بریدههایی از کتاب فتح خون
۴٫۳
(۶۹۸)
كدام انیسی از مرگ شایستهتر؟ كه اگر دهر بخواهد با كسی وفا كند و او را از مرگ معاف دارد، حسین كه از من و تو شایستهتر است.
امیری حسین
آماده باشید كه وقت رفتن است.
عقل میگوید بمان و عشق میگوید برو... و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود.
امیری حسین
اگر نبود باب توبهای كه خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است، آدم نیز دهشتزده و رهاشده و سرگردان، در این برهوت گمگشتگی وامیماند.
بیسیمچی
داد از آن اختیار كه تو را از حسین جدا كند!
•° زهــــرا °•
آیا كسی هست كه روح خویش را به شیطان نفروخته باشد؟
عالمْ همه در طواف عشق است و دایرهدار این طواف، حسین است.
Hossein
آه از دهر آنگاه كه بر مُراد سِفلگان میچرخد!
dreamer
داد از آن اختیار كه تو را از حسین جدا كند! این چه اختیاری است كه برای روی آوردن بدان باید پشت به ارادۀ حق نهاد؟ ای دل! نیك بنگر تا قلّادۀ دنیا را بر گردنشان ببینی و سررشتۀ قلّاده را، كه در دست شیطان است. آنان میانگارند كه این راه را به اختیار خویش میروند، غافل كه شیطانْ اصحاب دنیا را با همان غرایزی كه در نفس خویش دارند میفریبد.
Sinclear
ساحل را دیدهای كه چگونه در آیینۀ آبْ وارونه انعكاس یافته است؟ سرّ آنكه دهر بر مراد سفلگان میچرخد این است كه دنیا وارونۀ آخرت است.
zhraa
برای آنان كه دل به امام نسپردهاند، این وادی، عرصۀ بیفردای دهشتی طاقتفرساست. اما برای اصحاب عاشورایی امام عشق... آنها در كوی دوست منزل گرفتهاند و اینچنین، از زمان و مكان و جبر و اختیار گذشتهاند... این باد نیست كه بر آنان میوزد؛ آنها هستند كه بر باد میوزند. آنها از اختیار خویش گذشتهاند تا جز آنچه او میفرماید ارادهای نكنند و چون اینچنین شد، جبروت حق از آیینۀ اختیار تو ساطع میشود. آیینه را رسم این است كه «اَنا الشّمس» بگوید، اما تو او را اذن مده تا این «اَنا» را حجاب «هو» كند.
ترمه🍁
عبیدالله بن زیاد چه نیك این مردم را میشناخت. شیوۀ كار او در این واقعه برای همۀ تاریخ بسیار عبرتانگیز است. جماعتی از اشراف را كه در اطرافش بودند به میان مردم فرستاد تا آنان را از سپاه موهوم شام بترسانند:
«مگر نمیدانید كه سپاه شام در راه است؟ بترسید از آنكه لشكریان شام بر شما مسلط شوند. آنان را كه میشناسید؛ دشمنی دیرینۀ آنان را كه با خود میدانید.
فطرس
آری، انسانْ امانتدار آفرینش خویش است و عوالَم بیرونیاش عكسی است از عالم درون او در لوح آینهسانِ وجود. طوفان كربلا، طوفان ابتلایی است كه انسانیت را در خود گرفته و آن كرانههای فراغت، سرابهای غفلتی بیش نیست. انسانْ كشتیشكستۀ طوفانِ صدفه نیست، رهاشده بر پهنۀ اقیانوس آسمان؛ انسان قلب عالم هستی و حامل عرشالرحمن است، و این سیاره، عرصۀ تكوین. اینجا پهنۀ اختیار انسان است و آسمانْ عرصۀ جبروت، و امر تكوین در این میانه تقدیر میشود... آه از بار امانت كه چه سنگین است!
عالمْ همه در طواف عشق است و دایرهدار این طواف، حسین است.
کربلایی
خورشید نیز در طواف شمسی دیگر است و آن شمس نیز در طواف شمسی دیگر و... و همه در طواف شمسالشموسِ عشق، حسین بن علی...
کربلایی
هر كسی را لیلةالقدری هست كه در آن ناگزیر از انتخاب خواهد شد
کربلایی
وقتی كه مِه در عمق درهها فرومینشیند، اگرچه تاریكی كامل نیست، اما آفتابْ پنهان است و چشم انسان جز پیش پای خویش را نمیبیند. اگر نباشد اینكه آفریدگار، ما را در كشاكش ابتلائات میآزماید، عاداتمان را متبدّل میسازد و شیاطین پنهان در زوایای تاریكِ درون را در پیشگاه عقل رسوا میدارد، چه بسا كه در این غفلتِ پنهان همۀ عمر را سر میكردیم و حتی لحظهای به خود نمیآمدیم.
کربلایی
فصل انجماد رسیده و قلبها نیز یخ زده بود. حیات قلب در گریه است و آن «قتیلالعَبَرات» كشته شد تا ما بگرییم و... خورشید عشق را به دیار مردۀ قلبهایمان دعوت كنیم و برفها آب شوند و فصل انجماد سپری شود.
Artemis
آماده باشید كه وقت رفتن است.
عقل میگوید بمان و عشق میگوید برو... و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود
بیسیمچی
حضرت امام حسین (ع) از روز جمعه سوم شعبان كه قافلۀ عشق به مكه رسیده است تا هشتم ذیالحجه كه مكه را ترك خواهد كرد، چهار ماه و چند روز در این شهر توقف داشته است... چهار ماه و چند روز. نه، واقعه آنهمه شتابزده روی نداده است كه كسی فرصت اندیشیدن در آن را نیافته باشد... و با اینهمه، از هیچ شهری جز كوفه ندایی برنخاست. ما كوفیان را بیوفا میدانیم، مظهر بیوفایی، و این حق است؛ اما آیا نباید پرسید كه از كوفه گذشته، چرا از مكه و مدینه و بصره و دمشق نیز دستی به یاری حق از آستین بیرون نیامد جز آن هفتاد و چند تن كه شنیدهاید و شنیدهایم؟ اگر نیك بیندیشیم، شاید انصاف این باشد كه بگوییم باز هم كوفیان! كه در آن سرزمین اموات، جز از كوفه جنبشی برنخاست؛ باز هم كوفیان!
فصل انجماد رسیده و قلبها نیز یخ زده بود. حیات قلب در گریه است و آن «قتیلالعَبَرات» كشته شد تا ما بگرییم و... خورشید عشق را به دیار مردۀ قلبهایمان دعوت كنیم و برفها آب شوند و فصل انجماد سپری شود.
کربلایی
آه یاران! اگر در این دنیای وارونه، رسم مردانگی این است كه سر بریدۀ مردان را در تشت طلا نهند و به روسپیان هدیه كنند... بگذار اینچنین باشد. این دنیا و این سرِ ما!
کربلایی
ای امت آخر! بر شما چه رفته است؟ مگر تا كجا میتوان در مُحاق غفلت و كوری فرو شد كه خورشید را نشناخت؟
سید علیرضا
حجم
۱۵۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه
حجم
۱۵۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه
قیمت:
۲۸,۱۰۰
۱۴,۰۵۰۵۰%
تومان