همه با هم در آن بودیم. همه با هم درون یک دیگِ گه بودیم. راه فراری وجود نداشت. یکروز سیفون همهمان کشیده میشد.
rain_88
باید باقی عمرم را با این مردم نکبت سر کنم. وای خدا، همهشان مخرج داشتند و اندام تولیدمثل و دهان و زیربغل. آنها میریدند، مزخرف میگفتند و در حد گه اسب ابله بودند.
Sayna sedigh
چه دوران مزخرفی بود آن سالها – احتیاج و میلی وجود داشت برای زندگی کردن اما تواناییاش نبود.
Sayna sedigh
خب پس این چیزیست که میخواهند: دروغ. دروغ زیبا. این چیزیست که نیاز دارند. مردم احمق.
.
«فقط نگاه میکنه، حرف نمیزنه.»
«این دقیقاً چیزیه که ما ازش انتظار داریم.»
«بچهی عمیقی به نظر میاد.»
«نه. تنها چیزی که تو این بچه عمیقه سوراخ گوششه.»
.
روبهرو شدن با یک حقیقت برای اولین بار میتواند خیلی بامزه باشد. وقتی حقیقت کس دیگر، عین حقیقت تو باشد، و اصلاً انگار آن حرف را برای تو گفته، فوقالعاده است.
پویا پانا
آدم احمق را میشود بخشید زیرا همین است که میبینی، دستکم کسی را گول نمیزند. وقتی کسی میخواهد گولت بزند است که کفر آدم درمیآید.
پویا پانا
به اتاقم برگشتم، افتادم روی تخت و پتو را تا گردنم بالا کشیدم. به سقف زل زده بودم و با خودم حرف میزدم.
خیلی خب خدا، بر فرض میگیریم تو واقعاً مرا در این شرایط قرار دادهای تا امتحانم کنی. تو مرا با مشکلترین امتحانها یعنی با پدر و مادر و جوشهایم به آزمون کشیدی. فکر کنم امتحانت را قبول شدم... کشیش به ما گفت که هیچوقت شک نکنید. به چی شک نکنیم؟ همیشه بیش از حد به من سخت گرفتهای، پس من ازت میخواهم که بیایی پایین و شک مرا برطرف کنی!
صبر کردم. برای خدا صبر کردم. صبر کردم و صبر کردم. فکر کنم خوابم برد.
آرین
با خودم فکر کردم که الان چرا من اینجایم؟ چرا همیشه باید انتخابهای من بین بد و بدتر باشد؟
پویا پانا
کل دنیا چیزی نیست جز دهان و مقعدهایی که میبلعند و میرینند، و تولیدمثل میکنند.
پویا پانا