بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب روح پراگ | صفحه ۱۱ | طاقچه
کتاب روح پراگ اثر ایوان  کلیما

بریده‌هایی از کتاب روح پراگ

نویسنده:ایوان کلیما
انتشارات:نشر نی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۵۵ رأی
۳٫۷
(۵۵)
من درسخوان بودم، بچه ساکت و آرامی بودم، و تشنه تشویق، اگر چه تقریباً هیچ‌وقت داوطلبانه پاسخ هیچ سؤالی را نمی‌دادم. خیلی خجالتی بودم. وقتی که هفت ساله بودم و تازه تازه داشتم به همکلاسی‌هایم عادت می‌کردم، ما را از خانه و کاشانه‌مان راندند و من ناچار شدم دوباره خودم را با یک مجموعه مطلقاً تازه سازگار کنم. طبق قوانین نازی‌ها من اجازه نداشتم که یک راست به کلاس چهارم بروم.
کاربر ۸۰۵۱۷۸۱
هر جامعه‌ای که بنایش بر بی‌صداقتی است و هر جرم و جنایتی را تحمل می‌کند با این بهانه که این بخشی از رفتار عادی انسانی است، رفتاری منحصر به مشتی از نخبگان، و گروه دیگری را هرقدر اندک و کوچک محروم می‌کند از غرور و شرفش و حتی حق زندگی‌اش، خودش را دستی دستی محکوم به انحطاط اخلاقی و نهایتآ فروپاشی محض می‌کند.
p.ch
در آن زمانی که رژیمی جنایتکار قواعد قانون را به کلی زیر پا می‌گذارد، در آن زمانی که جرم و جنایت مجاز شمرده می‌شود، در آن زمانی که عده معدودی که فراتر از قانون هستند می‌کوشند دیگران را از شأن و کرامت و حقوق اولیه‌شان محروم کنند، اخلاق مردمان عمیقآ آسیب می‌بیند. رژیم‌های جنایتکار به‌خوبی از این امر آگاهند و آن را می‌شناسند و سعی می‌کنند با ایجاد وحشت شرف و رفتار اخلاقی آدمیان را به مخاطره اندازند، شرف و اخلاقی که بی آن هیچ جامعه‌ای، حتی جامعه‌ای تحت حکومتِ چنین رژیمی نمی‌تواند بپاید. اما بر همگان معلوم شده است که ترور و وحشت وقتی که مردمان انگیزه‌ای برای رفتار اخلاقی دارند نمی‌تواند به جایی برسد یا چیزی به چنگ آورد.
p.ch
انسانی که، بنا به نیاز درونی‌اش، دائمآ در برابر قدرتمندان ایستادگی می‌کند، فقط و فقط یک امید دارد و آن هم چه امید کوچکی: امید به این‌که با اعمالش بتواند به قدرتمندان یادآور شود که این قدرت از کجا می‌آید، منشاء آن در کجاست، و مسئولیت‌های کسانی که در قدرت هستند چیست، و به کسانی که تسلیم این قدرت شده‌اند یادآور شود که اهداف آنان تا چه حد احمقانه است.
کاربرm-jamali
هر کسی که از روحش، یکپارچگی درونش، دفاع کرده است، و حاضر است هر چیزی را وا بگذارد، حتی آزادی جابه‌جایی‌اش را، و در صورت ضرورت نهایی حتی زندگی‌اش را نیز به خطر بیندازد، از وحشت نمی‌شکند و بنابراین دست قدرت هرگز به او نمی‌رسد. چنین آدمی است که آزاد است، چنین آدمی است که همتراز قدرت است، و نه رقیبی در مبارزه برای سلطه بر یک کشور، سلطه بر آدم‌ها و چیزها، بلکه موجود زنده‌ای است یادآور پیش‌پاافتادگی و گذرا بودن هر آن چیزی که قدرت مدافع و نماینده آن است.
کاربرm-jamali
