بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب روح پراگ | صفحه ۱۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب روح پراگ

بریده‌هایی از کتاب روح پراگ

نویسنده:ایوان کلیما
انتشارات:نشر نی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۵۶ رأی
۳٫۷
(۵۶)
در این بخش از جهان که ما زندگی می‌کنیم، هر کسی شخصآ مزه این نوع عدالت اجتماعی، یا بهتر است بگویم بی‌عدالتی اجتماعی را چشیده است. درست همان‌طور که پدران ما مجذوب معضلات اجتماعی بودند، نسل ما هم مجذوب معضل عدالت یا، دقیق‌تر بگویم، معضل تعلیق جنایتکارانه عدالت به‌دست قدرتمندان شد.
Juror #8
بچه‌ها (تقریبآ مثل زن‌ها نسبت به مردها) این توانایی را دارند که چیزهای کم‌اهمیت را بر چیزهای مهم مقدّم بدارند، به بیانی دیگر، از چیزهای کوچک لذت ببرند یا دست‌کم مجذوب این چیزهای کوچک شوند
کاربر ۱۳۲۰۴۹
اثر ادبی واقعی چیزی است که در برابر مرگ می‌ایستد و آن را انکار می‌کند
نورجان
بسیاری از جنبه‌های نظام‌های توتالیتری در آن مراحل ابتدایی شکل‌گیری‌شان بس جذاب هستند: قاطعیت آن‌ها، شفافیت برنامه‌شان و آن نیرو برای حل معضلاتی که در یک دموکراسی، بنا به طبیعتش، به این راحتی قابل حل نیست. رژیم توتالیتری هر آنچه را که شهروند متوسط را برمی‌آشوبد از میان برمی‌دارد و دست به اقداماتی می‌زند که چنین شهروندی را سخت تحت تأثیر قرار می‌دهد.
محمد
این شناخت یا آگاهی که ممکن است همین فردا تو را بکشند عطشی برای هر چه پرشورتر زیستن در آدم به‌وجود می‌آورد؛ این شناخت یا آگاهی که شخصی که هم‌اکنون با او صحبت می‌کنی ممکن است همین فردا کشته شود، آدمی که بسیار دوستش داری، باعث می‌شود که همیشه از دوست شدن با آدم‌ها هراس داشته باشی. آدم در این شرایط در درون خودش نوعی دیوار درست می‌کند تا بتواند پشت آن هر آنچه را که شکننده است پنهان کند
osve
زمانی طول کشید تا درست متوجه شوم که غالبآ این نیروهای خیر و شر نیستند که با یکدیگر نبرد می‌کنند، بلکه صرفآ نیروهای شر متفاوتند که با همدیگر برای سلطه بر جهان رقابت می‌کنند.
osve
در میان آدم‌های بی‌قدرت، آن‌هایی که خواب نجات جهان را از طریق به‌دست گرفتن زمام قدرت و رهاندن آن (و خودشان) از ترس می‌بینند، خودشان را فریب می‌دهند. نوع بشر از طریق دست به دست شدن قدرت و افتادن قدرت به دست آدم‌های بی‌قدرت سابق نجات نخواهد یافت، زیرا درست در همان روزی که قدرت به دست آن‌ها می‌افتد معصومیتشان از بین می‌رود. درست از همان لحظه، آن‌ها هم به این وحشت می‌افتند که مبادا قدرت استحکام پیدانکرده‌شان از دست برود، رؤیاها و نقشه‌های تحقق نیافته‌شان نقش بر آب شود، و در نتیجه دستانشان را به خون می‌آلایند و تخم وحشت می‌پراکنند، و سرانجام از این بادی که می‌کارند همان توفان را می‌دروند.
محمد
وقتی که زندگی می‌کنی با مرگی که احاطه‌ات کرده است، باید، آگاهانه یا ناخودآگاه، به یک عزم جزم برسی. این شناخت یا آگاهی که ممکن است همین فردا تو را بکشند عطشی برای هر چه پرشورتر زیستن در آدم به‌وجود می‌آورد؛
FarimahOmidi
