ساقی بده پیمانهای، زآن میکه بیخویشم کند
بر حسنِ شورانگیز تو، عاشقتر از پیشم کند
زان میکه در شبهای غم، بارد فروغ صبحدم
غافل کند از بیش و کم، فارغ ز تشویشم کند
M.Mohammadi
اشک لرزان، کیتواند خویشتنداری کند؟
mahdi_yar
تارو پود هَستیم بر باد رفت، اما نرفت
عاشقیها از دلم، دیوانگیها از سرم
mahdi_yar
با گریه سرشتند تو گویی گل ما را
|قافیه باران|
من جلوهی شباب ندیدم به عمر خویش
از دیگران حدیث جوانی شنیدهام
سیّد جواد
تارو پود هَستیم بر باد رفت، اما نرفت
عاشقیها از دلم، دیوانگیها از سرم
m.norouzi
چون زلف توام جانا، در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم، در بیسر و سامانی
🌱
چون شمع نیمه جان، به هوای تو سوختیم
با گریه ساختیم و به پای تو سوختیم
اشکی که ریختیم، به یاد تو ریختیم
عمری که سوختیم، برای تو سوختیم
پروانه سوخت یکشب و آسود جان او
ما عمرها، ز داغ جفای تو سوختیم
دیشب که یار، انجمن افروز غیر بود
ای شمع، تا سپیده به جای تو سوختیم
کوتاه کن حکایت شبهای غم، رهی
کز برق آه و سوز نوای تو سوختیم
سیّد جواد
ای شده نالان زغم و رنج خویش
چند نداری خبر از گنج خویش؟
گنج تو باشد، دل آگاه تو
گوهر تو، اشک سحرگاه تو
مایهی امید، مدان غیر را
کعبهی حاجات، مخوان دیر را
غیر ز دلخواه تو، آگاه نیست
ز آنکه دلی را به دلی راه نیست
خواهش مرهم، ز دل ریش کن
هرچه طلب میکنی از خویش کن
مهرماه ۱۳۲۸
S
جدایی
ای بیخبر از محنت روز افزونم
دانم که ندانی از جدایی چونم
بازآی، که سرگشتهتر از فرهادم
دریاب، که دیوانهتر از مجنونم
۱۳۱۸
S