نوع بشر از طریق دست به دست شدن قدرت و افتادن قدرت به دست آدم‌های بی‌قدرت سابق نجات نخواهد یافت، زیرا درست در همان روزی که قدرت به دست آن‌ها می‌افتد معصومیتشان از بین می‌رود. درست از همان لحظه، آن‌ها هم به این وحشت می‌افتند که مبادا قدرت استحکام پیدانکرده‌شان از دست برود، رؤیاها و نقشه‌های تحقق نیافته‌شان نقش بر آب شود، و در نتیجه دستانشان را به خون می‌آلایند و تخم وحشت می‌پراکنند، و سرانجام از این بادی که می‌کارند همان توفان را می‌دروند.
کاربرm-jamali
عده قلیلی متوجه می‌شوند که تجربه عمیق شادی، زمانی که تجربه عمیق محرومیت وجود ندارد، به‌دست نمی‌آید و محال است.
کاربر ۱۳۲۰۴۹
وقتی که زندگی می‌کنی با مرگی که احاطه‌ات کرده است، باید، آگاهانه یا ناخودآگاه، به یک عزم جزم برسی. این شناخت یا آگاهی که ممکن است همین فردا تو را بکشند عطشی برای هر چه پرشورتر زیستن در آدم به‌وجود می‌آورد؛ این شناخت یا آگاهی که شخصی که هم‌اکنون با او صحبت می‌کنی ممکن است همین فردا کشته شود، آدمی که بسیار دوستش داری، باعث می‌شود که همیشه از دوست شدن با آدم‌ها هراس داشته باشی. آدم در این شرایط در درون خودش نوعی دیوار درست می‌کند تا بتواند پشت آن هر آنچه را که شکننده است پنهان کند: عمیق‌ترین احساساتش، عمیق‌ترین روابطش با دیگران، خصوصآ با آن کسانی که بیش از همه به آدم نزدیکند. این تنها راه برای تحمل کردن جدایی‌های مکرر، ناگزیر، و ازپادرآورنده است
کاربر ۱۳۲۰۴۹
و در آن از شادی‌های عمیق‌تر خبری نیست و بنابراین سعی می‌کنند این فقدان را با استفاده از مواد مخدر یا توسل به عرفان و رازورزی جبران کنند. عده قلیلی متوجه می‌شوند که تجربه عمیق شادی، زمانی که تجربه عمیق محرومیت وجود ندارد، به‌دست نمی‌آید و محال است.
کاربر ۷۵۷۲۹۰۵
این نیروهای خیر و شر نیستند که با یکدیگر نبرد می‌کنند، بلکه صرفآ نیروهای شر متفاوتند که با همدیگر برای سلطه بر جهان رقابت می‌کنند.
کاربر ۷۵۷۲۹۰۵
تجربه‌های نیرومند و افراطی وقتی که درست در خط فارق میان مرگ و زندگی ایستاده‌ایم، یا وقتی‌که، به‌عکس، رحمت نجات ناگهانی را تجربه می‌کنیم، معمولاً وجود ما را آشکارتر و روشن‌تر از هر چیز دیگر در زندگی شکل می‌بخشد.
Pariya Ahmadi
من آنقدر زنده ماندم که پایان جنگ را ببینم. برای من، نیروهای خیر، که عمدتآ در ارتش سرخ تجسم پیدا کردند، سرانجام پیروز شدند و، مثل بسیاری از کسانی که از این جنگ جان سالم به‌در بردند زمانی طول کشید تا درست متوجه شوم که غالبآ این نیروهای خیر و شر نیستند که با یکدیگر نبرد می‌کنند، بلکه صرفآ نیروهای شر متفاوتند که با همدیگر برای سلطه بر جهان رقابت می‌کنند.
Pariya Ahmadi
