بریدههایی از کتاب روح پراگ
۳٫۷
(۵۵)
اندیشه پیشرفت و بهبود بیانتها فرضش بر این است که فرصتهای ما و منابع ما، محدود نیستند و اهدافمان را هم نباید محدود کنیم. این فرض به هر دو حوزه مادی و روحی ربط پیدا میکند. درست است که ما اکنون اذعان میکنیم که این فرض در حوزه مادی غلط بوده است، اما همچنان باور داریم که ما از لحاظ روحی و فکری میتوانیم، بیهیچ مانعی تا هر جایی که دلمان بخواهد بالا و بالاتر برویم. اما آیا واقعاً چنین است؟
محمد
تکرار دائمی این ادعا که تاریخ رو به هدفی خاص و سکولار پیش میرود (رو به یک نظم اجتماعی والاتر، رو به وفور بیشتر، رو به سامانبخشی بهتر به امور انسانی) و نتیجهگرفتن که مردم حق یا حتی وظیفه دارند از هر وسیله ممکن برای رسیدن به این هدف استفاده کنند، نشانش را بر قالب ذهن آدمیان برجای گذاشته است. تا به امروز هم باز اعتقادی مبهم اما عملا غیرقابل سستکردن در اذهان عمومی وجود دارد که تاریخ حقیقتآ به سمت هدفی والاتر و سکولار پیش میرود.
محمد
خردمندی فقط زمانی بهدست میآید که بتوانیم از تجربههایمان فاصله بگیریم و با فاصله به داوری آن بپردازیم.
FarimahOmidi
تجربههای نیرومند و افراطی وقتی که درست در خط فارق میان مرگ و زندگی ایستادهایم، یا وقتیکه، بهعکس، رحمت نجات ناگهانی را تجربه میکنیم، معمولاً وجود ما را آشکارتر و روشنتر از هر چیز دیگر در زندگی شکل میبخشد.
FarimahOmidi
بچهها (تقریبآ مثل زنها نسبت به مردها) این توانایی را دارند که چیزهای کماهمیت را بر چیزهای مهم مقدّم بدارند، به بیانی دیگر، از چیزهای کوچک لذت ببرند یا دستکم مجذوب این چیزهای کوچک شوند
کاربر ۱۳۲۰۴۹
اثر ادبی واقعی چیزی است که در برابر مرگ میایستد و آن را انکار میکند
نورجان
بسیاری از جنبههای نظامهای توتالیتری در آن مراحل ابتدایی شکلگیریشان بس جذاب هستند: قاطعیت آنها، شفافیت برنامهشان و آن نیرو برای حل معضلاتی که در یک دموکراسی، بنا به طبیعتش، به این راحتی قابل حل نیست. رژیم توتالیتری هر آنچه را که شهروند متوسط را برمیآشوبد از میان برمیدارد و دست به اقداماتی میزند که چنین شهروندی را سخت تحت تأثیر قرار میدهد.
محمد
این شناخت یا آگاهی که ممکن است همین فردا تو را بکشند عطشی برای هر چه پرشورتر زیستن در آدم بهوجود میآورد؛ این شناخت یا آگاهی که شخصی که هماکنون با او صحبت میکنی ممکن است همین فردا کشته شود، آدمی که بسیار دوستش داری، باعث میشود که همیشه از دوست شدن با آدمها هراس داشته باشی. آدم در این شرایط در درون خودش نوعی دیوار درست میکند تا بتواند پشت آن هر آنچه را که شکننده است پنهان کند
osve
زمانی طول کشید تا درست متوجه شوم که غالبآ این نیروهای خیر و شر نیستند که با یکدیگر نبرد میکنند، بلکه صرفآ نیروهای شر متفاوتند که با همدیگر برای سلطه بر جهان رقابت میکنند.
osve
وقتی که زندگی میکنی با مرگی که احاطهات کرده است، باید، آگاهانه یا ناخودآگاه، به یک عزم جزم برسی. این شناخت یا آگاهی که ممکن است همین فردا تو را بکشند عطشی برای هر چه پرشورتر زیستن در آدم بهوجود میآورد؛
FarimahOmidi
در آن زمانی که رژیمی جنایتکار قواعد قانون را به کلی زیر پا میگذارد، در آن زمانی که جرم و جنایت مجاز شمرده میشود، در آن زمانی که عده معدودی که فراتر از قانون هستند میکوشند دیگران را از شأن و کرامت و حقوق اولیهشان محروم کنند، اخلاق مردمان عمیقآ آسیب میبیند. رژیمهای جنایتکار بهخوبی از این امر آگاهند و آن را میشناسند و سعی میکنند با ایجاد وحشت شرف و رفتار اخلاقی آدمیان را به مخاطره اندازند، شرف و اخلاقی که بی آن هیچ جامعهای، حتی جامعهای تحت حکومتِ چنین رژیمی نمیتواند بپاید. اما بر همگان معلوم شده است که ترور و وحشت وقتی که مردمان انگیزهای برای رفتار اخلاقی دارند نمیتواند به جایی برسد یا چیزی به چنگ آورد.
