بریدههایی از کتاب فتح خون
۴٫۳
(۶۹۸)
اما ای دهر! اگر رسم بر این است كه صبر را جز در برابر رنج نمیبخشند و رضای او نیز در صبر است، پس این سرِ ما و تیغِ جفای تو...
Atiyeh
محمد بن حنفیه كه شنید امام به سوی عراق كوچ كرده است، با شتاب خود را به موكب عشق رساند و دهانۀ شتر را در دست گرفت و گفت: «یا حسین، مگر شب گذشته مرا وعده ندادی كه بر پیشنهاد من بیندیشی؟» محمد بن حنفیه، برادر امام، شب گذشته او را از پیمانشكنی مردم عراق بیم داده بود و از او خواسته بود تا جانب عراق را رها كند و به یمن بگریزد.
امام فرمود: «آری، اما پس از آنكه از تو جدا شدم، رسول خدا (ص) به خواب من آمد و گفت: ای حسین، روی به راه نِه كه خداوند میخواهد تو را در راه خویش كشته بیند.»
ترمه🍁
ماندن در صف اصحاب عاشورایی امام عشق تنها با یقین مطلق ممكن است... و ای دل! تو را نیز از این سنت لایتغیر خلقت گریزی نیست. نپندار كه تنها عاشوراییان را بدان بلا آزمودهاند و لاغیر... صحرای بلا به وسعت همۀ تاریخ است.
کربلایی
غبار غفلت بر همه چیز فرومینشیند و آیینههای طلعت نور كور میشوند و رفتهرفته یاد خورشید نیز از خاطرهها میرود، و نه عجب اگر در دیار كوران بوزینگان را انسان بینگارند!
لَبیکَ یا مهدی (عج)
عالمْ همه در طواف عشق است و دایرهدار این طواف، حسین است.
بیسیمچی
راز قُربت را، یاران، در قربانگاه بر سرهای بریده فاش میكنند و میان ما و حسین همین خون فاصله است.
بیسیمچی
نه عجب اگر در شهرِ كوران خورشید را دشنام دهند و تاریكی را پرستش كنند!
علی زارع شاهی
جاهلیت ریشه در درون دارد و اگر آن مشركِ بتپرست كه در درون آدمی است ایمان نیاورد، چه سود كه بر زبان لاالهالاالله براند؟ آنگاه جانب عدل و باطن قبله را رها میكند و خانۀ كعبه را عوض از صنمی سنگی میگیرد كه روزی پنج بار در برابرش خم و راست شود و سالی چند روز گرداگردش طواف كند...
shf96
این مباركه را تلاوت فرمود كه: قُلْنا یا نارُ كونی) بَرْداً و سَلامَاً عَلی ٰ اِبْراهیمَ ـ گفتیم ای آتش، بر ابراهیم سرد و سلامت باش. بشارت باد شما را جنگی كه سرد و سلامت خواهد شد بر شما، آنچنان كه آتش بر ابراهیم. والله كه چون ما را بكشند بر پیامبرمان وارد خواهیم شد.»
راوی:... و از آن روز، دیگر آتش بر یاران حسین سرد و سلامت است و تیرها پیكهای بشارتی هستند به بهشت. تیرها میبارند... تا بین ما و حیات دنیا را، هر چه هست، ببُرند و رشتۀ توكل ما را محكم كنند و ما را به یقین برسانند و سرّ آنكه آتش بر ابراهیم گلستان میشود نیز یقین است. اگر تو نیز یقین كنی كه آتش بیاذن خالقِ آتش نمیسوزاند، بر تو نیز سرد و سلامت خواهد شد.
ترمه🍁
اما تا دستان ظاهر بریده نشود، بالهای بهشتی نخواهد رُست.
Atiyeh
و حسین فرمود: «من نیستم آن كه جنگ را آغاز كند.»
Atiyeh
و مرگ نیز در اینجا همان همه با تو نزدیك است كه در كربلا، و كدام انیسی از مرگ شایستهتر؟
ترمه🍁
اما چه باك، سرزنش و یا ستایش اصحاب زمانهْ ما را به چه كار میآید؟
Atiyeh
وااسفا! باطن قبله را رها كردهاید و بر گِرد دیوارهایی سنگی میچرخید؟ بیایید... باطن قبله اینجاست. بهخدا، اگر نبود كه خداوند خود اینچنین خواسته، میدیدی كعبه را كه به طواف امام آمده است و حجرالاسود را میدیدی كه با او بیعت میكند. مگر نه اینكه انسان كامل، غایت تكامل عالم است؟...
