«اطناب مُمِلّ تکرار یه مفهوم با کلمات متفاوته.»
Marziyeh
این کتاب برای همهٔ سنین و برای تمامِ خوانندگان قابل فهم است.
محمدرضا
ما همه رنج میکشیم و همهمان پی این هستیم که درد و رنجمان را از بین ببریم.
محمدرضا
«تصویر میکشم چون میخواهم با مردم دنیا حرف بزنم. و میخواهم مردم دنیا به حرفم توجه کنند.»
محمدرضا
تولستوی میگوید: «همهٔ خانوادههای خوشبخت شبیه هماند. اما هر خانوادهٔ بدبخت، بدبختی خودش را دارد.»
محمدرضا
ما سرخپوستها خوب بلدیم چهطور یادِ مردههایمان را زندگی نگه داریم.
محمدرضا
یک حرکت میتواند سمت و سوی زندگی آدم را برای همیشه تغییر بدهد.
محمدرضا
برای اینکه از کسی اینقدر بیزار باشی باید همینقدر دوستش داشته باشی.
محمدرضا
تصمیم گرفتم جلوی اَحدی تسیلم نشم. هرگز و هرگز و هرگز.
محمدرضا
میخوام ثابت کنم از بقیه قویترم. ثابت کنم هیچوقت وا نمیدم.
محمدرضا
آیا یک سرخپوست میتواند یادگاری از خودش بهجا بگذارد؟
محمدرضا
مگرنه اینکه هرقدر هم خوب بودم، باز همیشه سرخپوست بودم.
محمدرضا
«کدام اندوه بالاتر از اندوه از دست دادن سرزمین مادری است؟»
محمدرضا
خیلی از سرخپوستهای مست سرخپوستهای مستِ دیگر را کشتهاند.
محمدرضا
سرخپوستها میتوانند عین هر سفیدپوستی سختگیر و نامهربان باشند.
محمدرضا
بفهمی نفهمی نگرانم که راودی پر به پر بچههای بزرگتر بپرد و بیخیال من بشود.
نگران اینهم هستم که با من چپ بیفتد.
میترسم به سرش بزند و او هم مثل بقیه از من بیزار بشود.
محمدرضا
به یک حساب، من و راودی در چهارده سال گذشته بهطور متوسط روزی هشت ساعت را با هم گذراندهایم.
هشت ساعت را ضرب کنید در ۳۶۵ روز در چهارده سال.
حاصل ضربش این میشود که من و راودی ۴۰۸۸۰ ساعت پیش هم بودهایم.
هیچکس دیگری به گرد این رقم نمیرسد.
باور کنید.
من و راودی از هم جدانشدنیایم.
محمدرضا
مگر بهترین دوستت میتواند از خانوادهات مهمتر باشد؟
محمدرضا
حتی آدمهای غیرعادی هم از بروز دادن احساسات خودشان میترسند.
محمدرضا
اگر درِ زندگیات را کمی به روی آدمها باز کنی، چنان مهربان میشوند که بیا و ببین.
محمدرضا