در آن زمانی که رژیمی جنایتکار قواعد قانون را به کلی زیر پا می‌گذارد، در آن زمانی که جرم و جنایت مجاز شمرده می‌شود، در آن زمانی که عده معدودی که فراتر از قانون هستند می‌کوشند دیگران را از شأن و کرامت و حقوق اولیه‌شان محروم کنند، اخلاق مردمان عمیقآ آسیب می‌بیند. رژیم‌های جنایتکار به‌خوبی از این امر آگاهند و آن را می‌شناسند و سعی می‌کنند با ایجاد وحشت شرف و رفتار اخلاقی آدمیان را به مخاطره اندازند، شرف و اخلاقی که بی آن هیچ جامعه‌ای، حتی جامعه‌ای تحت حکومتِ چنین رژیمی نمی‌تواند بپاید. اما بر همگان معلوم شده است که ترور و وحشت وقتی که مردمان انگیزه‌ای برای رفتار اخلاقی دارند نمی‌تواند به جایی برسد یا چیزی به چنگ آورد.
FarimahOmidi
هرگز نباید فراموش کنیم که تاریخ قبیله انسانی بیرحمانه است. و باید متوجه باشیم که آنچه فرهنگ، تمدن، اومانیسم، یا قانون‌مداری می‌نامیم جز پوسته‌ای برای پوشاندن جوهر و ذاتی خونین نیست. ساده‌لوحانه است اگر باور بیاوریم که نیروهای تعیین‌کننده رفتار بشری در طول قرن‌ها اکنون رام و مهار شده‌اند چون ما «دست کم تا حدودی» تشخیص داده‌ایم که این نیروها کدامند و نامی هم به آن‌ها داده‌ایم. و با این‌همه این چند نسل اخیر باز تسلیم این توهم شده است که نوع بشر پا به دوران تازه‌ای گذاشته است: دوران وفور مادی و معنوی، دورانی که در آن آرمان‌های اعلام شده (و افشاشده) در طول دهه‌ها، اگر نگوییم در طول قرن‌ها ــ آرمان‌هایی نظیر عشق، برادری، برابری در برابر قانون، و آزادی‌های اساسی مدنی ــ سرانجام جان گرفته‌اند و دیگر کسی نیست که جرئت کند علنآ به آن‌ها پشت پا بزند.
محمد
هر نسلی دلش می‌خواهد فکر کند که تجربه‌اش منحصر به فرد و دستاوردها و مصیبت‌هایش دوران‌ساز و بی‌سابقه هستند و همین کافی است تا مانع از آن شود که ابعاد و اهمیت واقعی آنچه را که هر نسل به‌دست آورده است و آنچه را که از دست داده است مشخص کرد.
محمد
در یک کلام، آن‌ها که قربانیان یک نوع خاص از تعصب بودند اکثراً تسلیم تعصبی از نوع دیگر شدند.
mahboob
شهروند امروزی دائمآ خودش را در پرتو آن آدم‌های صاحب امتیاز ارزیابی می‌کند، آدم‌های صاحب امتیازی که دیگر شاهزادگان و امیرانی در قلاع خویش نیستند، بلکه بچه‌پولدارهای بیست‌ویک ساله‌ای هستند که غرق در پول و ثروت هستند چون می‌توانند بهتر به توپ فوتبال لگد بزنند یا بهتر گیتار بزنند، یا آوازی بَدَوی را بهتر بخوانند، یا بهتر تنیس بازی کنند، یا بهتر اتومبیل‌های مسابقه را برانند. شاید اکثر آن‌ها این درآمدهای میلیونی را پس از کوششی جانفرسا و سختکوشی بی‌اندازه به دست آورده‌اند، امّا آیا خدمتکار هتل هم (در چشم و نگاه خودش) آدمی نیست که سخت می‌کوشد؟ و این خدمتکار در قیاس با ستاره‌های بزرگ چه مقدار دستمزد می‌گیرد؟
محمد
می‌دانم که آدم‌ها ابدالآباد دستشان کج بوده است. همه قوانین جزایی قدیمی برای تنبیه دزدان و سارقان تنظیم شده‌اند. در ضمن، در فولکلور اکثر ملّت‌ها به دزدانی برمی‌خوریم که عیار هستند ــ رابین هودهایی که از ثروتمندان می‌دزدند تا به فقیران بدهند. امّا در ایام پیشین، ثروتمندان اندک بودند و فقیران بسیار، و همین طبیعتآ باعث می‌شد تعداد دزدان هم اندک باشد. امروز امّا ثروتمندان بیش‌تر و بیش‌تر می‌شوند و دزدان بی‌شمار. علاوه بر این، ثروتمندان دیگر به فقیران بخشش نمی‌کنند. آن‌ها فکر می‌کنند فقیران فقیر هستند و باید هم فقیر باشند، و فقیران هم بنابراین با دلی آسوده دزدی می‌کنند.
محمد
هر غریبه‌ای که به دیدن من می‌آمد و با تاکسی، متوجه می‌شدم که سه برابر از او کرایه گرفته‌اند. من از این مسئله شرمنده بودم و تصمیم گرفتم چیزی درباره رانندگان تاکسی بنویسم، امّا در این حیص‌وبیص انقلاب شد و رانندگان تاکسی نرخ کرایه‌هایشان را برای خارجی‌ها پنج برابر کردند و من هم آزاد شدم و راه کشورهای خارجی را در پیش گرفتم.
محمد
ما با مقاومت در برابر مرگ با فراموشی مقابله می‌کنیم، و البته به عکس هم: با مقابله با فراموشی، در برابر مرگ مقاومت می‌کنیم. یکی از اشکالی که این مقاومت می‌تواند به خودش بگیرد، چنان‌که در آن اعتراف پرشور کازانتزاکیس دیدیم، آفرینندگی است. آگاهانه یا ناخودآگاه، این اعتقاد باید در ذهن آفریننده حی و حاضر باشد: «چون می‌آفرینم، پس با مرگ می‌ستیزم».
mahboob
ما همه در میان سیل اطلاعات و ایده‌هایی زندگی می‌کنیم که اکثرشان از همان لحظه تولید بدل به آشغال می‌شوند. مردم در چکسلواکی نه فقط تشنه چیزهای تازه هستند، بلکه عطش دستیابی به اطلاعات را هم دارند. پس از نیم قرن قحطی، تولید ناگهان به حدّ باورنکردنی گسترده شده است. مفاهیم دست‌چپی و دست‌راستی عرضه می‌شوند و در کنارشان ناسیونالیسم، آنارشیسم، یهودستیزی و برخی نظریه‌های از نو پرداخته شده درباره دشمنان داخلی. مردم این ایده‌ها را می‌خرند و بعد بی‌هیچ درنگی آن‌ها را دور می‌ریزند و فراتر از آن، بی‌هیچ تشخیص و تمیزی. چیزهایی که آن‌ها می‌خرند به نظر جذاب و بادوام می‌آید، امّا آن‌ها غالبآ چیزهایی جز همان چیزهای قدیمی نیستند که جامه نو به تنشان کرده‌اند.
محمد
آنچه در مورد چیزها صادق است و آشکارا به چشم می‌آید در مورد عقل و روح بشری هم صادق است. تولید زیاده از حدّ اطلاعات و ایده‌ها تفاوت اندکی با تولید زیاده از حدّ چیزها دارد. در هر دو مورد، کمیت جایگزین کیفیت شده است. نیاکان ما در کنار کتاب مقدس فقط معدود کتاب‌هایی داشتند که نه فقط آن‌ها را می‌خواندند بلکه آن‌ها را به خاطر هم می‌سپردند. تلویزیونی در کار نبود. روزنامه‌هایی که آن‌ها می‌خواندند چند صفحه بیش‌تر نبودند. به مردم اطلاعات کمی داده می‌شد، امّا آن‌ها فرصت بیش‌تری داشتند که به همان‌ها فکر کنند و مردمان و طبیعت را برای خود از نظر بگذرانند و بسیاری از آدم‌ها بدین ترتیب و با مرتب کردن این فکرها به نگاهی از زندگی می‌رسیدند و اعتقادی برای خودشان پیدا می‌کردند. امّا امروز چه؟
محمد
از آن دورانی که مردمان پیامبران یا شهیدان را می‌ستودند بسیار گذشته است. آن دورانی هم گذشته است که تماشاچیان از شنیدن نام‌هایی چون گوته یا ایپسن حالی خلسه‌وار پیدا می‌کردند. ما دیگر شاعران یا دانشمندان یا مخترعان بزرگ را ستایش نمی‌کنیم. ما دیگر نام عوامفریبان بزرگ را در بستر مرگ زمزمه می‌کنیم. حتی ظاهرآ دوران ستاره‌های بزرگ سینما و خوانندگان پاپ هم دارد به سر می‌رسد. حتی بیتل‌ها، در مقایسه با مارادونا، فقط مشتی طرفدار دو آتشه داشتند.
محمد
در گذشته، بازیگران اربابانشان را سرگرم می‌کردند. امروز، بازیگران ارباب هستند: امّا نه مارادونا و نه ناوراتیلووا از مادر ارباب زاده نشده بودند. درواقع، هر دو از طبقات پایین جامعه بودند و اگر توانسته‌اند از پله‌های نردبان شهرت و ثروت در عرض چند سال بالا بروند، این یقینآ گواهی است بر استعداد، سختکوشی، و عزم آنان، امّا در عین حال گواهی هم هست بر جهان امروز، و عمق حرص و ولع، برای سرگرمی، یا دقیق‌تر بگویم، حرص و ولع ما برای آن‌که سر ما را گرم کنند.
محمد

حجم

۱۹۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۰ صفحه

حجم

۱۹۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۰ صفحه

قیمت:
۸۱,۰۰۰
تومان