بریدههایی از کتاب آبنبات نارگیلی
۴٫۲
(۴۹۲)
آقاجان هم گفت: «مادرجان تو امید به زندگیت از همه ما بیشتره خودت گفتی برات حساب پسانداز ده ساله باز کنیم که سودش بیشتر باشه»
Maryam Kazemi
دایی اولش با لحن غمگین روایت فتح و در ادامه با صدایِ آقا شفیعِ ورزش و مردم گفت: «ها بابا، طفلی برای اینکه برای انداختن گردو به کسی زحمت نده خودش مره بالای درخت، بعد از روی شاخه بالایی میفته روی شاخه پایینی... حالا شاخه پایینی اونِ پاس مده به شاخه بعدی، شاخه بعدی استپ سینه مکنه و بعد با یک قیچی مارادونایی و یک شوت اسطوقوس دار آقا نعمتِ مزنه زمین هوا مِره نمدانی تا کجا مِره.»
Fafa
آدم وقتی با کسی مشورت میکند تایید میخواهد نه نظر واقعی
کاربر ۵۶۲۵۶۵۹
به انوش و ابی سپرده بودم که دوستان عزیزم دارند میآیند پیش من و حواسشان باشد. چشمغرهای هم به ابی رفته بودم که اگر حرکت نسنجیدهای کند، با حرکات نسنجیدهتری که از قبل عواقبش را سنجیدهام مواجه خواهد شد.
نسكافه
همه اول باز مخالفت کمرنگی کردند که «نه غذای بیرون که خوب نیست» اما با آمدن اسم کباب، به قول «گلآقا» همه از مخالف به مخافق و نهایتا به موافق تبدیل شدند.
نسكافه
مخی که زدنی باشه، یعنی اصلا مخ نیست
feri
همه اول باز مخالفت کمرنگی کردند که «نه غذای بیرون که خوب نیست» اما با آمدن اسم کباب، به قول «گلآقا» همه از مخالف به مخافق و نهایتا به موافق تبدیل شدند.
takhtary
با خودم فکر کردم الان شاگرد راننده در حالیکه دارد میرود خانه تا نوارم را گوش دهد، کتاب هالیدی را هم دستش گرفته و میگوید «آقا غلام اَی چی حال مده اینِ بهش ندیم تو خانه مسالههاشِ حل کنم.»
takhtary
خواستم بر خلاف همیشه به جای شلوار لی شلوار پارچهای بپوشم اما این بار حسام زیرچشمی به من نگاه کرد که یعنی ترسو. انگار که در دید حسام داشتم به تمام آرمانهای دانشجوها خیانت میکردم و چنان برایم مساله را حماسی کرد که کم مانده بود بروم جلوی نگهبانی و شلوار پارچهایام را جلوی همه جر بدهم.
Maryam Kazemi
بچه من یک پاش از دست داد، جوانی نکرد، ولی یک بار از سهمش نگفت. حالا شما که حتی یک روزم خط مقدم نبودی و با ساخت و پاخت هی پول درمیاری، باز دنبال سهمی و تازه ازش ناراحتی و بهش طعنه مزنی بیعرضه و بیمعرفت؟ بیمعرفت شماهایین که از ارتباطاتتان سو استفاده مکنین.
Kathrine
آقاجان یک پلاستیک تخمه از تخمههای مغازه که کمی کهنه به نظر میرسیدند، گذاشته بود کنار و گفت: «محسن بیا اینِ ببر خانه محمد، امشب که دوستاش جمعن با هم بخورن»
رویم نشد به آقاجان بگویم تخمهها رطوبت کشیدهاند و خودم هم همیشه تخمه را از جای دیگری میخرم.
shariaty
دلم میخواست پرواز کنم و بروم توی ابرها و به پرندگان مهاجری که از کنارم رد میشوند، بگویم جنوب از کدام طرف است؟ و آنها بگویند تو چرا اینطوری پرواز میکنی؟ و من بگویم «چون عرق سوز شدم»
shariaty
- هو حیوان چکار مکنی؟
- دایی دزد آمده. از دیوار همساده پرید تو حیاط.
دایی سراسیمه حوله را پوشید، گرهاش را محکم کرد و بدون اینکه خودش را خشک کند، آمد بیرون و همچنان با صدایی آهسته غُر میزد:
- تازه رسیده بودم به نیمه چپ بدنم
shariaty
پسرها و دخترهای همکلاسی خیلی با هم حرف نمیزدند. هم بخاطر حجب و حیا، هم نگرانی بابتِ اینکه برایشان حرف دربیاوردند و هم از ترس حراست.
shariaty
خواهر و برادر دیگری ندارم. چون دانشجو نیستم و پدر و مادرم تنهایند، شاید یکوقت صاحب خواهر یا برادر دیگری هم شوم. از این قدیمیها که به قول خودشان روغن زرد خوردهاند، هر چیزی برمیآید!
shariaty
با خودم فکر کردم اگر همه آدمهای دنیا عاشق بودند چقدر خوب میشد چون همه مهربان میشدند. بعد فکر کردم شاید دعواها و جنگها برای این است که مردم عاشق نیستند. اما باز به این فکر کردم شاید بعضی دعواها و جنگها هم بخاطر این است که شاید دو نفر عاشق یکی هستند
Zahra Zahrabi
با خودم فکر کردم اگر همه آدمهای دنیا عاشق بودند چقدر خوب میشد چون همه مهربان میشدند. بعد فکر کردم شاید دعواها و جنگها برای این است که مردم عاشق نیستند. اما باز به این فکر کردم شاید بعضی دعواها و جنگها هم بخاطر این است که شاید دو نفر عاشق یکی هستند
راحله
همه آدمها هرجور که باشند، بخشی از وجودشان زلال است.
aryan
«اگه آدم زیاد عاشق بشه یعنی که تا حالا عاشق نشده.»
Book
با خودم فکر کردم اگر همه آدمهای دنیا عاشق بودند چقدر خوب میشد چون همه مهربان میشدند. بعد فکر کردم شاید دعواها و جنگها برای این است که مردم عاشق نیستند. اما باز به این فکر کردم شاید بعضی دعواها و جنگها هم بخاطر این است که شاید دو نفر عاشق یکی هستند و
بــابـــونه 🌼
حجم
۲۹۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۲۵ صفحه
حجم
۲۹۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۲۵ صفحه
قیمت:
۲۱۰,۰۰۰
۱۰۵,۰۰۰۵۰%
تومان