ترمه🍁
گِل وجود آدمی خاك فقر است كه با اشك آمیختهاند و در كورۀ رنج پختهاند. زینب كبری گنجینهدار عالم رنج است. او را اینچنین بشناس! او محمل گرانبارترین رنجهایی است كه در این مباركه نهفته: لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ فی كَبَدٍ. او وارث بیتالاحزانِ فاطمه است و بیتالاحزانْ قبلۀ رنج آدمی است.
کربلایی
یاران! این قافله، قافلۀ عشق است و این راه كه به سرزمین طف در كرانۀ فرات میرسد، راه تاریخ است و هر بامداد این بانگ از آسمان میرسد كه: الرّحیل، الرّحیل. از رحمت خدا دور است كه این باب شیدایی را بر مشتاقان لقای خویش ببندد. این دعوتْ فیَضانی است كه علیالدّوام، زمینیان را به سوی آسمان میكشد و... بدان كه سینۀ تو نیز آسمانی لایتناهی است با قلبی كه در آن، چشمۀ خورشید میجوشد و گوش كن كه چه خوشْترنّمیدارد در تپیدن: حسین، حسین، حسین، حسین. نمیتپد، حسین حسین میكند.
یاران! شتاب كنید كه زمین نه جای ماندن، كه گذرگاه است... گذر از نفس به سوی رضوان حق. هیچ شنیدهای كه كسی در گذرگاه، رحل اقامت بیفكند؟... و مرگ نیز در اینجا همان همه با تو نزدیك است كه در كربلا، و كدام انیسی از مرگ شایستهتر؟ كه اگر دهر بخواهد با كسی وفا كند و او را از مرگ معاف دارد، حسین كه از من و تو شایستهتر است.
الرّحیل، الرّحیل! یاران شتاب كنید.
کربلایی
سیارۀ زمین سفینۀ اجل است؛ سفینهای كه در دل بحرِ معلّق آسمان لایتناهی، هم سفر خورشید، رو به سوی مستقرِ خویش دارد و مسافرانش را نیز ناخواسته با خود میبرد.
ای همسفر، نیك بنگر كه در كجایی! مباد كه از سر غفلت، این سفینۀ اجل را مأمنی جاودان بینگاری و در این توهّم، از سفر آسمانی خویش غافل شوی. نیك بنگر! فراز سرت آسمان است و زیر پایت سفینهای كه در دریای حیرت به امان عشق رها شده است.
بهزاد
عجبا! «مروان بن حكم بن عاص» كه پیامبر خدا (ص) دربارۀ پدرش فرموده بود: لَعَنَكَ الله ُو لَعَن َ ما فی صُلْبِكَ ـ لعنت خدا بر تو و آن كه در صُلب توست ـ اكنون به امر معاویه از مردم مدینه برای یزید بیعت میگیرد. عجبا، كار امت محمد به كجا كشیده است!
کربلایی
هیچ پرسیدهای كه عالم شهادت بر چه شهادت میدهد كه نامی اینچنین بر او نهادهاند؟
آن شوربختان خجل نشدند، اما آب و خاك و آتش و باد، سخن امام را در لوح محفوظ باطن خویش به امانت گرفتند و از آن پس، هر جا كه آب از چشمی فروریخت و خاكْ سجادۀ نمازی شد و آتش دلی را سوخت و باد آهی شد و از سینهای برآمد، این سخن تكرار شد. از خاكی كه طینت تو را با آن آفریدهاند باز پُرس؛ از آبی كه با آن خاك آمیختهاند، از آتشی كه در آن زدهاند و از نفخۀ روحی كه در آن دمیدهاند باز پُرس، تا دریابی كه چه امانتداران صادقی هستند. تاریخ امانتدارِ فریاد «هل من ناصر» حسین است و فطرتْ گنجینهدار آن... و از آن پس، كدام دلی است كه با یاد او نتپد؟ مردگان را رها كن، سخن از زندگان عشق میگویم.
حجم
۱۵۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه
حجم
۱۵۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه
قیمت:
۲۸,۱۰۰
۱۴,۰۵۰۵۰%
تومان