وقتی که زندگی می‌کنی با مرگی که احاطه‌ات کرده است، باید، آگاهانه یا ناخودآگاه، به یک عزم جزم برسی. این شناخت یا آگاهی که ممکن است همین فردا تو را بکشند عطشی برای هر چه پرشورتر زیستن در آدم به‌وجود می‌آورد؛ این شناخت یا آگاهی که شخصی که هم‌اکنون با او صحبت می‌کنی ممکن است همین فردا کشته شود، آدمی که بسیار دوستش داری، باعث می‌شود که همیشه از دوست شدن با آدم‌ها هراس داشته باشی. آدم در این شرایط در درون خودش نوعی دیوار درست می‌کند تا بتواند پشت آن هر آنچه را که شکننده است پنهان کند: عمیق‌ترین احساساتش، عمیق‌ترین روابطش با دیگران، خصوصآ با آن کسانی که بیش از همه به آدم نزدیکند. این تنها راه برای تحمل کردن جدایی‌های مکرر، ناگزیر، و ازپادرآورنده است.
Pariya Ahmadi
«چون می‌آفرینم، پس با مرگ می‌ستیزم»
FarimahOmidi
به نظرم می‌رسد که شاید آدم‌ها اگر سیر و اشباع شوند دیگر گرفتار آن ولع و شهوت مصرف نشوند و در برابر آن ایمنی پیدا کنند و توانایی مقاومت در برابر دیکتاتوری مُد و وسوسه و اغوای شکل‌ها و رنگ‌های درخشانِ تازه خوشگل را پیدا کنند، و بار دیگر به دنبال کیفیات بروند و به این ترتیب سفری به‌سوی اعتدال و حتّی زندگی محقّرانه را آغاز کنند.
Raheleh Rezaei
در پایان همه کوشش‌ها، بنا به تعبیر هایدگر، یا به خدا می‌رسی یا به خلأ.
محمد
خردمندی فقط زمانی به‌دست می‌آید که بتوانیم از تجربه‌هایمان فاصله بگیریم و با فاصله به داوری آن بپردازیم.
TheHasti
«ملت‌ها این گونه نابود می‌شوند که نخست حافظه‌شان را از آن‌ها می‌دزدند، کتاب‌هایشان را تباه می‌کنند، دانش‌شان را تباه می‌کنند، و تاریخشان را نیز. و بعد کسی دیگر می‌آید و کتاب‌های دیگری می‌نویسد، و دانش و آموزش دیگری به آن‌ها می‌دهد، و تاریخ دیگری را جعل می‌کند»
FarimahOmidi
زمانی که افراطی‌ترین کارهای جویس یا بِکت ابتکار را به حد نهایت غیرقابل فهم بودن رساندند، دیگر جست‌وجوی ادبی به حد نهایی‌اش رسید. ماورای آن فقط گسلی بود دهان گشوده. همین اتفاق برای فیلسوفان هم افتاد. فیلسوفان هم در پژوهش‌هایشان و در زبانی که به‌کار می‌گرفتند، از مسائلی که هنوز هم جذاب باشند، یا هنوز هم برای هر کسی جز خود آن فیلسوف قابل فهم باشند فاصله گرفتند. آیا هیچ آدم عادی هست که علاقه‌مند به فلسفه باشد و بتواند تأملات هوسرل یا کارناپ را دریابد؟
محمد
در ۱۸۹۸، نویسنده مکزیکی، ویکتوریانو سالادو آلوارس درباره تمدن و فرهنگ اروپایی این توصیف هوشمندانه و دوربینانه را به‌دست داد که «در اروپا، امتیازات شهری و راحتی شخصی، انواع گوناگونی از سرگرمی‌های ارزان‌قیمت، برخورد و تضاد در عالم نظر، تعداد بی‌شمار کتاب‌ها، راه‌های آهن، خطوط تلگراف، بی‌میلی نسبت به هر چیزی که پیش‌تر امتحان شده است و آرزوی امتحان کردن هر چیز کاملا تازه، با خودش نوعی دلزدگی، تباهی، روان‌پریشی، و اشکال بی‌شماری از هیستری و انواع بسیاری از حماقت، از جمله حماقت ادبی و موسیقایی به همراه آورده است.»
محمد

حجم

۱۹۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۰ صفحه

حجم

۱۹۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۰ صفحه

قیمت:
۸۱,۰۰۰
تومان