FarimahOmidi
هرگز نباید فراموش کنیم که تاریخ قبیله انسانی بیرحمانه است. و باید متوجه باشیم که آنچه فرهنگ، تمدن، اومانیسم، یا قانونمداری مینامیم جز پوستهای برای پوشاندن جوهر و ذاتی خونین نیست. سادهلوحانه است اگر باور بیاوریم که نیروهای تعیینکننده رفتار بشری در طول قرنها اکنون رام و مهار شدهاند چون ما «دست کم تا حدودی» تشخیص دادهایم که این نیروها کدامند و نامی هم به آنها دادهایم. و با اینهمه این چند نسل اخیر باز تسلیم این توهم شده است که نوع بشر پا به دوران تازهای گذاشته است: دوران وفور مادی و معنوی، دورانی که در آن آرمانهای اعلام شده (و افشاشده) در طول دههها، اگر نگوییم در طول قرنها ــ آرمانهایی نظیر عشق، برادری، برابری در برابر قانون، و آزادیهای اساسی مدنی ــ سرانجام جان گرفتهاند و دیگر کسی نیست که جرئت کند علنآ به آنها پشت پا بزند.
محمد
هر نسلی دلش میخواهد فکر کند که تجربهاش منحصر به فرد و دستاوردها و مصیبتهایش دورانساز و بیسابقه هستند و همین کافی است تا مانع از آن شود که ابعاد و اهمیت واقعی آنچه را که هر نسل بهدست آورده است و آنچه را که از دست داده است مشخص کرد.
محمد
در یک کلام، آنها که قربانیان یک نوع خاص از تعصب بودند اکثراً تسلیم تعصبی از نوع دیگر شدند.
mahboob
میدانم که آدمها ابدالآباد دستشان کج بوده است. همه قوانین جزایی قدیمی برای تنبیه دزدان و سارقان تنظیم شدهاند. در ضمن، در فولکلور اکثر ملّتها به دزدانی برمیخوریم که عیار هستند ــ رابین هودهایی که از ثروتمندان میدزدند تا به فقیران بدهند. امّا در ایام پیشین، ثروتمندان اندک بودند و فقیران بسیار، و همین طبیعتآ باعث میشد تعداد دزدان هم اندک باشد. امروز امّا ثروتمندان بیشتر و بیشتر میشوند و دزدان بیشمار. علاوه بر این، ثروتمندان دیگر به فقیران بخشش نمیکنند. آنها فکر میکنند فقیران فقیر هستند و باید هم فقیر باشند، و فقیران هم بنابراین با دلی آسوده دزدی میکنند.
محمد
هر غریبهای که به دیدن من میآمد و با تاکسی، متوجه میشدم که سه برابر از او کرایه گرفتهاند. من از این مسئله شرمنده بودم و تصمیم گرفتم چیزی درباره رانندگان تاکسی بنویسم، امّا در این حیصوبیص انقلاب شد و رانندگان تاکسی نرخ کرایههایشان را برای خارجیها پنج برابر کردند و من هم آزاد شدم و راه کشورهای خارجی را در پیش گرفتم.
محمد
ما با مقاومت در برابر مرگ با فراموشی مقابله میکنیم، و البته به عکس هم: با مقابله با فراموشی، در برابر مرگ مقاومت میکنیم. یکی از اشکالی که این مقاومت میتواند به خودش بگیرد، چنانکه در آن اعتراف پرشور کازانتزاکیس دیدیم، آفرینندگی است. آگاهانه یا ناخودآگاه، این اعتقاد باید در ذهن آفریننده حی و حاضر باشد: «چون میآفرینم، پس با مرگ میستیزم».
mahboob
از آن دورانی که مردمان پیامبران یا شهیدان را میستودند بسیار گذشته است. آن دورانی هم گذشته است که تماشاچیان از شنیدن نامهایی چون گوته یا ایپسن حالی خلسهوار پیدا میکردند. ما دیگر شاعران یا دانشمندان یا مخترعان بزرگ را ستایش نمیکنیم. ما دیگر نام عوامفریبان بزرگ را در بستر مرگ زمزمه میکنیم. حتی ظاهرآ دوران ستارههای بزرگ سینما و خوانندگان پاپ هم دارد به سر میرسد. حتی بیتلها، در مقایسه با مارادونا، فقط مشتی طرفدار دو آتشه داشتند.
محمد
در گذشته، بازیگران اربابانشان را سرگرم میکردند. امروز، بازیگران ارباب هستند: امّا نه مارادونا و نه ناوراتیلووا از مادر ارباب زاده نشده بودند. درواقع، هر دو از طبقات پایین جامعه بودند و اگر توانستهاند از پلههای نردبان شهرت و ثروت در عرض چند سال بالا بروند، این یقینآ گواهی است بر استعداد، سختکوشی، و عزم آنان، امّا در عین حال گواهی هم هست بر جهان امروز، و عمق حرص و ولع، برای سرگرمی، یا دقیقتر بگویم، حرص و ولع ما برای آنکه سر ما را گرم کنند.
محمد
آنچه مرا بیش از همه مجذوب این موقعیت میکند این است که مردمی که خانهای، ماشینی، تلویزیونی، ماشین لباسشوییای، و دیگر کالاهای نُماد فراوانی و رفاه این عصر را دارند، فاقد غروری هستند که آنها را از حد نمک و فلفل فراتر ببرد. آنها آشکارا این را دونشأن خودشان نمیدانند که از این مغازه به مغازه دیگری هجوم ببرند تا چند بسته بیشتر نمک یا فلفل بخرند. این حاکی از یک زندگی پر از بدبختی و بیچارگی است که حرص و ولع انبارکردن چیزها بر آن حاکم است.
محمد
حجم
۱۹۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
حجم
۱۹۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
قیمت:
۸۱,۰۰۰
تومان