهنگی را تصویر میکردند که در آن قرار است هر کس به اندازه نیازش دریافت کند. باور به استدلالهای غالباً خیالانگیز یا نویدهای سادهلوحانهشان بیشتر نیازمند ایمان بود تا عقل، و این استدلالها نمیتوانستند تا به این حد گسترده شایع شوند مگر آنکه روشنفکرانی که ترویجشان میکردند گرفتار احساس نومیدی، بیمصرفی، و نیاز به گریز شده باشند.
Juror #8
روشنفکر میتوانست دست به تلاشی عظیم بزند تا صرفاً بر حد و مرزها فائق آید یا آنکه دست از تلاش بشوید. در ضمن میتوانست راه گریز را بیازماید: گریز به گذشتهای آرمانیشده یا آیندهای آرمانیشده، گریز از ناحیهای که عقل در آن پادشاهی میکند به ناحیهای که ایمان بر آن حکم میراندــ ناحیهای که حد و مرزی نمیشناسد.
Juror #8
روشنفکر چگونه میتوانست این تضادها را میان آنچه از خودش انتظار داشت (و دیگران از او انتظار داشتند) و آنچه عملا میتوانست انجام بدهد، حل کند؟
Juror #8
چه تعلیم و تربیت چه محیط دور و بر، روشنفکران را به این سمت سوق داده است که نقششان را پروراندن و غنا بخشیدن به میراث پیشینیانشان بدانند. اما اگر چنین نقشی هم برای خود قائل نمیشدند ناگزیر در احساس سرخوردگی و نومیدی غرق میشدند.
Juror #8
«برای او زندگی چیزی کاملا متفاوت از زندگی برای هر کس دیگری است. پول، مبادله کالا، بازار ارزهای خارجی، ماشینهای تحریر ــ که از نظر او چیزهای رازآلود هستند... معمّاهایی غریب ــ رابطه او با همه اینها کاملا متفاوت از رابطه ما با آنهاست.» این وصفی است که میلنا یسنسکا از کافکا به دست میدهد.
Juror #8
«بیاعتمادی نسبت به اکثر مردم، چه در مغازه چه در خانه، که تو سعی کردی در وجود من جایگیر کنی... و شگفتا در وجود خود تو لانه نکرد... این بیاعتمادی، که در چشم منِ پسر بچه توجیهی نداشت ــ چرا که من آدمهای تحسینبرانگیزی را میدیدم که دور از دسترس من بودند ــ بدل به بیاعتمادی نسبت به خودم شد و بدل به ترس دائمی از هر چیز دیگر.»
Juror #8
اگر چه کافکا معمولا درباره ضعفها، ناتواناییها، و معلولیتهایش اغراق میکرد، اما تردیدی نیست که روح او به همان اندازه جسمش شکننده بود. در پایان زندگی، هنوز آن زخمهای درونی را که از پدرش خورده بود به یاد داشت، پدری که او را به این ترتیب مجازات میکرد که نیمشبان بیدارش میکرد و تنها در تراس خانه محبوسش میکرد.
Juror #8
«تماس بیواسطه با جهان روزمرّگی مرا از وسعت نگاه به هر چیزی محروم میکند، تو گویی در انتهای یک ویرانی و تباهی ایستادهام، آنهم با سری پایین انداخته.»
Juror #8
فرهنگ، پیش از هر چیز، نماینده هماهنگی همه فعالیتهای بشری است که تاکنون انجام گرفته است؛ فرهنگ نباید این هماهنگی را از دست بدهد... دفاع از این هماهنگی همانقدر وظیفهای جدی است که تلاش برای شناختن آنچه موجب توفان میشود و مهار کردن آنها.
Juror #8
در پایان همه کوششها، بنا به تعبیر هایدگر، یا به خدا میرسی یا به خلأ.
Juror #8
یگانه وظیفهای که ادبیات دارد مبارزه علیه ستم و سرکوب است و این کار را فقط با توصیف ستم و افشاکردن مرتکبان چنین ستمی میتواند به انجام برساند.
parniangh
در ۱۸۹۸، نویسنده مکزیکی، ویکتوریانو سالادو آلوارس درباره تمدن و فرهنگ اروپایی این توصیف هوشمندانه و دوربینانه را بهدست داد که «در اروپا، امتیازات شهری و راحتی شخصی، انواع گوناگونی از سرگرمیهای ارزانقیمت، برخورد و تضاد در عالم نظر، تعداد بیشمار کتابها، راههای آهن، خطوط تلگراف، بیمیلی نسبت به هر چیزی که پیشتر امتحان شده است و آرزوی امتحان کردن هر چیز کاملا تازه، با خودش نوعی دلزدگی، تباهی، روانپریشی، و اشکال بیشماری از هیستری و انواع بسیاری از حماقت، از جمله حماقت ادبی و موسیقایی به همراه آورده است.»
Juror #8
پیامبران سکولار پی نبردهاند که با هیچ بت مصنوعی نمیتوان جای خدا را پر کرد، درست همانطور که بهسامانترین نظم اجتماعی در جهان را نمیتوان جایگزین جاودانگی کرد.
Juror #8
همه ایدئولوژیهایی که چنان تأثیر مرگباری بر وقایع نیمه نخست قرن بیستم داشتند، از اعماق قرن نوزدهم سربرآورده بودند. این صرفآ نیازی عمومی بود، عطش روزافزون برای آموزههای نجاتبخش که به این آموزهها جنبهای جهانی میبخشید و سبب میشد به نظر حتی مهمتر از زندگی انسانی بیایند.
Juror #8
همه ایدئولوژیهایی که چنان تأثیر مرگباری بر وقایع نیمه نخست قرن بیستم داشتند، از اعماق قرن نوزدهم سربرآورده بودند. این صرفآ نیازی عمومی بود، عطش روزافزون برای آموزههای نجاتبخش که به این آموزهها جنبهای جهانی میبخشید و سبب میشد به نظر حتی مهمتر از زندگی انسانی بیایند.
Juror #8
زمانه ما زمانه پیامبران جدید ایمانهای تازه است. جمعیت انبوهی گوش به آنان میسپرد و به دنبال آنان روان میشود. آرزوی اعتقاد به معنا و رستگاری پابر جاست؛ فقط سمت و سوی آن و اهداف کیشهاست که در حال تغییر است. ایمان از آسمان به زمین نقلمکان کرده است، از زندگی پس از مرگ به زندگی در این جهان، جایی که انسان، و نه خدا، پرستیده میشود. روز به روز بیشتر، این فقط انسان است که به صورت یک نماد، که در وجود یک رهبر بزرگ متجلی میشود، پرستیده میشود.
Juror #8
ستارهای از بلندای آسمان فرو افتاد
ستارهای مُرده، نوری نیلگون.
ستاره میافتد در پهنهای بیانتها،
میافتد بیزمان در هستی بیزمان.
پژواک گریهاش از گور همه چیز شنیده میشود،
پژواک صدای هق هق، پژواک نالهای هولناک
«چه هنگام این هستی من به پایان خواهد آمد؟»
هرگز ــ هیچ جا ــ مقصدی در کار نیست.
Juror #8
حجم
۱۹۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
حجم
۱۹۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
قیمت:
۸۱,۰۰۰
تومان