بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سمفونی مردگان | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سمفونی مردگان

بریده‌هایی از کتاب سمفونی مردگان

نویسنده:عباس معروفی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۴۱۵ رأی
۳٫۸
(۴۱۵)
وقتی آدم تنها می‌شود، تمامی غم دنیا در وجودش خیمه می‌زند. احساس می‌کند آن‌قدر از دیگران دور شده که دیگر هیچ‌وقت نمی‌تواند به آن‌ها نزدیک شود. می‌بیند میان این همه آدم، حسابی تنهاست. یعنی هیچ‌کس را ندارد.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
خدا میان گندم خط گذاشته. حساب هر کس سوا. امّا چسبیده به هم.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
دانستم که درک او آسان‌تر از بوییدن یک گل است، کافی بود کسی او را ببیند. و من نمی‌دانم آیا مادرش هم او را به اندازه من دوست داشت؟ آیا کسی می‌توانست بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد، و آدم را به چه ابدیتی نزدیک می‌کند؟ آدم پر می‌شود. جوری که نخواهد به چیزی دیگر فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد، و هیچ‌گاه دچار تردید نشود.
روژینا
«وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیش‌تر تنهاست. چون نمی‌تواند به هیچ‌کس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد.»
SARA
«هنوز مست شب گذشته‌ام. تو عجب شرابی هستی.»
روژینا
به یاد داشته باش که روزها و لحظه‌ها هیچ گاه باز نمی‌گردند به زمان بیندیش، و شبخون ظالمانه زمان: زمستانی طولانی و سخت در پیش خواهیم داشت زمستانی که از یاد نخواهد رفت دیگر چه می‌توانم گفت جز این که لباس‌های زمستانی‌ات را فراموش نکن.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
یک مملکت را نابود کرده‌اند که تهران را بسازند. پس چه بهتر که آدم برود آن‌جا و هر کار که بخواهد از آن‌جا شروع کند.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
«من ایرانی‌ام، دلم برای مملکتم می‌سوزد. امّا ببین چه وضعی شده که آدم راضی می‌شود بیایند بگیرند و از بدبختی نجاتش بدهند.»
ali amery
یک شعر برای من گفته بود که همیشه وقتی سرم به کار گرم بود با آهنگ مرغ سحر می‌خواندمش. گفت: «حیف که دیگر آن حالت‌ها را ندارم. وگرنه روزی یک شعر برات می‌گفتم.» مرا به آسمانی با چهل خورشید تشبیه کرده بود. خودش را به شبی که ماه ندارد. مرا به یک درخت پر شاخ و برگ که سایه دارد، خودش را به درختی که ریشه‌اش پوسیده. مرا به قله سفید سبلان، خودش را به ویرانه‌هایی که هیچ‌گاه مهمان نداشته است
hamid
پدر خیال می‌کرد آدم وقتی در حجره خودش تنها باشد، تنهاست. نمی‌دانست که تنهایی را فقط در شلوغی می‌شود حس کرد.
hamid
«کاش آدم می‌توانست با مرگ مبارزه کند.» گفتم: «چه جوری؟» گفت: «جوری که نخواهد بمیرد. یک تقلای حسابی.»
آدم
گفت: «دنیا پوچ و بی‌ارزش است. هیچ ارزشی ندارد.» گفتم: «حرف‌های خوب بزن. دنیا بی‌ارزش نیست. فقط انسانی زندگی کردن خیلی سخت است.»
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
عشق را باید با تمام گستردگی‌اش پذیرفت، تنها در جسم نمی‌توان پیداش کرد، بلکه در جسم و روح و هوا. در آینه، در خواب، در نفس کشیدن‌ها انگار به ریه می‌رود، و آدم مدام احساس می‌کند که دارد بزرگ می‌شود. این چیزها را زمانی فهمیدم که او یک ماه به خانه ما نیامد
روژینا
تازگی‌ها فهمیده‌ام در مملکتی که جنگ باشد زلزله قریب‌الوقوع است. می‌پرسی چرا؟ خوب معلوم است، بعدها که دود از کله شهر بلند شد می‌فهمی
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
دمر می‌خوابد و هی فکر می‌کند. آخرش هم نمی‌فهمد چند سالش است. گفت آقا ساعت چند است؟ گفتم هفته پیش ساعت پنج بود آقایان، گوش کنید. این مملکت به صف نان احتیاج دارد. نان دادن فاحشه‌ها عیب نیست، خدا پدرت را هم بیامرزد، ولی تو غیرتت قبول می‌کند شب پهلوش بخوابی؟ ای تف.
علی غضنفری
گفت: «دنیا پوچ و بی‌ارزش است. هیچ ارزشی ندارد.» گفتم: «حرف‌های خوب بزن. دنیا بی‌ارزش نیست. فقط انسانی زندگی کردن خیلی سخت است.»
اسماء
تنهایی و غم غربت در جانش چنگ انداخت، غربتی که در میان شهر آشنا گریبانش را گرفته بود.
sina_m_farsakh
گفتم: «دنیا مثل آتشگردان است. هرچه سرعتش را تندتر می‌کند، آدم زودتر به بیرون پرت می‌شود.» گفت: «بله. آن‌قدر سریع است که آدم سرگیجه و تنهایی‌اش را می‌فهمد.» گفتم: «پس چه باید کرد؟» گفت: «تحمل و سکوت.»
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
من ایرانی‌ام، دلم برای مملکتم می‌سوزد. امّا ببین چه وضعی شده که آدم راضی می‌شود بیایند بگیرند و از بدبختی نجاتش بدهند.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
او به خوبی می‌دانست که همیشه بچه اول مکافات دیگران را پس می‌دهد
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑

حجم

۲۵۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۰

تعداد صفحه‌ها

۳۵۰ صفحه

حجم

۲۵۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۰

تعداد صفحه‌ها

۳۵۰ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
۵۷,۰۰۰
۴۰%
تومان