بریدههایی از کتاب هر دو در نهایت می میرند
۴٫۰
(۹۴۱)
نمیتوانم به تو بگویم که چگونه بدون من، زنده بمانی. نمیتوانم بگویم چگونه برایم عزاداری کنی. نمیتوانم تو را قانع کنم که اگر سالگرد مرگم را فراموش کردی یا حتی اگر روزها و هفتهها گذشت و یادی از من نکردی، عذاب وجدان نداشته باشی.
اما دلم میخواهد تو زندگی کنی.
zohreh
"آخرین پیام من اینه: کسایی رو که دوستشون دارین پیدا کنین و جوری زندگی کنین که انگار هر روز خودش یه زندگی تازه است."
zohreh
فرق بزرگی وجود دارد بین زندگی بدون ترس، مثل همانی که بالآخره موفق به انجامش شدم، و ترسیدن از چیزی موقع زندگی کردن.
zohreh
تمام زندگیها درس نیست، اما در هر زندگی، درسهایی وجود دارد.
zohreh
ممکن است در خانوادهای متولد شده باشی و حق انتخابی نداشته باشی، اما دوستیهایت را خودت انتخاب میکنی. میفهمی که بعضی دوستیها ارزشش را ندارد و باید آنها را پشت سر بگذاری، اما دوستیهایی هستند که ارزش هر خطر و هر چیزی را دارند.
zohreh
"دلم تنگ وقتیه که کوچیک بودم و اصلاً نمیدونستم باید از مرگ ترسید. حتی دلم برای دیروز هم که همهاش توهم داشتم، اما قرار نبود بمیرم، تنگ شده."
zohreh
آدمها فکر میکنن برای کارهایی که دوست دارن، همیشه وقت دارن و لذت داشتههاشون رو نمیبرن، حتی حرفهاشون رو هم بههم نمیگن و صبر میکنن. اما من فهمیدم که ما آدمها واقعاً وقتی برای منتظر شدن و تلف کردن نداریم. اگر دنبال چیزهایی که دوست داریم نریم، چیزی جز حسرت برامون نمیمونه.
zohreh
او من را دوباره، زنده کرده بود، اگر با او آشنا نمیشدم و اگر سخت تلاش نمیکردم آدمی باشم که الآن در این لحظه هستم، مطمئناً الآن داشتم کار احمقانهٔ دیگری انجام میدادم و بهخاطر عصبانی بودنم از دست زندگی، چیزی را مشتباران میکردم.
zohreh
"پایان رو فراموش کن. شک دارم دنیا دیگه حال و حوصلهٔ معجزه و این حرفها رو داشته باشه و ما زنده بمونیم. پایان برای من زندگیای بود که امروز کردیم، اینکه نخواستم کسی باشم که از دنیا و آدمهای توش میترسه."
zohreh
شاید یه روز زندگی کردن بهتر از یه عمر زنده موندنِ اشتباه باشه.
zohreh
زندگی بهمعنای تعادل است. زندگی نمودار دایرهایشکلی است که تنها با برشهای مساوی در تمامی قسمتها، میتوان به نهایت خوشبختی رسید.
zohreh
اگه درست زندگی کنی، یه روز هم بسه. اگه بیشتر از اون بمونیم، تبدیل میشیم به روح و میریم سراغ شکار و کشتن آدمها، هیچ کس این رو نمیخواد.
zohreh
دلم میخواست از تکتک کوهها بالا بروم، در تکتک رودخانهها قایقسواری کنم، تکتک غارها را بگردم، از تکتک پلها بگذرم، در تکتک سواحل بدوم و تکتک شهرها و کشورها را بگردم. دوست داشتم همه جا را ببینم. باید کاری بیشتر از تماشای مستندهای جاهای دیدنی، در زندگیام، انجام میدادم.
zohreh
کاش آنقدری شجاع بودم که جرئت سفر را به خودم میدادم. حالا که دیگر وقتی برای رفتن به جایی ندارم، دلم میخواهد همه جا بروم.
zohreh
همه چیز داره منقرض میشه، همه و همه چیز میمیرن. انسانها مزخرفان، پسر. با خودمون فکر میکنیم خیلی شاخیم و هیچ چیزی نمیتونه نابودمون کنه و عمرمون همیشه ادامه داره، چون خیر سرمون، خیلی مواظبیم، درست برعکس باجههای تلفن و کتابها. اما شرط میبندم دایناسورها هم پیش خودشون فکر میکردن همیشه به حکومتشون توی دنیا ادامه میدن.
zohreh
تو تنها شانس پنی برای خوشبخت شدن توی دنیایی هستی که پر از آرزوهای بیارزشه و هیچ تضمینی برای هیچی وجود نداره و توش پاداشی به آدمهایی که کار اشتباهی نکردن تعلق نمیگیره. انگار که دنیا همون بلاهایی رو سر آدمهای خوبش میآره که سر آدمبدهاش هم میآره، اما با این حال، تو خودت و روزهات رو فدای کس دیگهای کردی. همه اینجوری نیستن.
zohreh
اینجا شروع زندگی پنی بود و یک روزی به خودش خواهد آمد و خواهد دید که قاصد مرگ به او زنگ زده و چقدر زندگی و بزرگ شدن، برای مردن، مزخرف است. بله، ما زندگی میکنیم، یا بهتر است بگویم حداقل این فرصت به ما داده میشود تا زندگی کنیم، اما گاهی وقتها، زندگی بهخاطر ترسهایش، سخت و پیچیده میشود.
zohreh
سالها از زندگیام را صرف احتیاط برای زنده ماندن کردم تا بلکه زندگی طولانیتری داشته باشم و ببینید این روش من را به کجا رسانده است. در خط پایان هستم و هرگز لذت مسابقه دادن را تجربه نکردم.
zohreh
"اگه شک نداشتن باعث بشه زندگیمون رو از دست بدیم، چی؟ تا حالا فکر کردی که ممکن بود زندگی بدون قاصد مرگ بهتر باشه؟"
zohreh
بابا به من یاد داد که اشکالی ندارد تسلیم احساساتم شوم، اما در عین حال، باید مبارزه کنم و خود را از احساسات بدم نجات دهم.
zohreh
حجم
۲۹۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۹۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان