بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دومین نشان مردی | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دومین نشان مردی

بریده‌هایی از کتاب دومین نشان مردی

نویسنده:مهرداد صدقی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۵۷ رأی
۴٫۱
(۵۷)
ـ فکر نمی‌کنم جواب بده. ـ خسرو که می‌گفت جواب می‌ده. ـ شما من رو بیشتر قبول دارید یا خسرو رو؟ ـ تو رو ... اما یه ذره هم خسرو رو!
Yasi
حوصلة حاشیه ندارم. خودت می‌بینی که؛ حاشیه پدر آدمای موفق رو درمی‌آره، دیگه چه برسه به من که آدم موفقی هم نیستم!
Yasi
الان که گوشی ندارم مثل خواجه‌های حرمسرا شده‌م. به همة اونایی که گوشی دارن حسودی‌م می‌شه.
Yasi
ـ خسرو، بابا حتی یه کلمه‌ش رو نخونده ... من مطمئنم آبروریزی می‌شه. بی‌خیال شو جان من! ـ اتفاقاً همین خوبه. طبیعی‌تره. ملت کلی می‌خندن. ـ چیزی که برای تو لایک و خنده به حساب می‌آد آبرو و حیثیت خانوادة منه ... این رو بی‌خیال شو دیگه!
Yasi
ـ برای همین گفتم که تو در جریان باشی. ـ این از اون جریاناییه که اگه من هم توش باشم، با هم باید از این خونه بریم بابا ... با دست‌فرمون خسرو جلو برید، یه وقت می‌بینید، به جای اینکه مامان غافلگیر بشه، شما با نامة اجرا شدن مهریه غافلگیر می‌شید.
Yasi
بابا، هر وقت می‌آید پیش من، جملة اولش همیشه خبری است، جملة دوم تقریباً همان جملة اول است به شکل سؤالی، جملة سوم باز همان جمله است که به شکل نگران‌کننده‌ای بیان می‌کند، و جملة چهارم هم همان است به شکلی که خودش را متقاعد کند یا در واقع خودش را گول بزند. ـ حامد، فعلاً که همه‌چی داره درست پیش می‌ره ... به نظرت داره درست پیش می‌ره؟ ... وای اگه درست پیش نره چی؟ ... اما، خدایی اگه همین‌جور پیش بره چی می‌شه!
Yasi
مامان می‌گوید: «دیدی یه شماره روی دستش نوشته بود؟ فکر کرد ندیدم.» ـ آره، از من گرفت. شمارة دوستم، خسرو، بود. ـ شمارة خسرو باشه مهم نیست. شمارة شیرین نباشه یه وقت! به قول خسرو، ظاهراً همه‌چیز طبق نقشه جلو می‌رود؛ البته اگر نقشه این باشد که من به فرزند طلاق تبدیل شوم!
Yasi
بیشتر وقت‌ها با بی‌تابی و بی‌قراری توی اتاق‌ها می‌چرخد. می‌رود سمت یخچال و در آن را باز می‌کند و می‌بندد. الکی می‌رود دستشویی و بدون آنکه صدای باز و بسته شدن شیر آب بیاید از آنجا بیرون می‌آید. خلاصه، هر کاری می‌کند انگار آرام نمی‌شود.
Yasi
آن‌قدر درگیر کارم هستم که حتی طلاق مامان و بابا هم مانع کارم نمی‌شود.
Yasi
ما مردها برای حرف زدن مشکلی نداریم؛ مشکلمان این است که ناخواسته چیزهایی را می‌گوییم که نباید بگوییم. حالا همة مردها نه؛ خیلی‌هایشان. حالا خیلی‌ها هم نه؛ بعضی‌ها. حالا بعضی‌ها هم نه؛ لااقل آن‌هایی که من دیده‌ام. حالا همة آن‌ها هم که نه؛ یکی دو تایشان. راستش، یکی دو تا هم نه؛ دقیقاً بابا را می‌گویم.
Yasi
از خدا پنهان نیست از شما هم نباشد، ریا نباشد، شوآف نباشد، خودنمایی نباشد، لاف و خالی‌بندی نباشد، خانم فرهمند گفته امشب به جای دانشگاه همدیگر را در یک کافه ببینیم تا حضوری برایش توضیح دهم کار به کجا رسیده است.
Yasi
ـ بابا، راستی پایان‌نامه رو خوندید؟ اونی که طرف نوشته بود. بابا با قیافة شاکی می‌گوید: «اون رو هم من باید بخونم؟»
Yasi
یعنی تا حالا یه لحظه هم ازتون ناراحت نشده؟ بابا می‌خندد و می‌گوید: «یه لحظه که نه ... اما چند لحظه تا دلت بخواد!»
Yasi
آب و چاله خوب همدیگر را پیدا کرده‌اند.
Yasi
اصرار داشت در خواستگاری‌ها طرف را بخنداند. می‌گفت از دوستش شنیده که اولین لبخند طرف حکم تیر خلاص را دارد. البته، نتیجة خواستگاری‌ها این بود که انگار پدرت آن تیر خلاص را به طرف خودش شلیک کرده است.
Yasi
ـ صفحة اولش رو نوشتم دیگه. باقی‌ش با تو. کار را که کرد؟ آن که شروع کرد.
Yasi
خانم فرهمند، در این هوایی که بوی بارانِ در راهش آدم را مست می‌کند، انصاف است که تنها قدم بزنم!
Yasi
از اطمینانی که آقای عطاری به بابا می‌دهد، مبنی بر اینکه «شک نکن سود خوبی داره!» مطمئنم قرار است سر هر دوی آن‌ها کلاه برود
Yasi
فکر می‌کند کارش خیلی درست است؛ اما همین لبخند فاتحانه، صد درصد، فاتحة همه‌چیز را می‌خواند و نتیجه‌اش بقیه را بدبخت می‌کند.
Yasi
لبخندی روی لب بابا نقش بسته که آدم را می‌ترساند؛ از آن لبخندهای فاتحانة نگران‌کننده! از آن لبخندهایی که نشان می‌دهد پدرت دارد کار ظاهراً مهمی برای تو یا یک نفر دیگر می‌کند و فکر می‌کند کارش خیلی درست است؛ اما همین لبخند فاتحانه، صد درصد، فاتحة همه‌چیز را می‌خواند و نتیجه‌اش بقیه را بدبخت می‌کند.
Yasi

حجم

۱۳۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۱۳۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۶۴,۰۰۰
۳۲,۰۰۰
۵۰%
تومان